نویسنده: عبدالواحد حقیقت
بنام آنکه انسان را مهاجرآفرید، ماجرای مهاجرت از اوایل خلقت انسان درنهان او به ودیعه گذارده شده، میوه ای که نخوردن آن برای انسان مقدرشد،دلیلی بر عزم سفر و مهاجرت ازمکانی به مکان دیگر بود. کره خاکی نیزمحلی آرامش بخش برای انسان نبوده، بلکه همیشه برای یافتن محلی برای آرامش، جستجو و تلاش وجود داشته است. ولی اغلبا این پدیده باعث ناآرامی روحی وروانی وبعضأ جسمی برای نوع بشر می شود.
کما اینکه به زبان شعربعضأ چنین بیان شده:
هجرت از خاک بود تلخ ترین فصل خدا / دسـت بیداد بدین فاصله مهجورم کرد
اختیاری نبــود آمدنم این ســو هـا / تو بدانی که چه افـتاد که مجبورم کرد
ازطرفی انسان فطرتأ موجودیست تحول پذیرومتجسس ودارای غرایزای،که انسان را واداشته تا همیشه برای ارضاع این غریزه ها همواره، حد اقل راهکاراین بوده و محل زندگی خودرا تغیردهد.
توسعه اندیشه چاره جوئی وگسترش توان استدلال ازیک سو وتحولات زیستی- جسمانی انسان ازسوی دیگراو را وادار به کشف خود وهویت خویش میسازد.
منظورم ازگم شدن یا پیداشدن دراین مقاله همین خودشناسی ودانستن هویت فرد دراین دنیای پرتلاطم وبدون مرز فرهنگی می باشد. از این جهت بیجا نخواهد بود اگرمهاجرت را بعنوان یکی ازمتغییرهای اساسی درفرایند گم شدن یا پیداشدن به بررسی بگیریم. قبل از ورود به مطالب اصلی لازم میدانم که جلوه های ازاین فرایندرا بصورت کلی برای رسیدن به بحث اصلی به بررسی بگیرم.
هویت: هویت به مثابه ی یکی ازدغدغه های اساسی درزندگی انسانها همیشه مورد بحث بوده است؛ مخصوصأ امروزه که همه چیزبصورت یک امرنامحدود مبدل شده، چه این امربطورناخواسته بطرف ما می آید که آنرا اکثرا “تهاجم فرهنگی” نامیده اند. یا افراد بر عکس قضیه خودش قدم بسوی تغییر می گزارد.
پس هویت چه نقش در زندگی بشر دارد آیا هویت را می توان به همان ویژه گی همیشگی اش شناخت؟ یا امروزی بودن را میتوان درقالب هویت تعریف کرد؟.
اریک اریکسون، هویت را به صورت یک احساس نسبتأ پایدار از یگانگی خود تعریف میکند. یعنی علی الرغم تغیرات رفتار، افکار واحساسات و برداشت یک فرد ازخودش همواره مشابه است. این غریزه بیانگرچه کسی بودن است واساسااحتیاج بشر، شناخته شدن وشناسانده شدن به چیزی یاجای است. سرزمین، تاریخ، ساختارفرهنگی وغیره عناصرتشکیل دهنده هویت شمرده میشوند.
یا اینکه هویت بندی است متصل که به یک ستون محکمی که فرد را نگه میدارد. درواقع فرد مانند برگی است که به یک شاخه متصل است وآن شاخه، میراث وارزشهای فرهنگی یک جامعه است.
هویت ودفاع ازاین ارزش به معنی رویارویی ما با دیگرفرهنگها نیست،زیر تناقضی در آغاز تاامروز وجودندارد.
به گفته ابن خلدون، که جنبه منفی تعصب را مانعی برای توسعه معرفی نموده و بحران هویت هم یکی از دغدغه هایش بوده؛ هریک ازعناصرکه تشکل دهنده هویت فردی واجتماعی؛ چنانچه دستخوش دگرگونی شوند یا ازبدنه هویت جدا گردند، فرد یا جامعه با بحران مواجه می شود.ابن خلدون این فصل را فصل گم شدن نامیده وگفته است دراین صورت انسان تاخود را دریابد.
چنانکه حضرت مولانای بلخ هم میفرماید:
هرکه او دورماند ازاصل خویش – بازجوید روزگاری وصل خویش.
اگرهویت را به معنی درک دقیق ازارزشهای خویش پنداریم، پس فراموشی آن ارزشهای تاریخی وفرهنگی را باید درزمره فصلی گم شدن دانست که متاسفانه روند روبه رشد گم شدن ها یعنی ایجاد فاصله میان ارزشهای گذشته و حال را باید ناشی ازچند متغییردانست.
جهانی شدن ارتباطات، مخصوصأ رسانه های الکترونیکی و مهاجرت که یکی ازپدیده های غیرقابل کنترول درکشورهای توسعه نیافته وفقیرچون افغانستان میباشد.
سالانه صدها پناهنده افغانستانی وارد کشورهای دیگرمیشود، این مهاجرت ها بدون شک دارای پیامد های مثبت ومنفی میباشند. اگرمهاجرت آغازیک زندگی جدید وفراموشی ارزش های گذشته باشد مسلماٌاثرمنفی خواهد داشت اما اگرهدف مهاجرت بیرون رفتن ازیک مخمصه فعلی،زندگی،شگوفایی،کسب علم وتجربه ویافتن راه حل برای ارزشهای دیرینه انسان باشد، بدون شک امری قابل قبول خواهد بود.
قبلا ازاینکه بحران هویت را درمهاجرت بررسی نمایم لازم میدانم که نقش رسانه هارا نیزدربحران هویت ازیاد نبرم:
نقش رسانه ها: گسترش فناوری های اطلاعاتی وجهانی شدن رسانه ها ازیک طرف نگاه خوشبینانه وانتظارمدینه فاضله دیرینه برای نسل جدید وازطرف دیگرنگاه بدبینانه وفرسایش هویتهای فردی واجتماعی را نمودارمیسازد. علی الرغم اینکه میدانیم امروزنقش وجایگاه رسانه ها درحدی است که نمی توان زندگی را بدون حضورآنها قابل تصوردانست.
رسانه ها درکناردیگرنهادها که سازنده طرز تفکر جامعه است، نقش عمده ای در حیات اجتماعی ایفا می کنند و میتوان نسل تازه درتاریخ پدیدآورند، نسلی که با نسلهای پیشین ازجهت فرهنگ ،ارزشها وآرمانها بسیارمتفاوت است واهدافی را که مخاطبان ازرسانه دارندیا کسب اطلاعات، وحدت وتعامل اجتماعی یا تفریح وسرگرمی یا درنهایت هویت یابی. دراین صورت؛ اهداف مدیران رسانه را نیزباید اضافه کرد.
بدیهی است که هرکس می کوشد تا ازرسانه ها درجهت پیشبرد افکارواهداف خود استفاده کند. پس اگررسانه غیرازاهداف مدیران را ارائه بدهد بدون شک درپویایی هویت نقش ارزنده ایفا میکند اما متسفانه امروزاهداف مدیران رسانه ها غالب برتمام اهداف دیگرشده ودرگم شدن ها نقش اصلی را ایفا مینماید.
پس رسانه ها باید هنجارها، ارزشها ومیراث فرهنگی جامعه را درهرقالب به روزشده برای نسل بعدی معرفی کنند و از این رهگذر درک آنها را ازاینکه چه کسی هستند، ارزشهای تاریخی آنها چه بوده، این امکان را فراهم کنند که نسل بعدی به هویت اصیل فرهنگی وارزشهای تاریخی خویش پی ببرند.
از اینرو مسئولیت نویسندگان وبلاگ ها و وبسایت ها به عنوان رسانه های کم هزینه ودرعین حال سراسری بیشتراست. تا این پیش فرض های مثبت که برگرفته از ارزشهای اجتماعی وتاریخی مردم افغانستان بعنوان مردم قرن ۱۹ ودراوایل قرن بیست ویکم نیازبیشتر و مبرم به این روشنگری دارد را بیان نماید. ازطرفی سالهاست که هجوم دشمنان این کشور، که از هر ابزاری ابا نورزیده تا تمام زیربناها را ازهم فروپاشند، درد ما تنها خرابی فزیکی این کشور نیست بلکه تهاجم فرهنگی که باعث ازبین رفتن ارزشهای واقعی این کوهپایه شده، رنجی بیشترازآن را برای شهروندان این سرزمین به ارمغان آورده، همان طوری که گفتم این داده ها ناشی ازاهداف خصمانه مدیران رسانهای بیرونی درقالب های مختلف بوده است. یعنی داده های ناسالم ومغایربا فرهنگ وارزشهای این کشور، درقالب الگو ونمونه.
واما مهاجرت: هویت از یک سو امری درونی است و از سوی دیگر وابسته به عوامل فراوان بیرونی است که بر نگرش و تفسیر آدمی اثر می گذارد.درواقع هویت برآیند ازمجموعه ارزشهای درونی شخص میباشد. مهاجرت مرحله ی بسیار مهمی برای یک انسان است. این مرحله گذریست که آدمی را به خاطر اتفاقها و حوادث های غیرقابل پیش بینی با فراز و نشیبهای زیادی رو به رو میکند.
اماافغانستان دیروز، ناچاربه ازدست دادن این ارزشها، درگذرتاریخ میشود چرا؟ افغانستان که دیروزش، سرزمین دره های عمیق ،بادهای هول وآتش دم،آبهای سرد وگوارا،جبال برکشیده هندوکش وکوهساران برف گیرپامیر، خراسان دیروز باستان، به تعبیرغیرافغانیها توصیف شده. وازطرفی سرزمین حاکمان عالم علم ومعرفت چون مولانا بلخ ابوعلی سینای بلخ سید جمال الدین افغانی وغیره که حدود دوهزار سال یا کم وزیاد است که بربلندای اندیشه شعروادب، طب وطبابت، جامعه شناسی وسیاست حاکم بود، تعریف میشد(توخود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل).
امروز مردم این سرزمین افغانستان را برای امنیت وآرامش،زنده ماندن، فقرعلم ودانش ترک میکنند ویا کسی ازاین سرزمین حاضربه شناخت اونیست. گواه دخالت دشمنان جان برکف این سرزمین از بیرون وسیاست قوم محور حاکمان مستبد از درون، وازطرف دیگر ارائه پیش فرض ها والگو های نامناسب درشناخت ازاین سرزمین خود حکایت از فصلی برای گم شدن درعالم مهاجرت نزدیکی دارد.
بنابراین، گم شدن در یکی از شرایط و احوال زیرممکن پدید آید:
الف: آن گاه که فرد یا جامعه از تامین نیازهای بنیادی و اصیل خود باز بماند و راهی برای پاسخ گویی در نیابد. که متاسفانه این اتفاق را درسه دهه گذشته ما شاهد بودیم، وانتظارهم نخواهد رفت، کشوربا دشمنان متعدد و ابزارهای به روزشده، پرده ای برای پوشش این ارزشها شودومردم ما بازهم توان یافتن این ارزشها را داشته باشد.
اما امروزوظیفه روشنفکران و اهل قلم افغانستان است که با پرده گشائی ازابهامات در تکاپوی این ارزشها چه درداخل وچه تلاش به خرج دهند.
ب: هنگامی که میان اجزاء و ابعادی از شخصیت و معیارها تعارض درگیرد و فرد یا جامعه از حل جامع و ایجاد وفاق میان آن ها یا ترجیح و اولویت گذاری ناتوان باشد.این گزینه هم نزدیک به صدق است زیرا فقرفرهنگی امروزافغانستان باعث عدم ایجاد این وفاق شده وبه این خالیگاه توسط دانشمندان این سرزمین توجه صورت نگرفته است.
ج: در هنگامه ی تحولات و تغییرات روحی و یا دگرگونی های اجتماعی انتظار ظهور بحران ها می رود، و از آن جا که در عصر جدید این تحولات در مقیاس وسیعی اتفاق می افتد بحران های بیشتری نمایان می شود . همان طور که در سنین رشد و دوره نوجوانی شرایط بروز بحران های فکری و عاطفی فراهم تر است، به همین دلیل در جامعه های در حال گذار نیز این امر به خوبی احساس می شود.
درعالم مهاجرت،تاثیروضعیت جغرافیائی وفرهنگی باعث میشود تا ما با آن شرایط خود را وفق داده وباداده های اجتماعی ورسانه ای آنها کناربیاییم. این همان آسیب های است که برپیکرارزشهای یک جامعه وارد میشود . وما دیگرفصلی برای گم شدن را فراهم کرده وجداربزرگ میان امروزی تا آنروزی را ایجاد کرده ایم .
دلم به خاطرتوتنگ مىشودبرگرد / ودرفراق توبى رنگ مىشودبرگرد
اگردوروزنباشى خودت که مىدانى / چقدرزوددلت سنگ مىشودبرگرد
به امید آنکه هیچ شهروندی دلش سنگ نشودودرهرجای دنیاکه باشد همچنان عشق سرزمین آبایی اش دروجودش وارزشهای فرهنگی دررگهایش مثل خون در گردش باشد وهیچ وقت ازحرکت بازنایستد.
Mohammad Azim Tahiri
this is the great article. wish you all the best and hope you to continue writing. as i know you are the most active friend of mine. see in kabul deare