شمه ای از جنایات عبدالرحمن جابر، علیه مردم هزاره به روایت تاریخ

بخشی از کتاب هزاره ها از صص ۳۲۲ – ۳۲۶ نوشته حسن پولادی

وقایع نگاری جنگ سال ۱۸۸۶ میلادی

در طول سال ۱۸۸۵ هزاره ها نسبتا آرامش داشتند، اما در سال ۱۸۸۶ قبایل پشی و شیرداغ همراه با قبایل سلطان علی خان جاغوری از اطاعت مامورین امیر، سر باز زدند . امیر به حاکم غزنی محمد حسین خان دستور داد به طرف منطقه جاغوری رفته و مردم آنجا را وادار به تسلیم کند . او با نیرویی که از مردم هزاره محمد خواجه؛ جغتو و چهاردسته تشکیل شده بود، به سمت جاغوری حرکت کرد . وقتی این نیروها به ولسوالی سنگ ماشه رسیدند، بر تعداد شان افزوده شد، زیرا سربازان مستقر در جاغوری به آنها ملحق شدند . این نیروی مشترک به سمت چهل بختو حرکت کرد و هزاره های را که مجبور شده بودند به گذرگاه های سرد کوهستانی پناه ببرند، شکست داد . آنها موافقت کردند که مالیات بپردازند و بعضی از بزرگان شیرداغ به گروگان گرفته شدند .

در طی همین سال امیر به حاکم غزنی دستور داد که از قبایل مالستان مالیات بگیرد . فرمان دیگری توسط حاکم قندهار به این مردم داده شد و از آنها خواسته شد که هرچه زودتر به پرداخت مالیات اقدام کنند وگرنه نیروی بزرگی را برای سرکوبی آنان اعزام خواهد کرد .

رهبر مردم این ناحیه، بنیاد خان به مجرد دریافت پیام، موافقت کرد تا حدی مالیات را بپردازد . وقتی امیر برای درک پذیرش پرداخت مالیات از طرف بنیاد خان به غزنی آمد از نماینده رسمی خود در آن شهر خواست که بنیاد خان را به انجا دعوت کند . او به مجرد ورود به غزنی، طبق فرمان امیر بازداشت می شود . بعد ازین واقعه، امیر توپخانه های به منطقه جاغوری فرستاد به این منظور که اگر مردم مالستان از پرداخت مالیات خودداری کنند، حاکم جاغوری بتواند آنان را تنبیه کند . همچنان نیروی بزرگی را در غزنی مستقر کرد تا برای حاکم آنجا این امکان را بدهد که ناآرامی بیشتری را سرکوب کند . هزاره ها مجبور به پرداخت مالیات های سنگینی در دو بخش نقدی و جنسی شدند . چهار نفر از بزرگان شان را بعنوان گروگان نگهداشتند تا مالیات به صورت تمام و کمال پرداخته شود .

سال ۱۸۸۷

از زمانی که امیر حاکمی را در جاغوری منصوب کرد، مردم از مقامات رسمی افغان به شدت در رنج و مرارت به سر میبردند . در سال ۱۸۸۷ حاکم افغان جاغوری میرزا احمد علی خان مثل متصدیان پیشین خود از موقعیت خود بهره برداری های شخصی میکرد . او زن باره تر از حاکمان قبلی بود . او نه تنها دختران جوان هزاره را با زور به حرمسرای خود نگه میداشت که حتی مزاحم زنان متاهل نیز میشد . تا این که یکباره تقریبا پانزده نفر مرد از بستگان یک زن متاهل ( که در بازداشت حاکم بود) به محل اقامت حاکم حمله ور شده، بعد از آن که حاکم را کشتند آن زن را ازاد کردند . در رابطه با این واقعه بخصوص کاکر اظهار میدارد که قتل مقامات رسمی افغان از آشوبی پدید آمد که پس از کشته شدن بزرگان هزاره و تحمیل مالیات سنگین به وجود آمده بود . امیر یک تیم تحقیق به سنگ ماشه اعزام کرد . این تیم متوجه شدند که حاکم مقصر بوده است . آشکار شدن این حقیقت را بخاطر اینکه امیر شدیدا درگیر با شورشیان غلزایی بود، به اینده موکول کردند .

وقتی خبر قیام غلزایی ها به قوم قلندر مستقر در منطقه جاغوری رسید، آنها هم به نیروهای شورشی ملحق شدند . حاکم غزنی هنگامی که به منطقه آمد تا وضعیت را از نزدیک مشاهده کند، از بزرگان چهاردسته جاغوری خواست که مردان مسلح خود را آماده کرده به لشکر افغانها تحت فرماندهی غلام حیدرخان که برعلیه غلزایی ها می جنگیدند، ملحق شوند . هم چنین فرزند بنیاد خان در غزنی پیامی به برادرش فرستاد تا مردم مالستان و مرادینه را جمع کند و به کمک مردم چهاردسته برود . آنها در روستای زردک هدایت شده و در همانجا اردو زدند تا مانع احاق قبایل پشی و شیرداغ جاغوری به شورشیان غلزایی شوند . در آن زمان به قبایل محمد خواجه، چهاردسته و جغتو دستور داده شد تا به منطقه لومان جاغوری بروند و فعالیتهای دشمنان را تحت نظر بگیرند .

سال ۱۸۸۸

در سال ۱۸۸۸ مردم مالستان از پرداخت مالیات سر باز زدند تا رهبر آنها که در غزنی زندانی بود، آزاد شود . حاکم جاغوری سید عبدالعلی بعد از دریافت فرمان های مکرر از امیر، با نیروهای هزارگی جاغوری از سنگ ماشه به سمت مالستان حرکت کرد . نیروهای افغان در قلعه پنج برجه در محاصره نیروهای هزاره به رهبری برادر و پسر بنیادخان درآمدند . نیروهای افغان به دژ نظامی یکی از دوستان هزاره خود عقب نشینی کردند . از آنجا کمک بیشتری از امیر خواستند و لشکر بزرگی به کمک آنها اعزام شد . این نیرو یکبار دگر نیروهای هزاره را شکست داده و مالیات را بر آنان تحمیل کرد .

در طی همین سال وقتی امیر بر ضد سردار اسحاق خان به سمت ترکستان در حرکت بود، رویاروی نیرو های هزاره شیخ علی قرارگرفت . آنها مشکلات عدیده ای را بر سر راه امیر مخصوصا در رابطه با مواد غذایی سربازان و اسپان او بوجود آوردند . او تا زمانی که مناطق تحت کنترول اسحاق خان را اشغال نکرد، هیچ تنبیهی علیه آنها مورد اجرا نگذاشت و طبق گزارش سایکس عجالتا آنها را عفو کرد.

طرز برخورد قبایل هزاره جنوب نسبت به امیر در دهه ۱۸۸۰ از قومی به قومی دیگر فرق میکرد . هزاره های غزنی، چهاردسته، جغتو و محمد خواجه با امیر دمساز بودند و برای مطیع کردن دیگر قبایل هزاره همکاری کامل کردند . آنها با وفاداری بیدریغ خود به امیر، عنوان کاپیتانی را در پیاده نظام قره باغ از ان خود کردند . بهر حال اینها تنها هزاره های نبودند که با امیر همکاری داشتند . قبایل دای زنگی و دایکندی نیز به جنگ امیر در برابر شورش پسر عموهایش سردار اسحاق و سردار ایوب، کمک کردند . وقتی امیر سرگرم جنگ با ایوب بود، به سردار قدوس دستور داد نیروی متشکل از چهار هزار سواره نظام را از نواحی دای زنگی و دای کندی جمع آوری کند . اما او نتوانست همه تعداد خواسته شده را جمع آوری کند و با مشکلات زیادی در میان هزاره ها رو برو شد .

سردار قدوس هنوز در هزاره جات بود که خبر تسخیر قندهار توسط خان را شنید . بنا براین او هزاره جات را با نیروی اندک ترک کرد . قابل یادآوری است که تلاش سردار قدوس در هرات در سال ۱۸۸۱ نیز با مشکلات روبرو بود اما نه به اندازه مشکلاتی که در دای کندی و دای زنگی داشت . او از ترکستان با دوهنگ سواره نظامف دوصد خاصه دار و چهار توپ صحرایی به دای زنگی آمده بود . سردار ایوب دومین تلاش خود را روی قندهار و ولایت هرات که تقریبا آسیب پذیر بود به کار بست .

در طی این دوران بحرانی، خوانین دای کندی و دای زنگی قول اعاشه لشکریان همراه قدوس خان و هزار سواره نظام به عنوان بیگار را داده بودند . این تعهدات بر سر جای خود باقی بود و سردار قدوس میتوانست دای زنگی را پایگاه عملیاتی و شاهراهی برای موفقیت نهایی خود سازد.

منبع: نمای نزدیک

شبکه ی سرتاسری مردم هزاره

In this article

Join the Conversation

6 comments

  1. ALIKHAN HASSANI پاسخ

    من هم سلام خوده به تمام ملت غیور هزاره و به خصوص دست اندر کاران این سایت.تقدیم میکنم و موفقیت روز افضونه برای شما آرزو مندم … علی خان حسنی یونان

  2. jaw پاسخ

    من هم سلام خوده به تمام ملت غیور هزاره و به خصوص دست اندر کاران این سایت.تقدیم میکنم و موفقیت روز افضونه برای شما آرزو مندم …

  3. norway پاسخ

    خدا به هزاره ها شعور سیاسی بدهد در تاریخ همه فریب ونیرنگهای که از طرف امیر بوده است . سران هزاره یا منافع خودشان را در نظر گرفته و یا هم خیلی کودن بوده است که بعدا خود انها هم به سزای خود شان رسیدند و هزاره ها را هم بر باد دادند و امروز نیرنگ کرزی از امیران سابق قبیله گرا هیچ کم نیست و با انهم رهبران فعلی بخا طر منافع هزاره در هر رای گری معا مله میکند . از ناروی

  4. ALIKHAN HASSANI پاسخ

    نه برادر عزیز رهبران هزاره معامله نمیکند. فقط چیزی که است در هر ری گیری ریاست جمهوری هزارها به حد نفوس که است اکثریت آرا را نمیتواند به دست بیاورد باید ری شان را به یک کسی دیگری بدهد حالا یا کرزای باشد یا هر کسی دیگری در واقع نمیشود به هیچ کس اعتماد کرد چون تمام اینها امتحان شان برای ما هزارها دادند ……….. علی خان حسنی از یونان

  5. ALIKHAN HASSANI پاسخ

    پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران روند مهاجرت به ایران بیشتر شد. یکی از علل این مهاجرت‌ها کشتار و اخراج ان‌ها از مناطق سکونتشان در زمان عبدالرحمان یکی از شاهان افغانستان می‌باشد در آن دوره تقریبا ۶۲ درصد مردم هزاره قتل و عام شدند.[۱۹]

    درگذشته‌های دور هزاره‌جات کنونی بنام‌های زیر یاد شده‌است: به گفته (بلیو) غر مارث که این نام در کتاب مقدس نیز آمده‌است –به قول مرحوم غبار نویسنده افغانستان در مسیر تاریخ، نزدیک ۵۰۰ سال پیش از هزاره‌جات به نام «ستا گید یا» نام برده شده‌است شاهان هزاره‌جات قبل از اسلام به نام‌های شیران بامیان از اولاده کوشانی ویفتلی و بعدآ به نام‌های هزار بنده – شار و ریو شاران یاد می‌شدند که عمدتآ در دو نقطه تاریخی این سرزمین به نام‌های (پشین) یا افشین یکاو لنگ کنونی و (سورمین) سر پل فعلی که پایتخت تابستانی و زمستانی ایشان بودند حکومت میرا ندند.

  6. ALIKHAN HASSANI پاسخ

    In their modern history, Hazaras have faced several wars and forced displacements. Since the beginnings of modern Afghanistan in the mid 18th century, Hazaras have faced persecution from the Pashtuns and have been forced to flee from many parts of today’s Afghanistan to Hazarajat.[6] In the mid 18th century they were forced out of Helmand and the Arghandab basin of Kandahar.[6] During Dost Mohammad Khan’s rule, Hazaras in Bamiyan and the Hazarajat area were heavily taxed. However, for the most part they still managed to keep their regional autonomy in Hazarajat.[6] This would soon change as the new Emir, Abdur Rahman Khan, was brought to power