نویسنده: بصیر آهنگ
درماه اگست سال گذشته میلادی از ولایت قندوز درشمال افغانستان گزارش شد که یک زوج جوان توسط طالبان سنگسار شده است. گرچند در آن زمان این عمل وحشیانه از طرف گروه های مختلف حقوق بشری از جمله امنستی انترنشل به شدت محکوم شد واین سازمانها از دولت کرزی خواستند تا عاملان این جنایت را به پنجه ی قانون بسپارد، ولی این پرونده هم مثل صدها وشاید هزاران پرونده ی دیگر در دفاتر دولتی زیرخاکها پنهان شد وکسی آنرا دنبال نکرد.
همانطوری که میدانیم، امثال چنین قضیه، به کرّات در نقاط مختلف افغانستان رخ داده است وعاملان آنها هم گروه منفور طالبان بوده اند، گروهی که با افتخار تمام مسئولیت این گونه جنایات را به عهده می گیرد. این گروه منفور،در زمان حاکمیت خود در کشور، به غیر از خوردن غذا ونوشیدن آب دیگر همه چیز را به بخشی از شهروندان افغانستان حرام کرده بودند و بر بخشی دیگر غذا و نوشیدن تنها نه که زندگی هم ممنوع شده بود. آنها برعلاوه هزاران جنایت ضد بشری وقتل عام وغارت، قوانینی را در افغانستان به اجرا گذاشته بودند که براساس آن زنها در جامعه افغانستان، از ابتدایی ترین حقوق انسانی شان هم محروم بودند وحتا اجازه بیرون رفتن از خانه برای خرید را هم نداشتند.
حال با گذشت ماه ها از سنگسار این زوج جوان در ولایت قندوز، ویدیویی آن صحنه جنایت، به رسانه ها درز کرده است.
این ویدیو سند زنده ی از جنایات زمان حکومت طالبان است. افراد این گروه منفور که کرزی آنها را برادران خود می خواند وفاروق وردک چند روز پیش در سفرش به انگلستان آنها را صلح طلب می خواند؛ در روز روشن ودر حضور صدها نفر؛ صدیقه ۲۳ ساله وخیام ۲۸ ساله اهل ولایت قندوز در شمال افغانستان را، “به جرم دوست داشتن همدیگر” زیر سنگهای که نام دین را برآنها نوشته اند، برای ابد خاموش می کنند. این تصویر نیاز به توضیح ندارد وبا آنکه صحنه های غمناک ترش توسط تلویزیون طلوع سانسور شده است، گویای یک واقعیت بسیار تلخ و وحشتناک است.
قاتلان صدیقه وخیام وعاملان صدها جنایت غمبار دیگر در کشور همین افراد طالبان هستند، طالبانی که اکنون، نه با زور برچه وتفنگ، که ده سال پیش داشت، دست به این چنین جنایات میزنند، بلکه این بار آنها با پشتیبانی کامل ارگ ریاست جمهوری وافرادی چون فاروق ورک به این جنایات ادامه میدهند.
خوب است در این جا نظری به کارنامه گذشته این گروه انداخت تا بدانیم که اگر مردم بیدار نشوند وجلوی کرزی را که درتلاش است این گروه منفور را دوباره بر کشور مسلط کند نگیرند، ما شاهد صحنه های بد تری خواهیم بود.
مختصری از گذشته:
طالبان دراولین روزهای قدرت شان، به اقوام غیر پشتون افغانستان هشدار دادند تا از کشور که آنها آنرا از خود می خواندند، خارج شوند ویا مثل آنها مسلمان واقعی باشند. به دنبال همین هشدار، عبدالمنان نیازی سخنگوی وقت طالبان پس از اشغال شهر مزار شریف واعلان سه روز قتل عام عمومی، گفته بود که باید تاجیک ها به تاجکستان، اوزبیک ها به اوزبیکستان وهزاره ها به گورستان” قبرستان” بروند. آنها همچنین شهروندان دیگر از جمله هندوها وسیک هارا مجبور به پوشیدن لباس های مخصوص نموده بودند تا از دور شناسایی شوند. به دنبال همین سخنان ملا نیازی، افراد گروه طالبان، پاکسازی خانه به خانه در نقاط مختلف افغانستان، از اقوام غیر پشتون را شروع کردند وهزاران انسان بی گناه را فقط به جرم پشتون نبودن قتل عام کردند. این جنایات وقتل عام ها که نمونه ی های بسیار غمناک آنرا در ولایت های کاپیسا پروان، مزار شریف وبامیان شاهد بودیم، هرروز بیشتر شد وافراد این گروه پس ازآن حتا در مسیر راه ها مسافران غیر پشتون را از موتر ها پیاده ودر روی سرک تیرباران می کردند.
نمونه کشتارهای مسافرین، در نقاط مختلف افغانستان در زمان گروه طالبان صورت گرفت ولی ازهمه وحشتناک تر؛ کشتار مردم هزاره در منطقه کنده پشت ولسوالی شاجوی ولایت زابل درخزان ۱۳۷۷ خورشیدی می باشد.
در آن زمان ولسوال ولسوالی شاجوی که یکی از افراد بسیار نزدیک به ملا عمر واهل ولایت قندهار بود به افرادش دستور داده بود تا تمام افرادی که شناخته شود هزاره است را تیرباران کنند. این فرمانده طالبان در نزدیکی بازار ولسوالی شاجوی با راه اندازی یک پست تلاشی، از تمام موترهای که به طرف غزنی وقندهار در حرکت بودند؛ هزاره ها را پیاده می کردند وبعد آنها را شبانه ازدم تیغ می گذشتاندند. این جنایت وکشتار تا یک ماه ادامه پیدا کرد وبعد از آنکه صدها نفر از نماینده گان مردم هزاره که متشکل از روحانیون وریش سفیدان بودند، با فرستادن نامه ی از شورای رهبری طالبان وسازمان ملل متحد، خواهان توقیف آن شدند؛ با میان جگری یک هیئت سازمان ملل متحد خاتمه یافت.
هیچ گاهی صحنه ی را که من خودم شخصا از این قتل وکشتار بی رحمانه دیده ام فراموش نخواهم کرد. باید بگویم که این یک قصه نیست ومن نویسنده ، با چشمان خودم این صحنه را دیده ام.
۲۲ قوس سال ۱۳۷۷ ولسوالی شاجوی ولایت زابل افغانستان
دانش آموز کلاس دهم مکتب بودم که مردم مناطق هزاره نشین ولایت غزنی که در زیر فشار سه سال محاصره اقتصادی توسط طالبان به ستوه آمده بودند، مجبور به تسلیم گردیده وچند روزی نگذشت که افراد گروه طالبان، تمام مناطق هزاره نشین دراین ولایت را به تصرف خود درآورند. ناهور، جاغوری وبعد مالستان، یکی پس ازدیگری توسط طالبان اشغال گردید و”مولوی عبدالحق وثیق کفیل عمومی استخبارات طالبان” که در آن زمان مسئولیت خلع سلاح هزاره های غزنی را به عهده گرفته بود، با سفرش به ولسوالی جاغوری ومالستان از مردم خواست بدون دخالت نیروهای طالبان باید همه اسلحه ومهمات شانرا تسلیم نمایند وگرنه با برخورد شدید آنها مواجه خواهند شد.
دراین سفر عبدالحق وثیق را یک مشاور عرب و ده ها کماندوی ارتش پاکستان که حتا زبان پشتو را هم بلد نبودند وهمه به زبان اردو صحبت می کردند همراهی میکرد. ترس وارعاب وخستگی سه ساله محاصره اقتصادی وکمرشکن، که مردم را به چنین تسلیم شدن مجبور کرده بود، ظرف پنج روز همه امکانات را هم از آنها گرفت. پس از آن افراد این گروه با تشکیل ولسوالی ها وملیشه های امر به معروف آزار واذیت مردم را نیز شروع کردند.
ملیشه های طالبان بعد از استقرار کامل در این مناطق، جوانان هزاره را به بهانه های مختلف دستگیر وروانه ی زندانها می کردند. این روند کم کم مردم را مجبور کرد از خیر همه چیز بگذرند ورهسپار دیار غربت گردند. مهاجرت هم در آن زمان برای هزاره ها خیلی مشکل شده بود وهر هزاره ی باید قبل از سفر، با مراجعه به دفاتر طالبان از آنها نامه ی عبور دریافت می کرد وگرنه در مسیر راه از موتر پیاده گردیده وبه رگبار بسته می شد.
دیگر امیدی برای ماندن نمانده بود ومن هم با یگ گروه از هم سالانم مهاجرت را در پیش گرفتیم. درشهر غزنی که رسیدیم دو روز جلوی قوماندانی امنیه طالبان در صف های طولانی ایستادیم تا اجازه خارج شدن از کشور را بگیریم ولی شانس با ما یار نبود تا آنکه مجبور شدیم برای داشتن نامه ی عبور هرنفر مبلغ ۵۰۰۰ کلدار پاکستانی که درآن زمان پول رایج طالبان بود، بپردازیم. از شهر غزنی بایک موتر کاستر به طرف قندهار حرکت کردیم، حوالی ظهر به ولسوالی شاجوی رسیدیم ولی تقریبا در یک کیلومتری بازار شاجوی در نزدیکی یک ” پل” بزرگ که در زمان جنگ مجاهدین تخریت شده بود، موتر ما توسط افراد طالبان متوقف شد، همه از ترس می لرزیدند، یکی از مسافرین از راننده که یک تاجیک از منطقه روضه غزنی بود و به خاطر بلد بودن زبان پشتو خودرا به جای پشتون جا زده بود پرسید که قضیه چیست؟ راننده کمی مکث کرد وبعد به زبان فارسی گفت احتمالا بازهم مسئله ی همان جنازه هاست. بعد ادامه داد که بنا به دستورولسوال شاجوی در طول یک ماه گذشته افراد طالبان تمام مسافران هزاره را در این منطقه از موتر ها پیاده کرده وبه قتل می رسانده است.
حالا ازاین مسئله کسانی دیگر خبر شده وآنرا متوقف کرده، او همچنان گفت که یک روز پیش شاهد صحنه ی بدی بوده وبا چشم خود،” ۱۲ موتر کاماز” پراز جنازه را دیده که به شهر غزنی منتقل می شده تا به بازمانده گانش تحویل داده شوند.
راننده حرف هایش را تمام نکرده بود که دوپروند هلیکوپتر در منطقه ظاهر شد وکمی آن سو تر به زمین نشست. ظاهرا هیئتی به منطقه آمده بود تا تعداد دیگر از جنازه ها را برای بازمانده گان آنها به شهر غزنی انتقال دهند.
وقتی هیئت از هلیکوپتر ها پیاده شد، طالبان از موتر ما فاصله گرفتند تا آنان را به گودالی که درآن جنازه ها انداخته شده بود، رهنمایی کنند واین بود که ماهم جرئت کردیم از موتر پیاده شویم وآرام آرام به طرف آنها برویم تا صحنه را از نزدیک ببینیم.
ما هم جرئت کردیم به آنها نزدیک ترشویم. وقتی به صحنه رسیدیم با ده ها جنازه تکه وپاره که در گودال انداخته شده بودند، مواجه شدیم. طوری که معلوم بود جنازه ها بیش از ده روز آنجا مانده بودند، صحنه واقعن درد آور بود، زنان، اطفال، جوانان وپیر مردان مثل درخت های قطع شده پهلوی هم افتاده بودند، چشم های آنهارا کلاغ ها خورده بود، وبدن های اکثریت آنها را نیزسگ ها پاره پاره کرده بود.
افراد طالبان راضی از عمل ضد انسانی شان در حالی که رضایت وخوشحالی ازچهره های شان می بارید؛ با کلاشنکوف های شان در اطراف گودال صف کشیده بودند وما فقط توانستیم با چشمان اشک آلود وبدون صدا از پهلوی جنازه ها بگزریم وآن تصویر ودرد را در خاطره های مان حفظ کنیم. این جنازه ها همه هزاره بودند، اکثریت آنها کسانی بودند که پس از استقرار کامل طالبان در مناطق هزاره نشین غزنی از ترس دست به فر ار به سوی پاکستان زده بودند ودرآنجا توسط افراد طالبان گرفتار وهمراه با زن وبچه ی شان تیر باران ویا گردن زده شده بودند.
عده ی دیگر، مسافرینی بودند که بدون اطلاع از اوضاع منطقه، هنگام بازگشت از ایران ویا پاکستان در آن منطقه شکار شده بودند.
تعداد جنازه ها خیلی زیاد بود ولی ما متاسفانه فرصت نداشتیم بیشتر آنجا بمانیم. راننده به ما گفت؛ همین حالا که اینها مصروف هستند باید حرکت کنیم واز این جا دور شویم. وقتی سوار موتر شدیم، راننده جرئت بیشتری برای حرف گفتن پیدا کرده بود، او دریک قصه ی طولانی گفت که بارها شاهد بوده است که مسافرین هزاره وتاجیک را طالبان از موترها پیاده نموده وبلافاصله به رگبار بسته است. او می گفت؛ به خاطر که به زبان پشتو کاملا مسلط هست وقیافه اش هم به پشتونها شبیه است، هیچ گاهی خطری را احساس نکرده ولی از دیدن صحنه های کشتار، به شدت ترسیده است واین صحنه ها تبدیل به کابوسهای شده که خواب را هم از او میگیرد.
او همچنان گفت که آمار دقیق از کشتار مردم هزاره در ولسوالی شاجوی معلوم نیست وفقط استخبارات طالبان موجودیت ۴۰۰۰ هزار جنازه را تایید کرده اند.
خلاصه ی سخن اینکه، ما بعد از صدها تحقیر وتوهین به خاطر هزاره بودن، وقتی به شهر کویته ی پاکستان، رسیدیم؛ خبرهای که در بین مردم، در جریان بود حکایت از کشته شدن نزدیک به ده هزار نفر در منطقه “کنده پشت” داشت. با آنهم این یک نمونه ی از کشتار وقتل عام مردم در زمان حکومت طالبان است و این گروه در زمان حاکمیت شان صدها جوی خون را، راه انداختند که هیچ گاهی نباید از خاطره ها فراموش شود.
اکنون که حامد کرزی وافراد دیگری چون فاروق وردک با دید قبیلوی وفاشیستی شان با مصرف ملیونها دالر از دارایی مردم افغانستان، شب وروز تلاش می کنند تا روی همه ی جنایات این گروه منفور وضد انسانی خط بطلان کشیده وبار دیگر آنها را بر گرده شما مردم سوار کند، باید ازخواب برخیزید وجلوی یک جوی خون وفاجعه دیگر را قبل از وقوع مسدود نمایید.
این گروه وده ها قاتل دیگر انسانهای مظلوم، همین حالا در جلوی چشمان شما مردم، در حالیکه تا هنوز دامن های شان از خون برادران، خواهران، زنان وکودکان شما رنگین است، توسط حامد کرزی با بی شرمی تمام درپست های بالای دولتی گماشته می شوند ویا هم با مصارف هنگفت پولهای باد آورده از خزانه ی ملت، به بزرگترین مرجع قانون گذاری کشور یعنی پارلمان فرستاده می شوند.
یک بار به پرونده های گروه طالبان نگاه کنید وببینید چرا افراد چون وکیل احمد متوکل، عبدالسلام ضعیف، عبدالسلام راکتی، نعیم کوچی” معروف به مولوی کیبل” وده ها تن دیگر که زمانی با خون شما غسل می نمودند، به جای محاکمه وزندان ومعذرت خواهی ازملت افغانستان، با پشتیبانی کامل کرزی ودیگر حلقات قوم محور چون فاروق وردک، دوباره برگرده شما سوار شده اند.
به سیاف وپرونده ی سیاهش که هزاران نفر را به خاک خون کشاند، نگاه کنید وازخود بپرسید که چرا بازهم او خندان تر ازقبل، این بار با پشتیبانی کامل کرزی وتیمش در صحنه سیاسی افغانستان ظاهر می شود واد عای ریاست قوه قانون گذاری کشور را دارد وبرای رسیدن به آن ملیونها دالر را در یک شب مصرف می کند.
از خود سوال کنید که چرا او به جای ریاست پارلمان، پشت میله های زندان نباشد ومثل صدها جنایت کار دیگر که در کشورهای مختلف مجازات شده اند، به قانون وعدالت سپرده نمی شود؟
ازخود سوال کنید این پولهای باد آورده وبی ارزش از کجا می آید که توسط سیاف به مصرف میرسد واو؛ برای بدست آوردن یک رای در پارلمان؛ ۴۰ هزار دالر به اضافه یک موتر که قمتش ۱۵ هزار دالر امریکایی می شود، به نماینده گان دیگر پیشنهاد میدهد؟
اینجا هیچ تهمتی در کار نیست وشما فقط با یک دید به روزهای گذشته ی تان می توانید همه ی صحنه ها را به طور زنده پیش چشمان تان مجسّم کنید. پس باید برای علاج این سرطانهای اجتماعی تلاش کنیم. بیایید دست به دست هم دهیم وهمه در راه برقراری عدالت درکشورتلاش کنیم.
دروضعیت فعلی متاسفانه فضا آنقدر تنگ شده است که برای شهر وندان افغانستان گزینه های زیادی برای انتخاب کردن نمانده است.
۱- ماندن برای همیشه درسایه ذلت وخواری وحق تلفی.
۲- به محاکمه کشاندن این جنایت کاران و روی کار آودن یک دولت منتخب وپاسخ گو که در آن حقوق همه شهروندان افغانستان بدون در نظرداشت، قومیت، مذهب ودین وسمت بطور مساویانه ودقیق اعاده شود.
۳- ویا هم رفتن به سوی تجزیه، چون اگر هیچ راه حلی وجود نداشته باشد، بهتر است کشور تجزیه شود تا حد اقل، آن عده از مردم افغانستان که صد ها سال با سرنوشت شان بازی صورت گرفته وازتمام حقوق وامتیازات خویش محروم بوده است باید به حقش برسد.
برای مردم افغانستان این کشور هیچ معنی وارزشی ندارد، زیرا مردم هیچگاهی دراین آیینه خودرا ندیده اند. بیش از سه صد سال حق تلفی وبربریت بس است. مردم بیشتر از توانی که داشته اند، صبر وحوصله کرده وازخود برد باری نشان داده اند ولی نه تنها این انعطاف پذیری از طرف تیم قبیلوی حاکم درک شده است بلکه هرروز آنها بر تجاوز، غارت وستم شان بالای مردم افزوده اند.
این درد ها را برای شما هموطنان عزیز ودرد مندم نوشتم، برای شما این جور وستم ها را با مغز مغز استخوان خویش احساس کردید ومعنی رنج کشیدن را میدانید. شاید این نوشته خیلی سرپا کنده گی های داشته باشد ولی درد است ودرد را از هرطرف که بنویسی باز هم درد است.
من صحنه کشتار وقتل عام کنده پشت را بعد از سالها نوشتم، چون نمیخواستم این صحنه که دردش تا مغز استخوانم رسیده است، دیگران را هم غمگین کند ولی امروز با دیدن فلم صحنه سنگسار صدیقه وخیام این دو جوان ناکام وهموطنم، درد کنده پشت هم زنده شد وخواستم این همه را با شما هم شریک سازم.
به امید سرنگونی، جهالت، فاشیزم وبی عدالتی در سرزمین آبایی مان.
سرفراز باد مردم رنج کشیده ومصیبت دیده ی هموطنم.