مترجمان: عبدالرحیم چنگیزی (انگلیسی)
محمدعلی تورانی و حسین علی یوسفی (اردو)
علی کریمی(فارسی)
آزرگی اکیدمی
کوئته-لاهور، فبروری ۲۰۱۰
کتاب «فرهنگ ادبیات هزاره گی(ضرب الامثال و محاورات)» نوشته شهید حسینعلی یوسفی که به لطف و عنایت دوست ارجمندم داکتر سیدمحمدعلیشاه،استاد زبان وادبیات فارسی دانشگاه بلوچستان، به دستم رسیده است، کتابی است حدودا هفتصد صفحه ای که به همت « آزرگی اکیدمی» در پاکستان منتشر شده است. در این کتاب ۲۶۱۳ ضرب المثل و جملۀ حکمت آمیز رایج در میان مردمان هزاره، گردآوری و به زبانهای اردو،انگلیسی و فارسی ترجمه یا معادل یابی شده و به ترتیب الفبایی، مدون شده است.
خوانندگان فرهیختۀ این نبشتار که به احتمال زیاد کتاب جواد خاوری با عنوان «امثال و حکم مردم هزاره» را دیده و خوانده اند، این کتاب را نیز کوششی در راستای کار جواد خاوری خواهندیافت اما با این تفاوت که جامعه مخاطبان فرضی کتاب خاوری، هزاره ها و فارسی زبانان ساکن در ایران و افغانستان هستند اما کتاب حسینعلی یوسفی،به قصد معرفی ضرب المثلهای مردم هزاره به هزاره ها و اردوزبانان پاکستان و شبه قاره تدوین شده است به گونه ای که خواندن کتاب، برای هزاره های این سوی خط دیورند اگر سخت نباشد، چندان آسان نخواهدبود.
از آنجا که هزاره ها یکی از محروم ترین و رنجدیده ترین اقوام جهان در یکی دو قرن اخیر بوده اند و هنوز هم در نظر حکومتگران مختلف افغانستان، شهروند درجه ۲ و محکوم به نابودی محسوب می شوند، هر کوششی در جهت احیا و معرفی جلوه های گوناگون فرهنگ آنان ستودنی و ارزشمند است و در راستای حفظ ارزشهای عام انسانی تلقی می شود. اما ذکر برخی نکات و ملاحظات کلی درباره این کتاب خالی از فایده نیست.
عنوان کتاب- فرهنگ ادبیات هزاره گی- این انتظار را در خواننده ایجاد می کند که کتابی سترگ و دایره المعارف گونه درباره «ادبیات» خواهد خواند. تعریف ادبیات در زبانهای مختلف هنوز که هنوز است محل اختلاف است اما چند عنصر مشترک دراین تعاریف دیده می شود از جمله، «متون» و « مکتوب» که هردو بر نوشتار های باقی مانده از پیشنیان و معاصران دلالت دارند. در این میان، ضرب المثل ها حالتی دوزیست گونه دارند؛ برخی از آنها در عین کاربرد گسترده در ادب و سخن شفاهی، وارد میراث ادبی مکتوب شده اند و بالعکس گاهی از ادبیات مکتوب وارد زبان و سخن عامه مردم شده اند اما برخی دیگر هنوز که هنوز است فقط در سخن عامه مردم رایج هستند بخصوص اگر توجه کنیم که هر از گاهی، برخی جملات و عبارات به دلایل مختلف مشهور می شوند و کم کم حالت ضرب المثل را پیدا می کنند. با توجه به این مقدمه، عنوان « فرهنگ ادبیات…» برای این کتاب که در واقع مجموعه ای ناتمام از ضرب المثلها و حکمت های رایج در سخن مردمان هزاره است، عنوانی گویا و درست نیست و بهتر بود عنوانی که علی القاعده توسط پژوهشگران برای این نوع کارها به کار برده اند استفاده می شد مثل عنوانی که اقای خاوری برای کار خود برگزیده است.
نکته دوم که اندکی اخلاقی است، به رسمی معمول در دنیای پژوهش و بخصوص پژوهش فرهنگی برمی گردد. رسم است که در مقدمه این گونه کتابها از ادبیات این عرصه و کارهایی که قبل از کار فعلی منتشر شده اند،یاد می شود بخصوص اگر تحقیقات قبلی بسیار کم شمار و یا صاحب شهرت کافی باشند. بعید است کسی از اهل فکر و فرهنگ هزاره، کتاب امثال و حکم مردم هزاره تالیف اقای جواد خاوری را ندیده باشد. یاد کردن از کار خاوری در مقدمه کتاب اقای یوسفی، کسر شأن از نویسنده کتاب دوم نیست بلکه نشان از آگاهی پژوهشگر بر تحقیقات قبلی در این عرصه است.
در آخر خوب است به تفاوت نگاه یوسفی و خاوری در دو اثر مشابه اشاره کنم. خاوری علی رغم سالها تلاش برای معرفی فرهنگ غنی هزارگی/آزرگی ، در زمینه شعر و ادبیات فارسی نیز صاحب نظر و اثر است و تحقیقات خود را به زبان معیار فارسی عرضه کرده است. این رفتار او نشان می دهد که وی گونه زبانی رایج در میان مردمان هزاره را نه زبان بلکه یک گویش از حوزه کلان فارسی دری می پندارد و هزاره ها را همانند دیگر فارسی زبانان جهان، در مالکیت مشاع میراث فکری و ادبی و فرهنگی فارسی دری شریک می داند. اما شهید یوسفی در کتاب «فرهنگ ادبیات هزاره گی» هم با گفتار و هم با رفتار ، تلاش کرده است که گونه زبانی رایج در میان هزاره ها را یک «زبان» قلمداد کند. زبان اثر آزرگی/هزارگی معرفی شده و مترجمانی چند، وظیفه ترجمه ضرب المثلها به زبانهای فارسی ،انگلیسی و اردو را به عهده داشته اند و انتخاب عنوان فوق هم در همین راستا و برای معرفی بخشی از ذخایر فرهنگی هزاره ها به انگلیسی زبانان، اردو زبانان و فارسی زبانان بوده است. ناشر این کتاب هم «آزرگی اکیدمی» است که اعضای آن از سالها پیش در نشریات مختلف، تولید محتوا به «زبان آزرگی» را در دستور کار خود قرار داده و چنین بحث هایی را دامن زده اند و دو مقدمه مبسوط این کتاب در شرح این دیدگاه نوشته شده است. اینکه چنین تلاشهایی راه به کجا خواهد برد و چه نتیجه ای عاید مردم هزاره خواهدشد، به بحث های کارشناسی زبانشتاسانه و جامعه شناسانه دقیق نیازمند است. صاحب این قلم که نه جامعه شناس و نه سیاستدان بلکه شاگرد کوچک ادبیات فارسی است، بنابر اصولی بسیار ساده، ماندن گونه زبانی هزارگی در میان گویش های زبان فارسی دری را به صلاح می داند و در موفقیت پروژه «زبون آزرگی» تردید جدی دارد.
این درست است که معیارهای غیرعلمی و فوق زبانشناسی(مصالح سیاسی و اجتماعی یا فرهنگی و اعتقادی) نیز بر «زبان» تلقی شدن یک گونه زبانی تأثیر دارند(مثال نزدیکش زبانهای تاجیکی و دری که حداکثر گویش های متفاوت فارسی هستند)،اما پایه های علمی یک نظریه نیز در عملی شدن آن بسیار موثرند. زبانشناسان اصل «تفهیم و تفاهم» را بنیادی ترین اصل برای تشخیص زبان از گویش و لهجه تعیین کرده اند و برای اینکه تأثیر تجربیات شخصی و فوق محلی را از شخص بگیرند، امکان ارتبات و تفهیم و تفاهم میان دو کودک از دو گونه زبانی را ملاک قرار می دهند. اگر دو کودک از دو گونه زبانی(که ما هنوز تردید داریم که زبان هستند یا گویش یا لهجه) بتوانند بعد از اندک مدتی مثلا یک یا دوساعت، با یکدیگر ارتباط و تفهیم و تفاهم زبانی برقرار کنند، هردو در حوزه یک زبان قرار می گیرند. گویش، گونه ای دیگر از زبان است که علاوه بر تفاوت آوایی با «زبان معیار» یا همان زبان رایج در مطبوعات و رسانه ها، تفاوت های اندک نحوی نیز با آن دارد اما نه تا حدی که سد راه تفهیم و تفاهم افراد عادی شود. لهجه با «زبان معیار» فقط از نظر آوایی تفاوت دارد مثل لهجه مردم اصفهان یا مشهد و هرات یا استالف با زبان معیار رسمی در تهران و کابل. البته مرزهای میان زبان و گویش و لهجه بسیار سیال و «تاریخی» است و چنانکه می دانیم زبانها احتمالا به صورت گویش و لهجه از یکدیگر یا از زبانهای مادر مشتق شده اند و به تدریج به صورت زبان مستقل درآمده اند مانند ایتالیایی یا فرانسه که از لاتین مشتق شده اند. گذشته از این، مسائل جامعه شناختی و سیاسی نیز چنانکه گفتیم در نامیدن یک گونه زبانی به عنوان گویش و لهجه موثرند. مخلص کلام اینکه آنچه من اکنون آن را «گویش هزارگی» می دانم و دوستان دانشمند آزرگی اکیدمی در کویته،«زبان آزرگی/هزاره گی» می دانند، یکی است اما در طول زمان و بر اثر عوامل مختلف نظیر بررسی های بیشتر علمی،یا مسایل و مصالح اجتماعی و سیاسی، ممکن است نظرهای دوطرف به یکدیگر نزدیک و یا از هم دور شود.
فارغ از این دیدگاههای کلی، در ترجمه و معادل یابی ضرب المثل ها و حکمت ها نیز لغزش ها و سستی هایی نه چندان کم شمار راه یافته است که نکته یابی در این مورد را به مجالی دیگر و عزیزان دیگر واگذار می کنم. با تمام این اوصاف چنانکه در ابتدای سخن گفته شد، تلاش مؤلف این اثر و دوستانی که برای چاپ و انتشار آن آستین همت بر زده اند، ستودنی و شایسته تقدیر است و اگر از هر صدهزار نفر هزاره، در هر سال، یک نفر مرد شود و اثری تحقیقی در این حد تولید کند،دیری نخواهد پایید که هزاره ها، اقوام باهم برادر افغانستان ، فارسی زبانان کشورهای همسایه و علاقمندان این گونه تحقیقات در جهان با عمق و غنای حقیقی فرهنگ مردمان صلح جوی و آزاده هزاره آشنا و از آن محظوظ خواهندشد.چنین باد!
محمدامین زواری
در دری