از فرحناز تا الهه؛ نقش آفرینان رنسانس فرهنگی هزاره ها

نویسنده: فرید معاصر


دو سال پیش زمانی که الهه سرور در برنامه آوازخوانی ستاره افغان ظاهر شد، به نظر می رسید ذهن کسانی که می بایست به او رأی می دادند، درگیر پارادوکس و کشمکشی شده است که قبلا هرگز نظیر آن را تجربه نکرده بودند. الهه نخستین دختر هزاره نبود که به چنین برنامه ای شرکت می کرد، اما از نظر ظاهر، پوشش، گفتار و رفتار، او بسیار متفاوت از دخترانی بود که پیش از او روی صحنه آمده بودند. الهه بسیار مدرن لباس می پوشید و با اعتماد به نفس مثال زدنی به اجرای برنامه می پرداخت. همین تفاوت در پوشش و رفتار بود که هزاره ها را دچار یک کشمکش درونی کرد و الهه را بسیار بیشتر از سایر دخترانی که پیش از او در این برنامه شرکت کرده بودند، در معرض بحث های برخاسته از جدال سنت و مدرنیسم قرار داد. از یک سو الهه نماد اعتماد به نفس نسل جدید این مردم بود که در یک رقابت نسبتاً مهم اما نمادین ظاهر می شد؛ رقابتی که خودبخود رنگ قومی به خود می گیرد و بناچار تمام اقوام افغانستان را به واکنش وا می دارد. بر همین اساس بود که عده زیادی با اس.ام.اس به الهه رای دادند تا او در این رقابت در میان ستارگان سایر اقوام کم فروغ نباشد. از سوی دیگر، برای قشر سنتی و مذهبی جامعه هزاره آسان نمی نمود که یک «دختر هزاره» چنین بی باکانه روی صحنه ظاهر شود و به آوازخوانی بپردازد. این دسته از هزاره ها الهه را نمادی از گسترش بی حیایی و چشم دریدگی در جامعه می دانستند که مایه سرافگندگی آنها می شود.

سرانجام در رقابت آن سال، الهه اول نشد، اما رای بخشی از هزاره ها او را تا مقام هشتم بالا برد و اینک الهه آوازخوانی است که در عرصه هنر آینده روشنی برای او پیش بینی می شود. اما در ظهور الهه، شاید رسیدنش به مقام اول مسابقه ستاره افغان کمتر مهم باشد؛ آنچه که بسیار اهمیت دارد، تابوهایی ذهنی است که با ظاهر شدن این دختران جوان کم کم در بین هزاره ها تَرَک بر می دارد. به نظر می رسد ظاهر شدن او و قبل تر از او، فرحناز یوسفی، صفیه نوری و هدیه همراز، ذهن هزاره ها را به میزان زیادی تلطیف کرده است و آنان کم کم می پذیرند که خواننده شدن مساوی با فاسد شدن نیست. شاید همین تلطیف فضای ذهنی باعث شده باشد که در این دوره از مسابقه ستاره افغان باز هم یک دختر دیگر به نام «ثریا تلاش» روی صحنه ظاهر شود و در حالی که والدینش نیز در برنامه حاضر می شدند و با هیجان و نگرانی او را همراهی و تشویق می کردند، از بین حدود ۱۶۰ شرکت کننده به جمع ده بهترین راه پیدا کند. چه کسانی ثریا را تا این مرحله بالا آوردند؟ اول توانمندی خودش و بعد رای همین مردمی که تا چند سال پیش در برابر ظاهر شدن یک دختر به عنوان خواننده بدبینی و حساسیت بسیار نشان می دادند، اما اینک به نظر می رسد کم کم به کشمکش های درونی شان غلبه می کنند.

آیا روانشناسی اجتماعی هزاره ها تغییر کرده است؟ پژوهشگران خارجی که در افغانستان ویژگی های اجتماعی و مخصوصا روانشناسی اقوام این کشور را مورد پژوهش قرار داده اند، همه به این امر اتفاق نظر دارند که هزاره ها به لحاظ بافت اجتماعی و ویژگی های نژادی و نیز تنگناهایی که با آن دست به گریبانند، نسبت به سایر اقوام این کشور توانایی و آمادگی بیشتری برای تطبیق با شرایط جدید و پذیرش معیارهای زندگی مدرن را دارند. این موضوع در مورد کسانی که به کشورهای دیگر پناهنده شده اند نیز مصداق دارد. به این معنی که در تمام کشورهای غربی که افغان ها را به عنوان پناهنده و سپس شهروند پذیرفته اند، هزاره ها بیشتر از سایر اقوام توانسته اند خود را با محیط جدید تطبیق دهند و کمتر برای جامعه میزبان مشکل خلق کنند.

در افغانستان نیز اینک شرایط بسیار متفاوت از گذشته است: در تمام انتخابات هایی که در یک دهه اخیر برگزار شده است، هزاره ها بالاترین میزان مشارکت را از خود نشان داده اند. زمانی که به آمار مشارکت زنان در انتخابات توجه شود، موضوع بازهم جالبتر می شود؛ میزان مشارکت زنان هزاره در انتخابات حتی ناظران خارجی را نیز به حیرت واداشته است. علاوه بر این، آمار کسانی که در سطوح مختلف به تحصیل مشغولند، در بین هزاره ها بیشتر از سایر اقوام افغانستان است.

اگر مسابقه ستاره افغان را یک شاخص و یک نمونه در نظر بگیریم، و با توجه به اینکه به طور متوسط در تمام دوره های این مسابقه یک دختر هزاره در آن شرکت داشته است، آیا می توان این موضوع را در ذیل تغییر نگرش هزاره ها تحلیل کرد؟

جواب به این پرسش نیازمند یک تحقیق نسبتا گسترده است. اما آنچه که روشن است، بحران های سه دهه گذشته و سپس مهاجرت هزاره ها به کشورهایی چون ایران و پاکستان، تحولات اجتماعی عمیقی را در بین این مردم در پی داشته است. هزاره ها به صورت غریزی دریافته اند که در عرصه اقتصاد و به صورت نسبی در عرصه سیاست بسیار ضعیف هستند. بنابراین آنها به صورت ناخودآگاه و غریزی به سمت عرصه کم هزینه تر، یعنی فرهنگ، هنر و ادبیات روی آورده اند. این امکان یابی غریزی که از سه دهه قبل آغاز شده است، نتیجه اش را اینک به نمایش گذاشت است: برجسته ترین شاعران، داستان نویسان و نویسندگان حال حاضر افغانستان از بین این مردم ظهور کرده اند. محمدجواد خاوری، ابوطالب مظفری، شریف سعیدی، محمد حسین محمدی، شکریه عرفانی، زهرا حسین زاده، سمیع حامد، قنبرعلی تابش، سیدنادر احمدی، آصف سلطان زاده، حفیظ الله شریعتی، علی پیام، سیدرضا محمدی، حمید مبشر، محمد بشیر رحیمی، حسین حیدربیگی، محمد عرفانی، سیدضیا قاسمی، آمنه محمدی، صدیقه کاظمی، غلامرضا ابراهیمی، بتول محمدی، امان میرزایی، الیاس علوی، فاطمه سجادی و … شاعران و نویسندگانی اند که هرکدام صاحب اثر هستند و در عرصه هنر و ادبیات سخنی برای گفتن دارند. در مورد شاعران و نویسندگان، نکته قابل توجه این است که این تعداد شاعر و نویسنده که عمدتاً محصول دو دهه اخیرند، باید با گذشته تاریخی مردم هزاره و همچنین سطح کمی و کیفی بسیار پایین تولیدات فرهنگی افغانستان مقایسه شود. این مقایسه بیانگیر این است که مردم هزاره به دلیل جبر تاریخی و فشارها و تبعیض هایی که بر آنان روا داشته می شد، به غیر از استثناهایی مانند فیض محمد کاتب هزاره، آدم های مطرح دیگری که در سطح کشور شناخته شده باشند، نداشتند.

در حال حاضر در بخش رسانه ها و مطبوعات نیز همین موضوع مصداق دارد. در یک دهه گذشته که آزادی گفتار و فرصت ها به صورت نسبی فراهم بوده، هزاره ها بیشترین سهم را در این عرصه به خودشان اختصاص داده اند. داشتن پنج شبکه تلویزیونی (شبکه های تلویزیونی نگاه، راه فردا، کوثر، تمدن، یک) و چندین شبکه رادیویی، چند روزنامه و مجله، پنج دانشگاه خصوصی و همچنین تعداد زیادی کانون ها و مؤسسات فرهنگی- هنری مواردی هستند که هزاره ها را در موقعیت و جایگاه بسیار متفاوت از گذشته قرار داده است. بر همین اساس، می توان فرحناز، صفیه، هدیه، الهه و ثریا محصول و برآیند همین تحول اجتماعی دانست که در بطن جامعه هزاره در حال دگرگون کردن نگرش این مردم است. این دختران جوان نماد اعتماد به نفس تازه ای هست که هزاره ها بعد از کشتار و تعقیب و به بردگی کشانیده شدن توسط امیر عبدالرحمن، دو باره آن را به دست آورده اند.

در دنیای پر از بدبینی های بیمارگونه افغانستان، حتی سخن راندن از ارتقای فرهنگی و هنری یک قوم ممکن است خودش نوعی کوبیدن بر طبل قومگرایی تعبیر شود. وقتی از از این موضوع سخن به میان می آید که هزاره ها به لحاظ فرهنگی رشد سریع داشته است، هستند کسانی که این رشد را نوعی تهدید برای سایر اقوام تلقی نمایند. اما برخلاف این باور و برداشت که برخاسته از همان بدبینی های نفوذ کرده تا مغز استخوان افغان ها می باشد، در آینده اگر عاملی بتواند به این بدبینی ها فایق آید، این عامل، زبان سیاست، زبان قوم، زبان نژاد و زبان مذهب نیست؛ این عامل تنها می تواند زبان فرهنگ و هنر و ادبیات باشد. در تمام ادوار تاریخ، تنها هنر و ادبیات بوده که مظاهر تبعیض را برنتابیده و به جای آن ترویج کننده زبان انسانی میان بشریت بوده است. به همین ترتیب است که فرجام برخاستن فرحناز ها و الهه ها از میان محروم ترین قوم افغانستان، به همان نسبت که فضای سنت زده را در میان مردم خودشان تلطیف می کند، به نسبت به مراتب بیشتر به تفام و درک متقابل اقوام مختلف افغانستان منجر خواهد شد. این ستارگان درخشان، کسانی هستند که تنها در تغییر نگرش جامعه هزاره نقش ایفا نمی کنند، بلکه مهمتر از آن، تصور و دیدگاه سایر اقوام افغانستان را که پیش از این تصویری غیر از جوالی و کراچی وان از هزاره ها در ذهن نداشتند، دچار تغییر و تحول اساسی خواهند کرد؛ تحولی که پیامدهای آن تعمیق مفهوم برابری و حقوق شهروندی به عنوان ضرورت بنیادین امروز افغانستان است. خیزش آرام فرهنگی و هنری هزاره ها به سالها حاشیه نشینی اجباری این مردم پایان می دهد و آنان را در اداره جمعی مملکت شان کوشاتر و متعهدتر می سازد.

شاید چندان مهم نباشد که ثریا تلاش در مسابقه ستاره افغان به مرحله نهایی راه پیدا نکرد. آنچه که اهمیت فوق العاده دارد، این است که با ظاهر شدن هر دختر، به همان نسبت دیدگاه عده زیادی از مردم هزاره دچار تغییر و تحول، و عده زیادتری هم نسبت به دیوارهای برافراشته در ذهن شان دچار تردید می شوند. کاری که فرحناز، صفیه، هدیه، الهه و ثریا کرده اند آسان نیست. آنها از درون جامعه ای بسیار بسته، سنتی و سرکوب شده برخاسته اند. دقیقا به دلیل همین پیشنه ها و زمینه ها است که من در یک مقیاس کوچک، تحولات پدید آمده در بطن جامعه هزاره را «رنسانسی» می دانم که این دختران سختکوش در ردیف اول و در شمار پیشتازان این خیزش فرهنگی جای می گیرند. در حال حاضر تنها عده کمی اهمیت این رنسانس فرهنگی را درک می کنند؛ اما سالها بعد، نسل های آینده این مردم از شهامت و بی باکی الهه ها، صفیه ها، فرحنازها و ثریا ها به خاطر خطر کردن شان، به خاطر پیش آهنگ بودن شان، به خاطر کمک شان برای خلق فضای انسانی تر در روابط بین اقوام افغانستان … و شاید حتی به خاطر قربانی شدن شان در این راه، به نیکی یاد خواهند کرد.

منبع: شهروند

In this article

Join the Conversation

4 comments

  1. احمد پاسخ

    بااین نظر شما که هزاره ها بصورت غریزی در اقتصاد و سیاست ضعیف هستند موافق نستم. هزاره ها قبل إز جنکهای دهًًه ای ٩٠ در کابل إز نظر اقتصادی حرف اول را می زدند. در خارج إز افغانستان هم درجایی که فساد اقتصادی کم است هزاره ها موقعیتی بدی ندارند نمونه اش هزاره های استرالیا است که با اینکه بیش إز ده سال سابقه در استرالیا ندارند ولی إز نظر اقتصادی إز خیلی کسانی سابقه بسیار طولانی دارد شرایط بهتر دارند. در سیاست هم امروز ورزیده ترین کارشناسان سیاست إز همین قوم است نمونه أش حمزه واعظی و جعفر عطائی را می توان نام برد.

    1. delawar پاسخ

      سلام به همه دوستان
      من بصورت دقیق متن را نخواندم اما فکر کنم منظور نویسنده از نویشتن این جمله که هزاره ها بصورت غریزی در اقتصاد و سیاست ضعیف هستند اقتصاد دان و سیاستمدار هست نه اقتصاد اجتماعی که فکر میکنم ایشان دوروست فرمودند ما هزاره ها در ریشته هائ اقتصاد و سیاست و قضاوت نفر کم داریم

  2. Rashid پاسخ

    از چند تا گٔل بهار نمیشود، و ما ضرورت با زیادتر داریم.

    1. Rashid پاسخ

      اما باز هم خبر خوش است و امیدوار کنندا می‌‌باشد.