یعقوب یسنا
سوگنامه ای برای مرگ گیلگمش در فضای مجازی بلاکفا در سیطره ی جمهوری اسلامی ایران
روی دو ساق لبان مرتعش آب
بوسه زن و بیقرار و تشنه و تبدار
ناگه درهم خزید راضی و سرمست
جسم من و روح چشمه سار گنه کار (فروغ فرخزاد)
درود به روح فرزانگانی ایرانی؛ فروغ فرخزاد، صادق هدایت، احمد شاملو، سهراب سپهری و… که پس از مرگ، چهره های سیاسی شدند؛ به تعبیر سهراب سیاست برای آنان همان باربرهای سبک و خالی می نمود. اما فضای هراس انگیز نظام که از خالی گی درون اش می هراسد؛ همه چیز را سیاسی کرده است. این سیاسی شدن همه چیز برای این است که نظام از خانه های خالی خویش می ترسد و با هرچه، طوری نگاه می کند که گویا برای نظام افشاگر و براندازنده، تمام می شود.
ایران، سهم بزرگ در فرهنگ بشری دارد؛ سهمی که تاثیرش بر اسطوره، ادیان و فرهنگ ملل مشهود است. آزادی ادیان در ایران باستان به دو هزار و سه صد سال پیش از میلاد، در دوره ی امپراتوری هخامنشیان برمی گردد. این بینش های بزرگ و جهان بینی های ادیان شمول و انسان شمول؛ طرح ایران را به عنوان معرفت در تفکر ملل به وجود آورد که امروز نظام جمهوری اسلامی بی هیچ تاملی، این طرح بزرگ را به مصرف می رساند. اگر آن پیشینه ی انسانی و فرهنگی طرح بزرگ ایرانی نبود؛ این نظام برای جهانیان معادل القاعده و طالبان در افغانستان بود. اما جهانیان پیشداوری معرفتی که از ایران دارند؛ این پیشداوری بر این نظام سایه می اندازد. یعنی ایران، ظرف زیبایی است با مظروفی که با آن ظرف ارتباطی ندارد.
میشل فوکو اگر زنده می بود آیا هنوز هم تحت تاثیر این رژیم قرار می گرفت یا برداشت اش را در باره ی این رژیم عوض می کرد! کاش فوکو زنده می بود و می دید که بی تامل برداشت قهرمان، از این رژیم داشته و این رژیم به فرهنگ و کهن نمونه های انسانی ایران باستان ارتباط ندارد بلکه دارد معرفت تاریخیی که ایران در تفکر بشر داشت؛ آن را می بلعد.
نظام، ایران را برای خودش به یک جغرافیای حذف، سانسور و قتل تبدیل کرده است؛ گویا برداشت اساطیری ایرانی از جهان وارونه شده و ایران، جغرافیای اهریمنی شده است. درحالی که این جغرافیا؛ در کهن الگو اساطیری، جغرافیای مهر، دوستی، روشنایی و اهورایی بود. آیا این نظام با حذف و سانسور و نابودی خواهد توانست فرهنگ انسانی را در ایران نابود کند و سیطره اش را بر این جغرافیا ابدی سازد! فکر نکنم، هیچ امر جاودانه نیست. هرچه که به پایان اش، نزدیک شود، آخرین نیرو و انرژی اش را به مصرف می رساند و نهایت قهریت و خشونت اش را به نمایش می گذارد.
یک پژوهشگر ایرانی در فیس بوک نوشته بود که این مردم نیست که با نظام کاری داشته باشد این نظام است که مردم را به کار و زندگی اش نمی گذارد! نظام حتا نگرانی این را هم دارد که مردم شبانه چگونه به بستر خواب می روند! برای ما شاید قابل تصور نباشند اما کسانی که درون این رژیم به سر می برد، سنگینی سیطره ی اختناق را درک می کنند حتا مواظب نامه فرستادن و ای میل ات باید باشی.
برای من ایران همیشه، یک کشور و سرزمین رویایی بود؛ سرزمینی اساطیری شاهنامه و اوستا! سرزمینی که هرودت از آن سخن می گوید و گزنفون در باره ی رهبر آن می نویسد! دو بار که به ایران رفتم درک کردم که جمشید (رضا شاه پهلوی) ناسپاسی کرده است و اژدهاک (ضحاک) این سرزمین را تصرف کرده است!
وقتی به نهایت درک این رژیم رسیدم؛ که گیلگمش در فضای مجازی این رژیم به قتل رسید. منظورم از گیلگمش اسطوره ی شاه- پهلوانی سومری نیست؛ گیلگمش وبلاکم را- که در بلاکفا بود- می گویم که به ۱۵ قوس به دلیل محتوای مجرمانه، بسته شده است! من که نمی دانم داوری بسته کنندگان گیلگمش از محتوای مجرمانه چگونه بوده است! فقط نوشته اند:
این وبلاک به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است.
وحشت کردم. چیزی نوشته نبودم که بهداشت انسان جمهوری اسلامی را آلوده کند. قسمتی از مصاحبه علیا ماجده المهدی را با سی ان ان که انجام داده بود، گذاشته بودم و یک نوشته ی که چندان جدی نبود، نوشته و گذاشته بودم. این نوشته ارتباط به شیاطین می گرفت نه به رژیم و… .
گیلگمش، از سال ۸۵ به این سو در فضای مجازی بلاکفا در سیطره ی جمهوری اسلامی ایران به سر می برد و در این مدت، بنا به آمار وبگذر سی هزار بیننده از سراسر جهان داشت و جایی بود برایم در جهان مجازی انترنت و وبلاک نویسی. این وبلاک از من معرفتی، ارایه کرده بود و با خیلی آدم ها از این طریق آشنا شده بودم و زمینه ارتباط فرهنگی گسترده ای را برایم میسر ساخته بود. بی بی سی در مصاحبه ای با من این وبلاک را معرفی کرد و از نخستین وبلاک های افغانستان دانست. خدا این وبلاک را ببخشاید. شاید این وبلاک گمراه شده بود و شیاطین در آن راه یافته بود که بلاکفا، آن را از قلمروی خدایان جمهوری اسلامی حذف کرد. امید دارم، عمر خدایان با حذف این وبلاک و وبلاک های دیگر داراز شود!
تجربه ی حذف وبلاک را نداشتم خیلی از نوشته و شعرهایم، که در این وبلاک بود حذف شدند و نابود شدند. این نابودی برایم دردآور بود به ویژه یک شعر بلندم به نام «تخریب». شاید نتوانم آن را به یاد بیاورم.
دوستان، پس از مرگ گیلگمش در بلاکفا؛ می توانند احوال گیلگمش را از اینجا بگیرند: