نویسنده:- محمد عوض نبی زاده – ماه جنوری – سال ۲۰۱۱- میلادی
قسمت اول:
تاریخ خونبار افغانستان مشحون ازعملکرد خشن حکومتهای استبدادی وخودکامه است که زمامدارانی را به زور لشکر قبیله به قدرت رسانیده وبه زورلشکر قبیلوی از قدرت ساقط ساخته اند.حکمرانان مستبد ,قتل عامها ,کله منا رها,سیاه چالها , زمین سوخته ,کو چ اجباری , پاک سازی قومی وسیاست ژینوساید وغصب سر زمین آبا ئی وپدری رابالای اقوام محروم افغانستان و بخصوص مردم هزاره بصورت بی رحمانه و ظالمانهء آن تطبیق نموده اند وعمدتآ مردم هزاره پس از تصفیه قومی ,مذهبی وغصب زمین و املاک پدری شان از مناطق هزارستان مرکزی و جنوب کشور واز ساحات هزاره نشین قندهار, ارزگان – هلمند وزابل توسط رژیم خون آشام امیر عبدالرحمن خان به شکل بیجا شده گان داخلی به مهاجرت و کوچهای اجباری وگروه های تبعیدی درساحات زیردر داخل کشوروادار به فرار و تبعید اجباری گردیدند.
که از جمله,:- درمرکز ولایت سر پل , ولسوالی سنگچارک ,ولسو.الی بلخا ب , ولسوالی کوهستانا ت ولایت سرپل , درمرکز ولایت بلخ درشهر مزارشریف ,ولسوالی چارکنت , ولسوالی چمتا ل ,ولسوالی شولگره , ولسوالی دولت آباد, ولسوالی بلخ , ولسوالی کشنده ولایت بلخ , درمرکز ولایت سمنگان در شهر ایبک وقریه های پشت بند , ولسوالی دره صوف , ولسوالی خرم وسا باغ ولایت سمنگان , درمرکز ولایت بغلان درشهر پلخمری , ولسوالی دوشی , ولسوالی دهنه غوری , ولسوالی خنجان ,ولسوالی تاله وبرفک, ولسوالی نهرین ولایت بغلان , درمرکز ولایت قندوز ,ولسوالی خان آبا د ,ولسوالی علی آ با د , ولسوالی خوست وفرینگ ولایت قندوز, درقریه های مرکزی شهر تالقان ولایت تخار , در ولسوالی کشم ,ولسوالی درواز ولایت بدخشان ,ولسوالی دره هزاره ودردیگرمحلات ولایت پنجشیر, ولسوالی خوشی ولایت لوگر , قراء مرکزی ولایت بادغیس , در عده ای از ولسوالی های ولایت با دغیس , درولسوالی پسا بند ولایت غور , در منطقه دولتیار ولایت غور , در مرکز ولایت در شهرهرات , ولسوالی کرخ ,ولسوالی ادرسکن, ولسوالی زنده جان, منطقه جبره ئیلی ولایت هرات , در ولسوالی ناد علی ولایت هیلمند , شهر لشکر گاه ودر دیگر ولسوالی های ولایت هیلمند , در مرکز ولایت شهر قندها ر, در ولسوالی اجرستان ولایت غزنی , درولسوالی خاص ارزگان , ولسوالی چوره ولایت ارزگان ,در مرکز ولایت لغما ن , درمرکز ولایت پکتیا در شهر گردیز, ولسوالی بگرام ولایت پروان در قریه ده مسکین وغیره مسکن گزین گردیدند .که اکنون مردم هزاره ء فراری و تبعیدی درین سا حات با فیصدیهای گوناگون نفوس حضور فزیکی و اجتماعی مهمی را دارا میباشند.
بیش ازیک سده قبل مردم هزاره درساحات جنوب روسیه تزاری-ازبکستان, منطقه مروترکمنستان , قزاقستان وداغستان روسیه کنونی ,سکونت اختیار کردند -که از لحاظ نژادی , اتنیکی وچهره ظاهری شباهتهای کامل با مردم محلات مذکور داشتند وبمرور زمان هویت قومی, اتنیکی و لهجه وگویش زبان هزاره گی خود ها را از دست دادند ودرمیان مردم این محلا ت حل وجذب شدند اما ساکنان مرکزی و شمال غرب هزارستان افغانستان که در ایران بنام اقوام بربری و خاوری مشهورند یکقرن پیش درقریه های اطراف شهر مشهد ایران ساکن شدند ولی با وجود مشترکات مذهبی وزبانی که با مردم ایران دارند- آنان تاهنوز هویت قومی لهجه و گویش هزاره گی خود ها را حفظ نموده اند و بخشی دیگر-یکه از جنوب شرق هزار ستان درنیم قاره هند در شالکوت و یا شهر کویته پاکستان امروزساکن شدند نیز تاهنوز هویت قومی – لهجه و گویش زبان هزاره گی را با اصالت قد یمی آن با تداخل برخی از لغات انگلیسی و اردو حفظ کرده است که بنام مردم هزاره کویته ء پاکستان یاد میشوند. و هم چنان سایرگروه های تبعیدی و فراری مردم هزاره به کشورهای سوریه – عراق وهندوستان کنونی بنام اقوام خزاره مسکون شده وهویت قومی و لهجه مروج هزاره گی خود ها را حفظ نموده چون از لحاظ ساختمان فزیکی ونژادی نتوانستند با مردم این ساحات جذب ومخلوط شوند.
جامعه هزاره مانند دیگرجوامع قومی افغانستان و جهان ازخود دارای خصوصیات زبانی و گویش خاص لسانی است مردم هزاره ازگذشته های دور به لهجه مروج – فارسی هزاره گی مکالمه میکرده است ولهجهءهزاره گی روی مشتقات– نحوه گویش ولهجه – به کار برد اصطلا حات وعبارات مغولی وترکی- وویژه گیهای ارتباطی جملات وعبارات ونحوه تولید زبان ولهجه تکیه دارند. درموارد زیادی اصطلا حات ترکی ومغولی غالبا در بخش ,گیا هی, اندام ,محلات ,زیبا شناسی وفرهنگ فولکلوربرجستگی داشته است که تاهنوز مردم هزاره با استفاده از لغات ,اصطلاحات ونامها ی مغولی,ترکی وفارسی امور لسانی خویش را به پیش می برند.
برای تحقیق بیشترزبان وگویش هزاره گی دو جنبه باید مدنظر گرفته شود.اول, رابطه بین گویش هزاره گی و زبانهای مهمی که برآن تآثیر گذاشته اند ,مانند فارسی, مغولی وترکی ودامنه تآثیرات هر کدام ازآنها برلهجه وگویش هزاره گی دوم– ویژه گیهای خاص ومنشآء گویش و لهجه هزاره گی.و طوریکه تحقیقات نشان میدهد لهجه ای هزاره گی گویش است مختلط از فارسی–ترکی و مغولی باسنت گفتاری مخصوص به خود اما تدوین نشده با استناد بمنابع تاریخی زبان مادری مردم هزاره لهجهءهزاره گی فارسی بوده است چنانچه دررونوشت نکاحنامهء کشف شده درقرن چهارم هجری از بامیان که به لهجه هزاره گی فارسی نوشته شده نشان دهنده ثبوت این موضوع میباشد وبدین ترتیب جامعه هزاره نسل اندرنسل اصالت زبان و گویش لهجهء هزاره گی فارسی را منتقل ساخته و باخود به همراه آورده است که منشاء اصلی و پایه های اساسی زبان و گویش لهجه هزاره گی را میتوان درزبانهای ترکی ومغولی بشکل فراوان پیدا نمود.
زبان و لهجه ء مردم هزاره افغانستان :- نام کتابیست که توسط زبان شناس روسی و.ا. ایفیموف به سال ۱۹۶۵ – میلادی در مسکو بزبان روسی بچاپ رسیده واز زبان روسی به زبان فارسی ترجمه که تا هنوز امکان چاپ نیافته است. دراین اثرراجع به زبان ولهجه مردم هزاره براساس اصول زبان شناسی و نظربه ویژه گیها ی ساختاری بحث شده ودر آن تذکر رفته که زبان وگویش لهجه هزاره گی نمیتواند خارج از چو کات لهجه های که در آسیای میانه وافغانستان مروج است مطالعه شودزیرا نه تنها مردم هزاره یک گروه مستقل قومی و اتنیکی است بلکه زبان ولهجه هزاره گی بسیارویژه گیهای فونتیکی وگرامری مختص به خود رانیزدارد که در میان آن بقایای لغاتهای زبا نهای ترکی ومغولی خیلی زیاد موجود است.
این اثر براساس موادیکه توسط مولف در سالهای ۱۹۵۹-۱۹۶۵ – میلادی,ازمیان یکی ازلهجه های مردمان هزارستان مرکزی افغانستان نوشته وجمع آوری گردیده است که شامل,فونتیک و آوازشناسی, سیستم واولها,صرف ,مورفولوژی و,معلومات مختصر درباره نحو میباشند که اگر این اثربه چاپ برسد از نظر شناخت لهجه های معمول و مروج در مناطق هزاره نشین کشوراهمیت زیادی خوهند داشت.چون اقوام هزاره افغانستان در مناطق مرکز ,شرق – شمال وغرب افغانستان تا سرحد ایران بصورت متشکل و دسته جمعی باچهره های ترکی و مغولی بسر میبرند ومانند اقوام تا جیک همسایه خویش زبان دری را درلهجه هزارگی بومی خاص خود بکار میبرند.
درسال ۱۳۴۸– شمسی ,شعبهء زبان شناسی دانشکده ای ادبیات دانشگاه کابل که- لهجه های مردم ولسوالی یکاولنگ و دره فولادی مرکز ولایت بامیان رابرای اتلس زبان شناسی افغانستان ثبت کرده است نشان دهنده ء بیشترین لغات ترکی و مغولی در ین لهجه ها میباشند وقاموس زبان هزاره گی که مجموعآ شامل ۱۴۵۰ – لغت در سال ۱۳۵۲- شمسی بوسیله شاه علی اکبر شهرستانی عضوشعبه فرانسوی فاکولته ادبیات وعلوم بشری تالیف گردیده است ودرین قاموس لغاتهای لهجه ءهزاره گی با شاخه های مختلف زبانهای ترکی ومغولی وازبکی مورد مقایسه قرارداده شده اند.
صاحب این قلم نیزجلد اول رسا له لهجه های مروج مردم هزاره ء ,دایزنگی ,بهسود و جاغوری شامل بیش از ۱۸۵۰- لغات لهجه هزاره گی را در سال ۱۳۶۵– شمسی درکا بل چاپ و.جلد دوم رساله حاوی بیش از ۶۰۰- لغات لهجه ء مروج مردم هزاره را در سال ۱۳۶۹ –شمسی در کابل به طبع رسانیده است. که نویسنده ء این دورسالهء لهجه های مروج مردم هزاره را درهنگام مسا فرتهای متعدد به ولایات– شهرها ومناطق هزاره نشین کشور طی نشستها وتماسهای مستقیم انفرادی وجمعی با محاسن سفیدان مرد م هزاره بصورت حضوری مکالمه- جمع آوری – تر تیب و تنظیم و به زبان دری ترجمه که جلد اول رساله بشکل خطاطی و با صحافت مقبول تدوین ولی رسالهء دومی با حروف طباعتی چاپ گردیده است.
قرار معلوم تا هنوزدرباره لهجه وگویش عامیانه زبان مردم هزاره تحقیقات بسیار محدود بوسیله دانشمندا ن روسی ودنمارکی- کاندید اکادمیسن شاه علی اکبرشهرستانی- حاجی کاظم یزدانی و صاحب این قلم قبلا انجام شده است ولی متاسفانه تااکنون در باره لهجه وگویش مردم هزاره آثاری تحقیقی بیشتری در دسترس قرار ندارد امید واریم در آینده کار تحقیقی بیشتر وجامعتری صورت گیرد،که میتوان با سازماندهی وتلاش جمعی،خردمندانه، وباخود گذری به این هدف مهم رسید.
اینک از میان لغات های دو رسا لهءچاپ شدهء لهجه و گویش زبان هزاره گی تالیف صاحب قلم را بعد از اصلاحات تکمیلی در لهجه و گویش هزاره گی متذکره که اصطلا حات -عبارات – لغات ها وکلمات ترکی و مغلی بوفرت وبصورت واضح درآن مشاهده میگردند جهت معلومات بیشتر به ترتیب الفباء پیشکش خواننده گان محترم میشوند و امیدوارم که مورد توجه شان قرار گیرند.
فرهنگ لهجه هزاره گی ترجمه به زبان دری ازمحمد عوض نبی زاده
دری هزاره گی حرف- الف
بیخی تمام کردن کاری = ایکر ته
وارخطا = ا بلک
بعداًوپسانتر = اوسه
رفیق = آلی
پدر = آبی
پدر = آتی
مادر = آیه
مادر = آیای
خواهرخانم = ایگه چی
زن برادرشوهر = اپسو
مادر حال = الختو
کاکا = ابغه
گام = الغو
پلچک = الغوچگ
دروغگو = الغاو
قریه = آغیل
بلی = اری
بلی = اتی
بلی = اتوف
پوست خشکیده جلد = ایپه غو
گره زدن موی = اته کی
ژنده پوش = الم جلم
چکش = اله غه
کف دست = اله غه
بیحال = التن کنده
استاده کردن = ایستل جی
بینظم وسراسیمه = الخ پلخ
عجله = ا په ته له
بد سخن = ایله گوی
رها کردن = ایله کد
فرستاده خاص = ایله چی
بنوشان = اوچلجی کو
اخطاربجنگ = اله مای له
بدل کردن = الیش کدو
دوستان = الای گو
ترسو = اوشبورغو
زکام = آوبینی گگ
ابلق و خطدار = اله گگ
کم حوصیله گی = اویلده مله گی
تهدیدلفظی کردن = آیدکدو
مادرکلان = آجه
رایگان = ایله
هاون و اونگ = اوغور
تاریکی کردن چشم = ارگمرگ
سفید = ایسپی
حفاظت ازترس = اولغوی تو
جن وپری = اوخلای
بدخلقی = آوخه لیو
شبه ومانند کردن = ادلی دلجی
ذغال چوب = انگیشت
هررنگ = ارجل
کهنه وژولیده = اژغند
دستدوزی لباس = ایرمه
استخوان = اوستغو
شوربای تخم مرغ = اوشورک
اسپ تندرو = ایرغه
آن وبلی = اوته
ای خانم = ایکه
سبز تیره = ایشیل
خانم برادر = این گای
کنجدامن پیراهن = اینگر
جلوگیری = آیگنده
خودنمائ = استه قله
غذائی ازآردودوغ = اوماج
نازکردن = ایرکه تو له
گدائی گر = اوسخور
تصادف کردن = ادوگوت له
ریسمان قلبه = اتنگ
بیکاروبیبندوبار = ایله سر
محاصره ونگهداری = ایگل
اطاعت و ازگفت شدن = آزاید
آئیست = حامله وباردار
برخیز = ارخای
مادر = آبای
پدر = آتای
مادرکلان = آپای
خانم اشراف= آغه
حالا = آکو
جنزده گی = انگلتو
برخاستن = ارخستو
ارباب = آولوغ
شرم و حیا = آی برخوردو
ناخن = آخو
رویش کاری = اوداو
دبل وضخیم = اوستور
همسرو خانم = آوتینه
مادر اندر = آچه
تخمین = ادلقه
مادرکلان پدری = آچول
دفع زهرمار = آووسو
پرنده گوشتخوار= اله قومغای
شراره آتش = آله مگده
پشت گردن = اله مغه
حرص وآذزیاد = آپه له
خط باریک بافت = اوگ
مریضی دندان حیوان= آمرو
صرفه جوئی = ایلای
انبارسنگها = اوبه
افواه و تبلغات = اله هوئید
همانطور = اموتور
صداکشیدن سگ = اوله جی
غذای شکمبه گوسفند = اورگوماج
آرزو ومیل = آغو
اتسه زکام = آپچی
الماسگ = آتیشگ
حدس وگمان = اتکلی
سیفلیس = آتیشگدانه
خسی کردن گاونر= اخته دلجی
تخمین = اتاله
زکام = آوچی
بیگانه = آتره کی
عهد و پیمان = آد
شاخه = اوچغ
احتیاط = آدوله
دورنگ = آله
بی عقل = الته
خوف وترس = آله ده
استاده کردن = ارخال جی
عجله وشتاب = اوول
فریبکارودروغگو = آبول
رقصیدن نشسته = آخوچای
غوغاوهیاهو = ایقسراگ
وقت وزمان = اوچور
نسب و نژاد = آوروغ
توجه = اوش
نفستنگی وخستگی = این نا سگ
اینجا ودرین محل = این جی
فاژه کشیدن = ایسنه ده
شعله آتش = اله مگ
حمله کردن = آله کدو
آهسته گذاشتن = آماند
حالا = ایساه
آتش کردن = ایله سو
بیکاره = آی دو
زخمی = آوگار
علف = آوجار
مزاجهای مختلف = آوباد
انواع آش = اوگره
تخمین کردن = ادلقلجی
خفگ کردن = ا فاگ دلجی
عقیم کردن = اخته دلجی
جادوکردن = آواسودلجی
گام انداختن = الغودلجی
گپ بیهوده = آولمو
گذر از آب = آوپره
اساس وبنیاد = آوداو
گوشت رانگوسفند = آله مه غه
بسته کردن پایحیوان = ایشکیل
مادرپدرکلان = آچه که لو
چوبدراز برای زراعت = آله کش
خزندهشترمانند = شوتوربوغدی
هموارکردن = آواردلجی
بوته کوهی برایریسمان = الترغو
توپک دهن خورجین = ایلمک
اشاره = ایلمگ
محافظ = ایله غو
تنفس تندمریض = اینه جه
موج زدن آتش = النگکس
انگشت کلاندست = ایرتکه
بزنرقوی = ایرگاچ
گیاه برای زخم = ایرومقره
سوراخ دسته بیل = انغو
چیزیراجستجوکردن = ایله بورشدو
اخراج ازمجلس = ایل برغو
عاجزوخسته = ائیز
چوکات زیردروازه = ایرگینگ
تکیه کردن = اینه که دلجی
همراهی کردن = اولبورغو
قرض اندک = آنجگ مانجگ
کمینگاه = آیبور
موی نرم بز = آدوپه دول
غم واندوه = ا یناو
بوجول بازی = آپو
نفرین شده = اوقره خور
خودمانی = ایلوغیل
درحیرت مانده = انگوبنگ
متردد ودودل = ایلنگ سیلنگ
پالیدن = اپله
گره خورد = ایلمگ
نسلگیری حیوان = اپیره
آرامشدن = اموجی
تهدیدکردن = اخوداب دلجی
ازرمه جداشدن= اپلتری
اشتیاق = اجورغه
بزآهو = ارغلی
گیاه نوروئیده = اله سو
کنایه وطعنه = آیه دگ
پوست قاف = الیله
شبپرک چرمی = ایلگینگ
شرم وحیا = ایبیرشیبیر
جویچه آبیاری = اوروغچر
کف زمین دریا = آوخه نه
علاقه جنسی حیوان= آی ریغ
ناله وگریه = آنجه له
پرنده آبی زردرنگ = انغیر
درخت کوهی = ایرغای
کیسه دباغی شده = آمبو
شاخه شاخه = آچه لی
کیسه دراز پول = امپو
لبه تیزظرف = ایرماغ
بغل ایستادشدن = ایل کامرو
تسمه زین اسپ = اخته سو
بلندنمودن گوش حیوان = اووج
بیتابی از پورخوری زیاد = ایلدره
باغیرت وباننک = ایرکه تو
بااطمینان وفارغ البال = اوماق بله
پندیده گی = امس
خواب آلود = اورگیله
ادامه دارد…
هرنوع استفاده از این نوشته بدون ذکر منبع اکیدا ممنوع است.
شبکه ی سرتاسری مردم هزاره
maho sagar
salam ba site mardome hazara wa badan salam ba aghaye ewazi nabi zada mohtaram, waqean kheli jalib ast, kheli kalamatash ra famidom, wa ziad shi ham nafamidom, waqean ki faiz bordom azi kalamati hazaragi, mo nabayad e zabane hazaragi ra az yaad kho bobori,
Mahdi
salam khidmati kolle karkonani ensite tashakor az bradare ki zabani hazaragi ra tajima kardan vale aksareyatish dar zabani khode azmo ki mifahmom nabod yani nafahmidom khili kam jomlat dorust bod ki mo mardom yale ham mogem shayad ba zabani daizangi bode hazaragi ki faqad yag daizangi nist tamame mardome hazara ra dar nazar begrin lahja khili farq dara masalan khahar mo mardom moge khovar ya aghay alakhcho dega che ast khobesh bod vale khili khob nafahmidom