نویسنده: دکتر سیما سمر
نشر شده در مجله اشپیگل
……
حکومت طالبان عواقب ویژهای برای یک گروه دارد: هزارهها – اقلیت شیعه که قرنها مورد آزار، ظلم و کشتار قرار گرفتهاند. من یک هزاره هستم، می دانم در مورد چه چیزی صحبت میکنم.
در این ستون میخواهم در مورد قوم هزاره در افغانستان به شما بگویم. آنها بیشتر مسلمانان شیعه هستند و عمدتاً در کوه ها و فلات های مرکز افغانستان زندگی میکنند. من خود یک هزاره هستم.
قبل از اینکه به این موضوع بپردازم که چرا هزاره ها قرن ها تحت تعقیب، رانده شدن، کشتار قرار گرفته اند – و چرا کشتار در زمان طالبان ادامه دارد، باید کمی به عقب برگردم.
هیچ یک از اقوام افعانستان اکثریت نیستند. در حقیقت، شاهان پشتون به با استفاده از دستور دادگاه به خبرنگاران دربار مأموریت داده بودند تا در مورد پشتون ها به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین گروه قومی بنویسند. برای حفظ این دروغ، صاحبان قدرت همواره از سرشماری در افعانستان پرهیز کردهاند.
در راستای یک چنین توهم، دروغ، رئیس جمهور پیشین اشرف غنی حتی معرفی تذکره الکترونیکی را به تعویق انداخت – علاوه بر سن، جنسیت و غیره، باید قومیت نیز در آنجا نشان داده میشد. در توافقنامه بن پس از سرنگونی طالبان در سال ۲۰۰۱ و برای همزیستی مسالمت آمیزتر در افغانستان در این مورد در کنفرانس بن توافق شده بود. غنی نمی خواست آشکار شود که افغانستان یک کشور واقعا چند قومیتی است.
شاید حالا بپرسی چه کسی اهمیت میدهد؟ من میتوانم به شما بگویم: پشتونها از قدرت خود، ادعایی برتری خود، به عنوان توجیهی برای سرکوب سایر اقوام استفاده میکنند. بخصوص و بیش از همه سرکوب هزارهها.
برای حاکمان جدید افغانستان، طالبان و از جمله پشتون ها، مردم هزاره شیعه شهروند درجه دوم هستند، هزارهها برای آنها “کفار” هستند: کافر. مردمی که میتوان زمین و حقوق آنها را غارت کرد.
همیشه همینطور بوده، تاریخ اخیر هزاره ها تاریخ وحشتناکی است. در قرون گذشته آنها مکررا مورد تعقیب بوده، به بردگی کشیده شده، و به صورت دسته جمعی هزاران هزاران نفر کشته شدهاند.
در دهه ۱۹۹۰ طالبان بطور سیستماتیک هزاره ها را تحت فشار قرار دادند. تهدید به کشتن آنها در صورت عدم گرویدن آنها به اهل سنت کردند. آنها در ولایت قلات صدها هزاره از جمله زنان، کودکان و مردان جوان را در مسیر قندهار به هزاره جات که در بخش مرکزی کشور است، به قتل رساندند. سپس بسیاری دیگر از هزارهها برای همیشه ناپدید شدند. طالبان خانوادههای هزاره را بدون تفکیک جنسیت، سن، غیرنظامیان و نیروهای مسلح قتل عام کردند.
پس از سقوط رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱، هزاره ها به تدریج مشارکت سیاسی بیشتری پیدا کردند و تعداد بیشتری از کودکان هزاره به مکتب ها راه یافتند. در برخی مناطق، هزاره ها بیشترین مشارکت رای دهندگان را داشتند و دانش آموزان هزاره بهترین نمرات را در امتحانات ورودی دانشگاه بدست می آوردند.
“کلمه عدالت به وضوح در کشور من معنایی ندارد.”
اما حقیقت این است: تبعیض علیه این گروه هرگز به طور کامل متوقف نشد، در مساجد، در مدارس، در بیمارستانها. تنها در ماه می سال گذشته یک بمب در یک مکتب دخترانه در وسط کابل منفجر شد. بیشتر کلاسها را شاگردان هزاره تشکیل می دادند. هشتاد پنج دختر کشته شدند.
و حالا؟
از زمانی که طالبان دوباره قدرت را به دست گرفتهاند، آنها از هزاره ها در مناطق مختلف کشور خواسته اند تا خانه های خود را ترک کنند. به عنوان مثال، در ولایت دایکندی، ۸۰۰ خانواده که دارای خانه بودند و برای سرسبزی و حاصلخیز کردن این منطقه تلاش میکردند، ظرف چند روز از خانه های خود بیرون رانده شدند. طالبان مواد منفجره نصب کرده و تعدادی خانه را ویران کردند. بسیاری حتی نمی توانستند شخصی ترین چیزهای خود را با خود ببرند. کلمه عدالت به وضوح در کشور من معنایی ندارد.
سرکوب دیگر گروههای مذهبی و قومی تحت سلطه طالبان ادامه خواهد یافت. مصادره ها، محرومیت ها. ترس و بیدفاعی ادامه خواهد یافت.
پس از وحشیگری های یک قرن پیش، هزارهها هرگز نتوانستند ترس خود از قدرت دولتی، از پشتون ها را رها کنند. در خاطرات ما حک شده است: ما هزارهها، مردم درجه دوم افغانستان هستیم.
پا نوشت: این مقاله به زبان آلمانی توسط ماریا ترجمه و در مجله اشپیگل نشر شده است.