بگذار تا بگریم

(تقدیم به شهدا و آوارگان مظلوم بهسود)

تاریخ هزاره‌ها با رنج، درد، سرکوب و بی رحمی رقم خورده است و وجب وجب سرزمین افغانستان بر این واقعیت گواهی داده و برحال این مردم گریسته است.
تاریخ هزاره‌ها با رنج، درد، سرکوب و بی رحمی رقم خورده است و وجب وجب سرزمین افغانستان بر این واقعیت گواهی داده و برحال این مردم گریسته است. آن چه امروزه در بهسود می‌گذرد ـ دنیا و دولتمردان این سرزمین گویا درخواب فرورفته و هیچ چیزی را نمی شنوند ونمی بینند ـ گوشه از تکرارشدن تاریخ این مردم است که دهها مقاله در باره آن می توان نوشت. اما در این مجال ما به سراغ شراره های دل مردم عامه رفته و از ادبیات آن ها خوشه های را برچیدیم که هر مصراع آن کتابی از تاریخ هزاره ها را بیان می‌کند.

درتابستان گذشته وقتی درکابل بودم، تعدادی از دوبیتی های هزارگی را جناب «دین‌محمد‌جاوید» برایم داد تا در تحقیقاتم از آن ها استفاده نمایم. اما دوبیتی‌های زیر را برایم خواند و چقدرهم از من اشک گرفت! در آن لحظه تمام صحنه‌های‌تاریخ مردمم از پیش چشمانم گذشت و با تمام وجود صدای گریه خواهران اسیرم را می‌شنیدم که رهسپار کابل و قندهاربودند. اظطراب و تشویش را در چهره های معصوم کودکان، مادران و پدرانم را به خوبی می دیدم که از آمدن کوچی ها اطلاع می یافتند… آری، تاریخ بود و سرنوشت حتمی بیچارگی و آوارگی و اشکهای من. آیا وقتی تمام غمهای عالم برتو هجوم آورد و بغضت چنان آتشفشانی شعله ور شود، غیر از هق هق گریه هایت برای گفتن چه خواهی‌داشت؟ و اینک این تو و این واژهای پریشان:

ده پس‌قولک موگه اَوغوا اَماده
از پاکستو پس ‌روغو اَماده
دو توپ جِمه ده سرمو سخت مونه او
تمام سال موره بدبخت مونه او

زمینه جای قرض اوغو گرفته
سرِجای مو مونه دیغو گرفته
الهی بسوزه خانه اوغو
تمام مُلگه با غیغو گرفته

زمین جوی‌بُروره خیل‌گرفته
زمین دان‌ْنوه، سیل‌گرفته
خداوندا! اَکو چه کارکنی مو
آته زوزاده از غم سِل گرفته

ده دسترخون مو یک تیکی نمنده
ده قومونای‌مو یک پتکی نمنده
نمی‌دانوم کجا فرار شوی مو
جدا از قوم و از دیار شوی مو

از زبان دختران اسیر هزاره:
شترهای اوغونو بار اَوُرده
موره تا مُلک قندهار اَوُرده
به چی غم موخوری آیه و آته!
از مو واری غریب بسیار اَوُرده

سونِ کابل موروم قندار ده رای مه
خدایا پیش نموره هردوپای مه
مسلمانا! بگیریم یا بخندم
وطن‌نازنین مانده ده‌جای مه؟
برگردان به فارسی روان

۱
در «پس‌قولگ» می‌گویند: افغان (پشتون) آمده
و آن ها از پاکستان دنبال روغن آمده اند
دو توپ رخت و پارچه را برما تحمیل می کنند
و از این جهت ما را درتمام سال بدبخت می‌کنند

۲
افغان(کوچی) زمین را جای‌قرض‌تحمیلی گرفته است
وما را برسری زمین‌های‌ما دهقان‌گرفته است
خدایا خانه چنین افغان بسوزد
که تمام زمین‌ها با غیغو(یک نوع علف‌کوهی) ی آن را ازما گرفته‌است.

۳
زمین «جوی‌برو» را خیل کوچی گرفته‌است
زمین «دان‌ نوه» را هم سیل برده است
خداوندا از این به بعد چه کارکنیم
پدر بچه هاهم ازاین غم‌ها به درد سِل مبتلا شده است؟

۴
برسفره ما یک نان روغنی نمانده است
و برای اقوام ما یک تیکه زمین نمانده‌است
نمی دانیم که کجا فرارکنیم
و ازقوم ودیار خود جدا شویم؟

۵
شترهای افغان‌ها بار آورده است
وما را [از ارزگان] تا ملک قندهار آورده است
پدر و مادرم! برای چه غصه می‌خورید
مانند ما غریبان بسیار آورده‌است.

۶
سوی کابل می‌رویم و قندهار در راه ما قرار دارد
خداوندا! هردوپای ما پیش نمی رود (وتوان راه رفتن را نداریم)
ای مسلمانان! بخندم یا گریه کنم
زیرا وطن نازنین (زادگاه) من در جایم مانده‌است؟

عارف

Nayzar

In this article

Join the Conversation