محمدبشیر رحیمی

محمدبشیر رحیمی در سال ۱۳۵۰ در روستایی به‏نام خیابک از توابع ولایت بلخ دیده به دنیا گشود. به‏گفته‏ی خودش، صنف دوم ابتدایی بود که کودتای ۷ ثور، دروازه های مکاتب را برای همیشه به‏رویش می‏بندد. از سال ۱۳۶۳تحصیلات سنتی اش را در حوزه ی علمیه ای در مرکز ولسوالی شولگره شروع می‏کند. با آنکه وضعیت درسی مناسبی نداشت، با مبانی عربی (صرف و نحو) آشنا می‏شود. در ضمن، مراحلی از علم تجوید، و قرائت قرآن کریم و صوت و لحن را پشت سرگذاشته و چندی نمی‏گذرد که منحیث یک قاری برجسته‏ی قرآن در منطقه شناخته می‏شود. بشیر رحیمی در نوجوانی، سرودخوان کم‏نظیری بوده است. بعدها زمینه هایی پیش می‏آید که کمی با منطق، معانی و بیان آشنا می‏شود. باید اضافه کرد که زبان عربی را نیز در همین مدت به‏خوبی یاد می‏گیرد. او سرودن شعر را از همان نوجوانی شروع می‏کند، اما نمی‏خواهد برای کسی بخواند.
سال ۱۳۶۹ با سید فضل الله قدسی آشنا می‏شود و از محضر ایشان بهره ها می‏برد. سال ۱۳۷۰ با تشویق ایشان و به ایران سفر می‏کند. در تهران در حوزه‏ی امیرالمؤمنین، دروس حوزه را پی گرفته و پس از یک دور، مبانی پیشرفته‏ ادبیات عربی، منطق و فلسفه و الهیات، فقه و تاریخ اسلام، با معدل ۱۸ وارد حوزه‏ علمیه‏ی چیذر می‏شود و دروس حوزه را تا سطوح عالی (برابر با فوق لیسانس) ادامه می‏دهد. رحیمی به‏خاطر نداشتن اقامت رسمی در ایران، نمی‏تواند تحصیلات کلاسیک خود را دنبال کند، اما تلاش می‏کند این خلا را با تجربه در زمینه‏های دیگر، پر کند.
بشیر رحیمی، همان طور که دروس سنتی را پیش می‏برد، علاقه پیدا تا اندکی از علوم کامپیوتر نیز بهره‏ای داشته باشد. به این منظور در یکی از آموزشگاه های کامپیوتر ثبت نام می‏کند و پس از یک دوره سه ماهه، با مبانی پایه‏ کامپیوتر، آشنا می‏شود که پس از اعلام نتایج امتحانات، جزو چند نفری می‏باشد که مقام اول را کسب کرده بودند.
از طرفی نیز، روی علاقه‏ی شدیدی که به شعر و ادبیات داشته، روی توانایی های ادبی و هنری خود به‏خوبی کار می‏کند. رحیمی با چهره های برجسته ی شعر مهاجرت افغانستان، چون محمدکاظم کاظمی، سیدابوطالب مظفری، محمدشریف سعیدی و… و برخی شاعران مطرح ایرانی مانند علی معلم، علی رضا قزوه، و… آشنا شده و تلاش می‏کند از تجربیات آنها بیشترین استفاده را ببرد.
بشیر رحیمی در سال ۱۳۷۲ با بیدل بزرگ آشنایی پیدا می‏کند و به گفته‏ی خودش، دیدگاه او نسبت به بسیاری از مسایل دینی، فرهنگی و شعر فلسفه و ادبیات دگرگون می‏گردد. آثار بیدل را به دقت مطالعه کرده و تلاش می‏کند از ترفندهای زبانی، معنایی، تصویری و کارکردهای منحصر به‏فرد او به‏گونه‏ی مدرن تر و معاصرانه‏تر استفاده کند.
در سال ۱۳۷۵ در یک سمینار سراسری شعر در ایران، به مقام اول دست می‏یابد و در سال ۱۳۷۷ به عنوان یکی از شاعران برگزیده‏ی سمینار معرفی می‏شود. اشعار رحیمی در نشریه‏های افغانی در ایران و حتی مجلات هنری و تخصصی ایرانی به‏چاپ رسیده و نقد و نظرهایی را از سوی کارشناسان و منتقدان شعر معاصر در پی داشته است. به‏طور نمونه، فصلنامه‏ تخصصی “شعر” که از سوی یک نهاد کاملاً ادبی و هنری، منتشر می‏شد، در شماره‏ ۱۴ خود، صفحه‏ی ویژه‏ای برای او باز می‏کند. یا مثلاً در نشریه‏ی تخصصی و هنری “سخن” در مصاحبه‏ای با چهارتن از کارشناسان شعر معاصر ایران، از او به سخن به‏میان می‏آید و یوسف‏علی میرشکاک، یکی از مطرح ترین منتقدان معاصر در مورد اشعار شعرای ایرانی پس از انقلاب، می‏گوید؛ “بشیر رحیمی، قنبرعلی تابش و…از میان صداهایی که به من رسیده، صداتر است.” یا مثلاً محمدکاظم کاظمی، شاعر پرآوازه‏ی کشور ما، در نقدی که بر اولین مجموعه‏شعر او می‏نویسد، برخی از اشعار او را جزو اشعار برتر دهه‏ی هفتاد می‏خواند.
شعر بشیر رحیمی در سایت بی بی سی نیز بحیث یک شعر برگزیده منتشر می‏شود. بی بی سی با معرفی کتاب “شعر جوان” که با تلاش سیدرضا محمدی در ایران به‏چاپ رسیده بود، اشعار چهارتن از شعرای افغانی چون محمدکاظم کاظم، بشیر رحیمی، سیدرضا محمدی و عبدالسمیع حامد به عنوان نمونه‏های شعر امروز افغانستان برمی‏گزیند.
بشیر رحیمی تنها به شعر و ادبیات، بسنده نمی‏کند و در کنار کار آنها، خوشنویسی را نیز جدی گرفته و طی مدتی کوتاه، مرحله‏ عالی را سپری می‏کند و وارد مرحله‏ی ممتاز (معادل لیسانس) می‏گردد.
رحیمی از سالهای ۱۳۷۶به بعد بیشتر مصروف فعالیت های فرهنگی و ادبی مهاجرت در ایران بوده و با نشریات بسیاری همکاری داشته است؛ نشریه های “گلبانگ”، “همبستگی”، “میثاق وحدت”، “پامیر”، “کلمه” و… از نمونه هایی هستند که مسؤولیت های مستقیم در بخشهای ادبی، فنی آنها ایفا می‏کند. رحیمی همچنان عضو کانون پژوهشی کابل در تهران بود و مسوولیت امور هنری آن را به‏عهده داشت. بعدها سردبیری نشریه‏‏ی “همبستگی” را به عهده گرفت و حتی بعد از فروپاشی طالبان ـ که بسیاری از این نشریه‏ها یا تعطیل شدند یا به افغانستان منتقل شدند ـ تمام امور فنی و ویرایشی نشریه‏ی “همبستگی” را که در کابل منتشر می‏شد از راه دور در دست داشت تا آنکه توانست در کابل، به‏خوبی جایگاه و پایگاه لازم را پیدا کند.
بشیر رحیمی می‏گوید: بعد از تعطیلی نشریه‏های مزبور، همان طور که علوم پایه‏ی کامپیوتر و برنامه‏های گرافیک را به طور خصوصی تدریس می کردم، در مؤسسه “همبستگی” نیز به حیث آموزگار مبانی کامپیوتر مشغول به‏کار شدم. در کنار آن، نیز دانش کامپیوتری خود را توسعه‏ی بیشتری دادم و توانستم دیپلم کاربری کامپیوتر را به‏دست آورم. در این هنگام، نشریه‏ای را به‏نام “شیشه” که بیشتر حال و هوای فرهنگی و نیمه سیاسی داشت، راه‏اندازی کردم و تا آمدنم به کانادا مرتب منتشر می‏شد.
اولین مجموعه‏شعر بشیر رحیمی در سال ۱۳۷۸در سلسله “گزیده ی ادبیات معاصر” از سوی “انتشارات نیستان” در ۵۰۰۰ نسخه به‏چاپ رسید و در سال ۱۳۸۰ با ۵۰۰۰ نسخه‏ی دیگر، تجدید چاپ شد. دومین مجموعه‏شعر رحیمی در سال ۱۳۸۵ به‏نام “در شُرُف ماه” توسط انتشارات عرفان، در ۳۰۰۰ نسخه، محمل چاپ یافت.
رحیمی می‏گوید کتاب دیگر نیز دارد که هنوز وارد بازار کتاب نشده. او می‏گوید دو سال قبل، علی رضا قزوه، شاعر معاصر ایرانی، با همکاری “نشر تکا” در نظر گرفتند تا اشعار برجسته‏ی معاصر ایرانی و افغانی را به‏چاپ برساند. محمدکاظم کاظمی به نیابت از آقای قزوه، با من در تماس شد و گفت که نام من نیز در میان شاعران برگزیده‏ آمده و قزوه می‏خواهد تا کارهای مرا در کنار شماری چند از شاعران مطرح ایرانی و افغانی مانند محمدکاظم کاظمی، محمدشریف سعیدی، سیدابوطالب مظفری به‏چاپ برساند. سال گذشته، کلیات این دو کتاب، به علاوه‏ی اشعار جدیدم، زیر نام “از طنین رنگ” از سوی نشر “تکا” در ایران به‏چاپ رسید، اما به‏دلایل نامعلومی، تاکنون وارد بازار کتاب نشده است.
بشیر رحیمی هم‏اکنون اشعار تازه‏ای زیادی دارد که می‏تواند به‏صورت کتابی مستقل، چاپ شود، اما تاکنون اقدامی روی دست ندارد.
رحیمی در سال ۱۳۸۵ به کانادا مهاجرت می‏کند و همراه با همسرش، حمیرا؛ دخترش، یسنا و پسرش، ویرا در ونکوور زندگی می‏کند. او ونکوور نیز طبق عادت فرهنگی که داشت نتوانست قلم نزند، و از این رو همراه با تعدادی از دوستان خود، نشریه‏ی “معرفت” را به‏راه انداخت که به‏دلایلی بعد از انتشار ۱۲ شماره، به‏تعطیلی کشیده شد

گردآوری و تنظیم: امان معاصر

گل
گـل به‏ روز است پر و بال فـروان در دست
چاک در چاک و پریشان و گریبان در دست
هجرت از غنچگی‏اش دربدری داده بکـف
یکـسر آوار خود و لانه‏ی ویران در دست
پـرده بـرداشـته از پنجــره‏ای رو به بهـشت
فاش کرده‏ست خودش را همه دامان در دست
جـای خـون از جگـر آورده جگـرها بیرون
نـیـزه‏ی سـاقـه گرفـته دل بریان در دست
دسـت پـرواز قـنوت اسـت؛ سـراپاسـت دعـا
شبلـیی شـعلـه‏ور از آتـش ایـمان در دسـت
گـل بـه‏روز اسـت، طـنـیـن افـکـن زیـبایـی‏ها
مـوجـی از پـیـرهـن یوسـف کـنـعـان در دست
شـالـی آکـنـده از آهـنگ حسیـنـی بـر دوش
دستمالـی پر از احـساس شـهیـدان در دست
گـل بـه ‏روز اسـت، تـلاوت‏گـر آیـات بـهـار
چـون شهـیدی بـخـون آغـشـته‏ی قرآن در دست

بشیر رحیمی، اپریل۲۰۱۰
منبع: وبسایت پیام آفتاب

In this article

Join the Conversation