عباس دلجو
چون تفکر و اندیشه طالبانی معجونی از مناسبات بدوی «پشتونوالی» و «اسلام سنتی»، میباشد. درست به همین دلیل این متولیان فرهنگ قبیلوی، آدمکشی و جنایت را جزء واقعیات روزمره، متداول و مرسوم زندگی شان به حساب آورده و بدون ترس از انجام جنایت، آدم میکشند، سر از قفا میبرند، شلاق میزنند، خانهها و مدارس را ویران مینمایند، مزارع را به آتش میکشند و هیچ ترس، هراس و دلهره ای از ارتکاب این اعمال ضدانسانی شان ندارند. در کمال خونسردی و آرامش در ملاء عام و در زیر ذرهبین ارگانها و سازمانهای خبری به اصطلاح مدافع حقوق بشری ان را به اجرا میگذارند.
چنانچه دوروز قبل طالبان جنایتکار تعداد هفت تن از هزارهها را در مربوطات ولایت دایکندی با بیرحمی تمام به قتل رسانده و تعدادی از جوانان را به اسارت برده و املاک و مزارع و آنان را به زور تصاحب کردند.
اما در ارتباط این جنایات و جرایم سازمان یافته طالبان، مسئله اساسی که از نگاه حقوق انسانی حائز اهمیت بیشتر است، همانا رسیدگی به اعمال جرمی طالبان میباشد که شامل کشتار مردم بیگناه توسط ترور و انتحار و انفجار، غارت اموال و داراییها و غصب زمینها که نه تنها قتلنفس که تجاوز بر حریم انسانها و برهم زدن امنیت عامه بوده که جزء جنایات ضدبشری به شمار میآید که جلوگیری از آن بر عهده سازمان ملل و کشورهای عضو میباشد.
اما دریغا و افسوس که سازمان ملل و کشورهای غربی که داعیه دموکراسی و حقوق بشر را یدک میکشند، گویا در رابطه با جنایات سازمان یافته طالبان غافل از مسئولیت انسانی شان شده و لبها بر هم دوخته اند.
در حالی که کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی (CPPCG) که به اتفاق آرا توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۹ دسامبر ۱۹۴۸ تصویب شد، تعهدات قانونی دولتهای عضو برای جلوگیری و مجازات نسلکشی را مشخص کرده و مسئولیت جلوگیری از جنایات علیه بشریت، پاکسازی قومی و نسلکشی را بر عهده جامعه بینالمللی گذاشته است. زیرا در آن تصریح شده است که اگر کشوری نتواند از مردم خود محافظت کند، جامعه بینالمللی باید آماده اقدام جمعی، به موقع و قاطع و مطابق با منشور سازمان ملل باشد.