گپ کوتاهی درباره هنر

شبکه سراسری مردم هزاره: درادامه معرفی کوتاه آقای “جواد مونس” هنرمند پرتلاش هزاره مقیم اتریش در مطلب قبلی، قرارشد این هنرمند را دراین مطلب بیشتر به خوانندگان سایت معرفی نماییم. معمولاً رایج است با هنرمندان مصاحبه نمایند و سوال و جوابی درمیان باشد اما ما ازآقای “جواد مونس” خواسته ایم که خود را به زبان خود به خوانندگان شبکه سراسری مردم هزاره معرفی بدارد و درباره فعالیت های هنری خود معلومات بدهد .آقای “مونس” هم درپاسخ به این سوال، درباره زندگی شخصی، درباره هنر، برداشتش ازهنر و نقش هنرمندان درجامعه امروزی سخن گفته است که درزیرمی آید.
…………………………………………………………………………………………….

مونس یا بهتر بگویم جواد مونس هستم و در یکی از دهات مربوط به ولسوالی قرباغ ولایت غزنی به دنیا آمده ام ، ازکودکی مثل بقیه هموطنان زجر دیده ام جز غبار اندوه ، درد وحسرت چیزی بیشتری به یاد ندارم ، استعداد نقاشی را در همان آوان کودکی درخود حس می کردم و نظربه نبود امکانات فراگیری نقاشی وبقیه مضامین درسی ونیز شرایط نا بسامان کشور که حتی در سطح ابتدایی کوچکترین امکانات برایمان مقدور نبود، افتان وخیزان نقاشی را ادامه دادم. یادم می آید زمانی که ۹ سال بیشترنداشتم در مدرسه دینی تصویری از سلمان رشدی که آنوقت از همه جا حکم تکفیرش شنیده می شد و نقل هرمجلس بود کشیدم ( قصدم فقط کاریکاتوری ازسلمان رشدی بود ) توسط یکی ازهم قطاران درسی ام به گوش ملا یا آخند که لازم نیست اسمش را ببرم رسید و ایشان هم با همان درنده خویی و تحجری که یاد گرفته بود پاها ودستانم را به چوب بست که دردش هنوز هم آزارم میدهد.

بعد از آن همیشه از خودم می پرسیدم که :آیا نقاشی کشیدن جرم است؟

با آمدن رژیم متحجر طالبانی مجبورم شدم مثل اکثر هموطنانم زادگاهم رابه قصد کویته پاکستان ترک کنم، گرچند زندگی درپاکستان نیز مشکلات خودش را داشت ولی توانستم آموزش های اولیه نقاشی را زیر نظراستاد گرانمایه ام کبیر”شاه محمود” یاد بگیرم که خود باعث شد علاقمندی بیشتری به هنر نقاشی نشان شد.

بعد ازمدتی از آنجا نیز راهی راه نامعلومی شدم. این بار نمی فهمیدم سفر به کجا ختم خواهد شد، اما سرانجام پس از پشت سرگذاشتن ده ها دشت وکوه وسرزمین های بیگانه به کشور اتریش رسیدم. از ۲۰۰۴ به بعد ساکن اتریش هستم ودر اکادمی هنر های نقاشی شهر “وین” مشغول ادامه درس هایم هستم، اینجا توانسته ام نقاشی را در سطح حرفه ای ترش دنبال کنم ،در این مدت حدود ۱۶ نمایشگاه انفرادی وگروهی برگزار کرده ایم ، از همان آوان مقیم شدنم در شهر “وین” و آشنایی ام با اتحادیه مترقی ملی دیموکرات افغانهای مقیم اتریش”حریت” وبا همکاری اعضای این اتحادیه توانسته ایم نمایشگاه های زیادی را در اینجا برگزار کنیم .

تا آنجائیکه بیاد دارم از لحظۀ ایکه من دست به نقاشی زدم، خودم را متعلق به همه اقوام و ملیتهای کشورم می دانم و همین طرز دید، عشق به وطن ومردمم بود که مرا لحظه به لحظه دراعماق ریالیزم کشاند و آنچه در جامعۀ ما بر پایۀ قانون کور دین سالاری پیاده می شود، اگر مبالغه نشود، انگشتانم بصورت اتوماتیک به کشیدن پردۀ غبار آلود آن می پردازد.

گرچه ملیتی که من به آن پیوند فامیلی و خونی دارم برایم خیلی مقدس است ولی هیچگاهی اتفاق نیفتاده که بین درستی ها و نادرستی ها به پاس اینکه ملیت خودم است، تفاوت قایل نباشم.

در هرصورت اگر بخواهیم از این دریچۀ فراملیتی گامی بسوی همزیستی برداریم بدون شک ازخودمان هنر چگونه زیستن را جاودانه کرده ایم، هر آنچه که فاصلۀ ملیت گرائی را می تواند دربین شهروندان کشورم کمتر و پیوند ملیتها و آرزوی یک ملت واحد، که ضرورت شرایط کنونی کشورما، جهت بیرون رفتن از پنجۀ استعمار جهانی است به باروری سوق دهد آروزیست که در غبار یاس و امید دست وپنجه نرم میکند.

طوری که شما نیز آگاهی دارید، در جوامع طبقاتی، فرهنگ، هنر، نمایش نامه ها، سیاست ، اقتصاد و … به طبقات خودش تعلق دارد یعنی هرجامعه لایق همان هنری ست که دارد وبا آن بزرگ شده رشد و نموکرده است بهتر تربگویم اینکه رابطه هنر وجامعه نمی تواند دو قطب متضاد وجدا از هم باشد ولی آنچه که مورد دقت است، رسالتمندان سیاسی و هنری آن جامعه است.

نقاش، نویسنده، داستان نویس، و استادان دانشگاه ها ، رسالتمندی روشنگری ملت را بدوش دارند، تا به ادای رسالت شان به بلند بردن سطح دانش و آگاهی توده های تحت ستم بپردازند.

هر اثر بزرگ هنری میل به‌ ‌کلیّت دارد، میلش به‌ آفرینش یک جهان انسانی وبرابری بنا شده است که از جزئیت‌های تاریخی، اجتماعی یا طبقاتی فراتر رفته ودرحقیقت باهمین بینش نو و دگر اندیشی ست که میتواند آثار ماندگاری از خودش خلق کرده وبه جامعه اش تحویل دهد.

در این صورت آثار او زمانی ماندگار و قابل فهم خواهد بود که توانسته باشد عمیقا تاثیرات خودش را به ببینده گذاشته واورا به‌ حرکت در‌آورد، در همینجاست که دیگر این اثرهمان اثری نخواهد بود که پیش از این بوده است.

اگر به ‌‌رابطهٔ هنر و جامعه بازتر نگاه کنیم و نیزاز دیدگاه هنرمند به‌‌ این دو نگاه کنیم؛ در آن صورت متوجه خواهیم شد که هنرمند تا زمانی که آن نیاز انسانیِ به ‌آفرینش آزاد را در خود حس می‌ کند، به ‌طریقی که دیگران نیز خواه ناخواه در ثمرات آفرینش هنری او سهیم باشند، نمی‌تواند به ‌‌ماهیت مناسبات اجتماعی بی ‌تفاوت باشد، ودقیقادر چارچوب همین مناسبات است که او به ‌آفرینش آثار هنری پرداخته، خواه این مناسبات مناسب آفرینش هنری باشد خواه نه، ما خواهیم دید که چگونه پیوند‌های اجتماعیِ غالب به ‌طرز یگانه ای از هنرمند سردرآورده ونیز خواهیم دید که چگونه کار هنرمند، چه بخواهد و چه نخواهد، ناگزیر بازتاب احساس او دربارهٔ خود اوست، یعنی دربارهٔ یک انسان ناشناخته ی که در یک نظام اجتماعی معینی زندگی کرده و می ‌کند.

اگر هنرمند و جامعه هر دو در مناسبات اجتماعی هنرومناسبات ماحول وپیرامون شان علاقه مند اند، به این خاطر است که فعالیت هنری یک فعالیت ذاتی ودرعین حال جسمی انسان است. یعنی، ذات هنرمند است وکار عملی اوبازتاب احساس ودرک او درقالب هنر است و ذات هنری اوست که در وجودش نهفته است.

ذات هنرمند است چون که او در آفرینش خود خواستها ونیروهای ذاتی خودش را تحقق بخشیده و خلق میکند، و این در همان حالی است که او با عینیت دادن غنای انسانیت، وسیلهٔ ارتباط نو و اصیلی میان خود و دیگران ایجاد می‌ کند. از سوی دیگر، این فعالیت هنری ذاتی هنردوستان نیز هست، چون این‌ ها حس می ‌کنند که نیاز حیاتی انسان جذب آن تجربهٔ انسانی است که هنرمند توانسته آن را عینیت ببخشد.

بدین گونه، هنر بزرگ اثبات کلیّت انسانی است، امّا این کلیت از طریق هنر مند وهنرمندان همان جامعه پا به عرضه تولد میگذارد به ‌‌این معنا که هنرمند، انسانِ زمان خویش، شرایط سیاسی وفرهنگی جامعه خویش، و فرهنگِ جزئی و طبقهٔ اجتماعی خویش است. هر هنر بزرگ در خاستگاه‌هایش جزئی است، امّا از نظر نتایجش، کلّی است. انسان، چون یک موجود جزئی و تاریخی خود را کلیت می‌بخشد؛ امّا نه در سطح کلیتی که مجرد و غیرشخصی، یا نا انسانی باشد.

در عوض، او جهان انسانیش را غنا بخشیده و درقالب دگم خود پرستی غرق نمی شود زیر بنا وروبنای جامعه خودش را باز می شناسد وبا تمام ناملایمات حاکم بر جامعه اش میرزمد، و در برابر هرگونه تعصبات پوچ ودگم مقاومت کرده ،رسالت هنرمندی خودش را به نمایش میگذارد هنرمند نقاش نیز، نظر به رسالت خودش که انعکاس از شرایط و اوضاع جامعه را روی بوم می آورد کوشش دارد تا انعکاسی ازماحول خودش را توسط هنرش در پردۀ حقیقت به نمایش بگذارد.

هنرمندان آگاه که خود را یکی از رنج دیده ترین افراد جامعه می دانند تلاش دارند تا این سنگر را با سلاح هنری خودش به سنگر مبارزه علیه فرهنگ کور ارتجاع، فئودالیزم و استعمار که به صفت قانون شرعی رسمیت داده شده، توسط نقاشی ، فلم ، موسیقی، ادبیات وغیره پرده از روی چهرۀ جغد ارتجاع واستبداد دریده، به توده ها آگاهی دهند.

دقیقا همان اتفاقی که بعد از دوره رنسانس در اروپا افتاد و مناسبات جدید مناسبات قدیم و فرسوده شده را به قهقرا کشاند، جامعه ما نیز که قرون متمادی ست بستر خرافات مذهبی ، سنتی و نابرابری های سیاسی ملیتی وملی بوده است زمان آن رسیده که می شود با دید باز تر وآگاهانه تر کلید آگاهی را در قفل کهنه وفرسوده گذشته چرخاند وبسوی فردای بهتری قدم گذاشت.

فردای که هنر وهنرمند در خدمت مردم بوده وبتواند ارزش های غالب جامعه اش را تعالی بخشد، فردایی که هنر توانسته باشد از یک جامعه کهنه رهایی یافته ومناسبات فرسوده تحجر را در هم شکسته وپا به عرصه جهان انسانی تری بگذارد وواقعیت عینی خودش را در بستر جامعه نوینی رشد داده و به اثبات برساند.

فردای که توده ها به جرم نداشتن آگاهی وسواد کافی مورد حتاکی وبی حرمتی کسانیکه به مقوله هنر برای هنر باور دارند قرار نگرفته و بتوانند خود نیز خالق دنیای زیبای هنربرابری و رهایی از زیر هر نوع یوغ استبداد و استثمارباشند .

تابلوهای را که درازای این مدت نقاشی کرده ام دقیقا برگرفته از وضعیت حاکم بر جامعه ما بوده و درجدال با همه این نابسامانی ها توانسته ام گوشه ی ازحقایق عینی و نابسامانی ها و ناملایمات سیاسی ، مذهبی را روی بوم بیاورم ،گرچند که هنوز به آن پختگی نرسیده ام و نیز نتوانسته ام حرفهای ناگفته زیادی را نقاشی کنم ولی با این همه امیدوارم در آینده ها بتوانم با نقد و راهنمایی های دوستان، گامی به سوی بهتر تر شدن و خوبتر شدن بردارم .

شبکه ی سرتاسری مردم هزاره

In this article

Join the Conversation

4 comments

  1. rahmani پاسخ

    javad jan aziz az honarit khili khosham amad zahmat ziyad kashid khodavand hivzat kond amm nagoft az kojae qarabghi …. qiyafit ba merdom tamki mikhora …moffaq bashid.

  2. Hasan huseini. پاسخ

    az matni zebay shuma, mamnonam. waqean adam waqti ba gozashtehay afg we ra chalishay an be dorosti menigarad, beshtar we beshtar in hisse khod we millat parasti ra his mekond.
    khosh halam ki hazara hastom, ta betawanom az ghoror khud aleihi in nabesamaniha estefade karde. we darakhti be mantiqi pashtun , ra rishakan konam. da akher yag paiam be mardomi khud darom. ki ey hazara ha muttehed shawid ki hala zaman an fra rasida ki ma betawanim in insanay be urza we sobat ra az umqi jahl berom awarim. da har jay we makani ki astin da europ ya austaralia, az emkanat khub estefade konin. ki dar gheir an masuol hastim ma.

  3. جواد مونس پاسخ

    دوستان عزیزدرود و تشکر از پیامهای تان!
    رحمانی گرامی من از قلیاقل قره باغ استم اگر شنیده باشین.
    برایتان ارزوی سلامتی وتندرستی دارم.
    تا درود دیگر….

  4. N .Rahmani پاسخ

    Javad jan aziz amid varam ki azorda nashoda bashid az in ki mostaqim gap khod ra goftam ,man khodam ba honer naqashi khili allaqa daram amma rishtae intikhabi man chiz digari .amma qulyaqol na tanha man balki hame hazara ha ba in asm ashna ast chon in qerya khili mashhor ast chon gahi sholla mikashad javid mishvad gahi ham nidae ki ab birizid sholla ra khamosh konindwer na gonah kar mishavid …….bisyari az dostan ,khishan man az in diyarand ki yakshan ham khod shoma astin digran ham aksran der astralia v amrica va inran , pakistan zindagi mikonand …..moffaq bashid javad aziz va amaid ki ba tallash va poshtkar khod drajat alli ra kasp namaed.