مکتب سیاسی فدرالیسم (بخش اول)
تیوری فدرالیسم به عنوان یک مکتب سیاسی همانند مکاتب سیاسی ناسیونالیسم ودموکراسی از قرن های هجده ونوزده میلادی مطرح شد؛ چراکه فدرالیسم در قرن هجده ونوزده میلادی، دولت – ملت را برای جوامعی تاسیس کردکه به دلایل گونه گون قادر نبودند دریک نظام متمر کز گرد هم آیند وجامعه خودرا سامان دهند. تیوری سیاسی فدرال که از یک طرف محصول نهضت های کارگری واز طرف دیگر وامدار نظریه پردازانی بود که حراست از منافع دولت های کوچک محلی ومنطقه ای را مد نظر داشتند، به دلیل این که توانست معضل جوامع بسیاری را در تاسیس دولت – ملت حل وفصل کند از اعتبار بالایی در اندیشه سیاسی بر خوردار شد وبه عنوان یک مکتب سیاسی عرض اندام نمود.
مکتب سیاسی فدرال به کار جوامعی آمده ومی آید که از یک سو گرفتار اختلافات شدید داخلی هستند ونمی خواهند دریک ساختار سیاسی متمر کز وانحصاری سامان بگیرند واز سوی دیگر نگران وحدت ملی خود هستند. یعنی نظام فدرالی به کمک جوامعی می شتابد که همگی در جست وجوی تعادل مطلوب میان وحدت ملی وچند گانگی ساختاری شان باشند. فرقی ندارد که این چند گانگی ساختاری منشا زبانی یا مذهبی یا نژادی ویا تاریخی داشته باشد.
همین توانایی اندیشه فدرالیسم در تطبیق خود با شرایط متفاوت، مهم ترین دلیل است بر این که نظریه پردازان متاخر، فدرالیسم را چاره درد های جوامعی بدانند که برسر چگونگی همزیستی قدرت های مرکزی با مراکز محلی یا منطقه ای اختلاف ونزاع دارند.تعریف نظام فدرالیهمه می دانیم که در مفاهیم وواژه های علوم انسانی، تعریف جامعی از هیچ مقوله ای وجود ندارد وبه قول صاحب کفا یه، تمامی تعریف ها شرح الاسم یا توضیح یک نام وواژه هستند. براساس این قاعده کلی، واژه فدرال هم تعریف جامع الافراد ومانع الاغیار ندارد.
مع ذلک فدرالیسم را باید شکلی از اشکال سازماندهی اجتماعی دانست که جوامع گرفتار در دام اختلاف وتبعیض وانحصار را سامان می دهد.می گویند از لحاظ عمل وکار کرد، نظام های فدرالی بر ۵۲ درصد از سرزمین های دنیا حکومت می کنند ونماینده ۴۰ درصد از مردم جهان هستند.
بعضی فدرالیسم را به عنوان راه حلی برای زندگی دسته جمعی در جامعه معین، با وجود اختلافات عمیقی که ممکن است وجود داشته باشد می دانند. بعضی دیگر فدرالیسم را وسیله ای می دانند که تسلط وتمرکز قدرت گروه عنی تر ویادارای تعداد بیشتر را ازبین می برد ودر ایجاد تعادل اجتماعی کمک می رساند. گروهی عقیده دارند که فدرالیسم روشی است بر ضد تمرکز قدرت وآشتی دادن آن با سیاست مردمی.وبالاخره در تعریف نظام فدرالی باید گفت که نظام های سیاسی از لحاظ توزیع قدرت، بر دوگونه هستند:
۱ – نظام های متمرکز یا تک ساخت، که همه قدرت واختیارات سیاسی واداری واقتصادی در اختیار حکومت مرکزی می باشد. یک حکومت مرکزی هم می تواند گونه های از عدم تمرکز را درخود داشته باشد، مانند واگذاری برخی از اختیارات اداری به نهاد های محلی یا خودمختاری محلی در پاره ای از امور؛ ولی تصمیم نهایی در همه آن ها با حکومت مرکزی است. مثلا روزی حکومت مرکزی بخواهد آن اختیارات یا خودمختاری را لغو کند ویا اصلا آن نهاد را حذف نماید.
چنین عدم تمرکز هایی در طول تاریخ ودر بسیاری از حکومت های بزرگ یا امپراطوری ها، وجود داشته است؛ ولی این نوع عدم تمرکز را نباید با نظام فدرالی اشتباه گرفت؛ چراکه این نوع خود مختاری ها درنهایت تابعی است ازحکومت مرکزی وتصمیم آخر را حکومت مرکزی در مورد آن ها اتخاذ می کند.
۲ – حکومت های غیر متمرکز یا چند ساخت، که مبتنی بر تقسیم داوطلبانه قدرت سیاسی بین حکومت مرکزی وحکومت های محلی می باشد. پس نظام فدرالی نظامی است که مبتنی بر تقسیم قدرت سیاسی وحاکمیت دوگانه می باشد.
نظام فدرالی، شکلی از حکومت های غیر متمرکز است که درآن قدرت سیاسی به شکل عمودی بین حکومت مرکزی وحکومت های محلی تقسیم شده است. این تقسیم بر اساس قانون وبه نحوی صورت می گیرد که حکومت مرکزی نمی تواند اختیارات قانونی حکومت های محلی را نادیده بگیرد ویا فسخ کند.بنا براین نظام فدرالی را می توان چنین تعریف نمود:
نظام فدرالی نظامی است که بر اساس خواست داوطلبانه ودموکراتیک اقوام ساکن دریک کشور وبه منظور خود حکومتی ومشارکت داوطلبانه همه آنان در قدرت، پدید می آید. به عبارت دیگر،نظام فدرالی نظامی است که اقوام وملیت های ساکن دریک کشور، براساس قانون وپیمان تعهد آوری، ضمن حفظ هویت کلی و جمعی خود، قدرت سیاسی، فرهنگی، اقتصادی واداری خودرا به نحوی عادلانه تقسیم می کنند وبه نحوداوطلبانه متعهد می شوند که در کنارهم با حقوق مساوی وبدون تبعیض ونابرابری زیست کنند. ۲پس نظام فدرالی هم به معنای یک ساختار وهم روش حکومتی است که از یک سوتامین کننده ی وحدت ملی واز سوی دیگر نابود کننده نابرابری ونابود کننده ستم ملی وستم طبقاتی است.
فدر الیسم ، شکلی از نظام سیاسی است که بر حاکمیت دوگانه مرکز وایالات استوار است. در این نوع نظام سیاسی، ایالات کشوردارای حقوق سیاسی ، فرهنگی، اقتصادی واجتماعی برابر هستند.سابقه تاریخ تیوری فدرالیسماگر اتحادیه ی شهرهای یونان، نخستین تجربه شناخته شده درباره فدرالیسم باشد؛صرف نظر ازاین که این واژه در ادبیات سیاسی یونان قدیم وجود نداشته است؛ چراکه اتحادیه ی شهر های یونان اجتماعی را تشکیل می دادند که بر اساس قرادادی بین شهر های مستقل برای رسیدن به هدفی مشترک در مسایل نظامی، اقتصادی وتجاری منعقد شده بود.
سابقه نظام فدرالی در فرهنگ اسلامی خیلی قدیمی تر است.چنان که همه می دانند زمانی که پیامبر اسلام از مکه به مدینه مهاجرت نمود؛ نخستین قانون اساسی یا قرارداد مدینه را با مشارکت یهودیان وبت پرستان ومسلمانان نوشت. یا نخستین قانون اساسی زندگی مسالمت آمیز شهروندانی که از لحاظ دینی ونظام اجتماعی وامور محلی متفاوت بودند.
دراین قانون اساسی، مردمان یهود وبت پرستان نسبت به امور دینی، فرهنگی وقوانین اجتماعی خود دارای صلاحیت وخود مختاری بودند وتنها در امور مهم وحساسی مانند جنگ ودفاع از سرزمین مدینه با مسلمانان همکاری می کردند. میثاق مدینه توسط محمد در سال ۶۲۲ میلادی نوشته شد. این بیانیه به صورت رسمی روابط بین محمد و قبایل و خاندانهای مهم یثریب (که بعدها مدینه نامیده شد)، که شامل مسلمین، یهودیان و بت پرستان میشد را مشخص میکرد. هدف اصلی این سند پایان دادن به جنگهاو خونریزی های بود که بین اوس و خزرج و قبایل متحد با آن ها در جریان بود. جهت انجام این کار، این سند با مشخص کردن حقوق و وظایف بین مسلمین، یهودیان و بت پرستان، آنان را به صورت یک امت واحد تعریف میکرد.
این قانون اساسی به صورت عملی اولین حکومت اسلامی را بنا نهاد. این سند مسائلی مانند امنیت جامعه، آزادیهای مذهبی، نقش مدینه به عنوانه حرم (ممنوع شدن خشونت)، امنیت زنان، روابط بین قبیلهای درون مدینه، سیستم مالیات جهت حمایت از جامعه در هنگام درگیریها، شرایط برای تشکیل اتحادهای سیاسی با خارج، فرایندی برای اعطای حمایت از اشخاص، سیستم قضایی برای رفع اختلافات، و موضوع پرداخت خون بها را تحت پوشش قرار میداد. حقوق غیر مسلمانان در قانون اساسی مدینه شامل موارد ذیل بود:
۱. امنیت وآسایش برای همه گروهها یکسان است.
۲. غیر مسلمانان حقوق سیاسی و فرهنگی مساوی با مسلمین دارند. آن ها استقلال خود را داشته و آزادی مذهبی خود را دارند.
۳. غیر مسلمانان در جنگ بر علیه دشمنان امت شرکت کرده و هزینه جنگ بین همه تقسیم می شود. هیچ گونه خیانتی بین دو گروه نباید باشد.
۴. غیر مسلمانان لازم نیست که در جنگهای مذهبی مسلمانان شرکت کنند.
اما در اروپا سابقه تاریخی فدرالیسم در سوییس به سال ۱۲۹۱ میلادی بر می گردد. دراین سال پیمان اتحادی میان سه ناحیه مرکزی سوییس بسته شد که این سه ناحیه را به صورت کنفدراسیون در آورد. هدف اصلی از ایجاد کنفدراسیون دفاع مشترک درمقابل هابسبورک های آلمان بود.
۵. درسال ۱۸۷۴ کشور سوییس به صورت دولت فدرال مرکب ار ۲۲ کانتون درآمد.۵تیوری نظام فدرالی از دیدگاه دانشمنداننخستین دانشمندی که درباره فدرالیسم سخن گفته است، یوهانس آلتوزیوس( ۱۶۳۸- ۱۵۶۲) می باشد. اوابراز نظر نمود که فدرالیسم باید مبتنی بر قانون اساسی باشد. قانون اساسی باید برپایه خودمختاری وآزادی عمل گروه ها ونیز مشارکت آنان در تشکیل یک مجموعه بزرگ تدوین گردد.دانشمند دیگری که دراین باب، گفت وگو کرده است منتسکیو( ۱۶۸۹- ۱۷۵۵) می باشد. اودرباره جمهوری فدراتیو بحث کرده ونظر داده که:« این شکل از حکومت عبارت از قراردادی است که به وسیله آن، چند گروه سیاسی توافق می کنند تا به شهروندان دولت بزرگ تری که می خواهند آن را تشکیل دهند تبدیل شوند. این جامعه تازه مرکب از جوامع مختلفی است که با الحاق دیگر جوامع به آن گسترش پیدا کند». چنان که ازدیدگاه منتسکیو مستفاد می شود، جمهوری فدراتیو یا فدرال حالت تجمع ازبیرون به داخل نظام رامی رساند.
یعنی این نظام، جوامع مختلف وپراکنده را دریک سازمان سیاسی جمع می کند ودرطول حیات سیاسی خود کار کردی جمع کنندگی را داشته است نه این که زمینه اختلاف وتجزیه را فراهم نموده باشد. شاهد براین مدعا علاوه بر نظریات دانشمندان، اتحاد کانتون های سوییس واتحاد سیزده ایالت امریکا وشانزده کشور اتحاد جماهیر شوروی می باشد که همگی به وسیله نظام فدرالی دریک نظام بزرگ تر جمع شده اند ویک کشوربهتر وقوی تر را تشکیل داده اند ومشارکت عموم شهروندان را فراهم آورده اند.
امانویل کانت، فیلسوف آلمانی،( ۱۷۲۴- ۱۸۰۴) عقیده داشت که وجود فدرالیسم برای برپایی صلح لازم است.« منظور او از صلح، عدم امکان وقوع جنگ بود. به نظر کانت، در قلمرو سیاست داخلی، حالت ووضعیتی راکه درآن امکان تعرض وجود دارد و باید همواره مسلح بود نمی توان صلح نامید. چنین وضعیتی را می توان وضعیت جنگ داخلی نامید. وحتا اگر حمله وتعرضی صورت نگیرد باید آن را حالت متارکه نام نهاد نه صلح. به نظر کانت، در صحنه بین المللی نیز باید میان جنگ، متارکه وصلح تفاوت قایل شد. صلح عبارت است از محو خشونت، دست یازیدن به فعالیت های صلح آمیز غیر مسلحانه وسازماندهی مسالمت آمیز اعمال بشری».
۶. به نظر پیر ژوزف پرودون، فدرالیسم به معنای وسیع ، عبارت است ازقواعد کلی اصلاح روابط اجتماعی. از نظر پرودون،فدرالیسم یا فدراتیو باید شامل توافق وآشتی دادن قدرت وآزادی باشد. اوعقیده دارد که نظم سیاسی بر اساس دو اصل متعارض قدرت وآزادی استوار می گردد. سیستم فدرالیست به آزادی ارزش بیش تر می دهد. در معانی که دانشمندان از نظام فدرالی ارایه داده اند چند اصل مشترک وجود دارد: اصل اول این است که نظام فدرالی گوناگونی جوامع بشری را درزمان ومکان در نظر می گیرد.اصل دوم این که، نظام فدرالی واقعیت های موجود جامعه را می پذیرد وبه آن احترام می گذارد وبرای این تنوع اجتماعی حقوق قانونی وتضمین های لازم را اعطا می کند ودر صدد محو تنوع اجتماعی نیست.
اصل سوم این که نظام فدرالی می کوشد جوامع مختلف را متحد کند بدون آن که در صدد ادغام این جوامع باشد. یعنی در نظام فدرالی لازم نیست همه افغان باشند؛ بلکه هزاره، ازبک، تاجیک وپشتون می توانند با حفظ هویت قومی خود در یک نظام سیاسی مشترک متحد شوند.پس فدرالیسم را می توان سیاستی تعریف کردکه: « در حستجوی اتحاد همراه با تضمین استقلال است».
۷. بنا به مراتب، فدرالیسم راه حلی است برای کشور- ملتی که دارای اجتماعات ویا نژادها ویا فرهنگ های متفاوتی هستند درجهت سازماندهی نظام سیاسی واجتماعی شان با در نظر گرفتن ملاحظات تاریخی، اجتماعی، جغرافیایی، مذهبی ویا نژادی آنان.موریس دو ورژه باور داشت که ساختارهای سیاسی هر کشور باید چند گونگی جامعه را در نظر بگیرد؛ چراکه هیچ کشوری دارای مردمی یک نواخت یا یک نژاد ویا یک فرهنگ نمی باشد. « دراین زمینه از فدرالیسم بیش ترین استفاده به عمل آمده است»
۸. در نهایت باید افزود که فدرالیسم عبارت است از برقراری موازنه میان آزادی واستقلال، میان خو مختاری محلی وحکومت ملی. بنا براین تعریف، فدرالیسم وسیله ای است برای احترام به ویژگی های قومی، فرهنگی، زبانی، مذهبی ورعایت منافع سرزمین های مختلف، همراه با ایجاد قدرتی مشترک.فدرالیسم نظام سیاسی ویژهای است که به موجب آن:
در کنار یک حکومت مرکزی، چند حکومت خودمختار و محلی دیگر هم وجود دارد که اقتدار و وظایف دولت، میان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی تقسیم میشود.
دولتهای محلی هر کدام بنا به موقعیت، از بخشی ازحاکمیت خود به نفع دولت مرکزی، صرفنظر میکند و در عوض مورد حمایت آن دولت قرار میگیرد.
در این روش و جریان سیاسی اغلب دو فاکتور مورد نظر است:
۱. تمرکززدایی در کشور و به رسمیت شناختن خودمختاری و قدرت های منطقهای
۲. ایجاد و تقویت فدراسیونی بین کشورهای مختلف دارای حاکمیت ملی
۳. ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺭﺩﺭﺣﺩﻭﺩ ﺑﻳﺳﺕ ﻭ ﭘﻧﺞ ﮐﺷﻭﺭﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﺳﻳﺳﺗﻡ ﻫﺎی ﻣﺗﻔﺎﻭﺕ ﻓﺩﺭﺍﻝ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﺷﻭﻧﺩ.
ﺩﺭﻗﺩﻡ ﺍﻭﻝ ﮐﺷﻭﺭﻫﺎی ﭘﻳﺷﺭﻓﺗﻪ ﺻﻧﻌﺗﯽ ﺑﺎ ﺍﻧﺩﻭﺧﺗﻪ ﻫﺎ ﻭﺗﺟﺎﺭﺏ ﺗﺎﺭﻳﺧﯽ ﺧﻭﻳﺵ ﺭﺍﻩ ﻓﺩﺭﺍﻟﻳﺳﻡ را ﺩﺭ ﭘﻳﺵ ﮔﺭﻓﺗﻧﺩ؛ ﺍﻳﺎﻻﺕ ﻣﺗﺣﺩۀ ﺍﻣﺭﻳﮑﺎ ﺩﺭﺳﺎﻝ ۱۷۸۹، ﺳﻭﻳﺱ ﺩﺭﺳﺎﻝ ۱۸۴۸، ﮐﺎﻧﺎﺩﺍ ﺩﺭﺳﺎﻝ ۱۸۶۷، ﺁﺳﺗﺭﻟﻳﺎ ﺩﺭﺳﺎﻝ ۱۹۰۱، ﺍﺗﺭﻳﺵ ﺩﺭﺳﺎﻝ ۱۹۲۰، ﺁﻟﻣﺎﻥ ﺩﺭﺳﺎﻝ ۱۹۴۹ ﻭﺑﻠژﻳﮏ ﺩﺭﺳﺎﻝ۱۹۷۰ ﺳﻳﺳﺗﻡ ﻓﺩﺭﺍﻟﯽ ﺭﺍ ﭘﺫﻳﺭﻓﺗﻧﺩ.در مرحله بعد کشور های دیگری به این خانواده ملحق شدند که در زمان ما، آخرین کشوری که نظام فدرالی را پذیرفته کشورعراق است.
اصول حاکم بر نظام فدرالهر فدراسیون یا دولت های محلی می بایست در قانون اساسی خود اصولی را مورد توجه قرار دهد واین اصول را معیار وچارچوب رفتار خود قراردهد که عبارتند از: اصل تفکیک، اصل خود مختاری واصل مشارکت. اصل تفکیکقانون اساسی فدرال می بایست، صلاحیت ها واختیارات دولت های محلی را از دولت مرکزی تفکیک نماید وتاجایی که ممکن باشد چار چوبه های روشنی را برای تعیین صلاحیت های دو طبقه از دولت، یعنی دولت های محلی ودولت فدرال مقرر نماید.
تفکیک صلاحیت ها از این جهت لازم است که در نظام های مختلط فدرالی باید منافع ملی ومنافع محلی تشخیص داده شود، تا آنچه که در گروه منافع ملی قرار می گیرد در صلاحیت دولت فدرال قرار گیرد وهرآنچه که در گروه منافع محلی قرار می گیرد در صلاحیت دولت های محلی باشد. تفکیک صلاحیت ها یکی از دشواری های جدی نظام های فدرالی است.
مضافا آن که باید اعمال ورفتار محلی از رفتار فرامحلی مشخص گردد تا دولت های محلی از لحاظ رفتاری واقدامات قانونی با دولت مرکزی تصادم پیدا نکنند. اصل خود مختاریواژه خود مختاری هم در اصطلاح فلسفی وهم در اصطلاح سیاسی به معنای آزادی عمل واختیار داشتن است؛ ولی درعلوم سیاسی وحقوق، خود مختاری به معنای مختار بودن وصلاحیت داشتن یک گروه در مورد وضع قوانین برای خود وبه اجرا درآوردن آن قوانین است. این مطلب را نباید فراموش نمود که خود مختاری به معنای حاکمیت نیست؛ چراکه در دولت های مستقل حاکم، هیچ وقت قانونی از خارج به آنان تحمیل نمی شود؛ درحالی که در خود مختاری، بخشی از قوانین به وسیله دولت فدرال به واحد های خود مختار تحمیل می شود ودولت های خود مختار در حدود قانون اساسی موظف به اجرای آن قوانین هستند.
به همین دلیل است که در تعریف خود مختاری گفته اند: خود مختاری عبارت است از قدرت غیر حاکم. به دلیل غیر حاکمیت است که دولت مرکزی حدود خود مختاری را تعیین می کند.
واما مزیت خود مختاری دراین است که دولت های محلی در حدود اختیارات قانونی خود دارای اختیار مطلق است ودولت مرکزی نمی تواند در آن محدوده دخالت نماید ویا نظارت کند. اصل مشارکتهریک از واحد های فدرال ( ایالات)، می تواند از طریق نمایندگان خود در تصمیمات دولت فدرال (دولت مرکزی) مشارکت داشته باشد. اگرچه ممکن است نحوه مشارکت دولت های محلی در دولت مرکزی بر اساس قوانین اساسی کشور ها متفاوت باشد؛ ولی اصل مشارکت مستقیم یا غیر مستقیم دولت های محلی را در ایجاد واداره دولت مرکزی نمی توان نادیده گرفت؛ چراکه تمامی مزایای نظام فدرالی در همین دو قسمت خود مختاری محلی ومشارکت مرکزی محدود می شود. چنان چه هریک از این دو بخش نادیده گرفته شود یا تضعیف گردد، دیگر معنا ومفهوم فدرالی منتفی می گردد.در کشورهای فدرالی، مشارکت ایالات درحکومت مرکزی به وسیله سیستم دو مجلسی انجام می شود.
مجلس دوم همیشه از نمایندگان تمام واحد های فدرال وبه تعداد مساوی برای هرواحد تشکیل می شود. تفاوت روش فدرال با سایر روش ها
۱ – عدم تمرکزبرخی از رهبران وپیش گامان سیاسی اصرار بر غیر متمرکز یاعدم تمرکز نظام دارند وتصور می کنند که اگر در افغانستان، نظام غیر متمرکز به وجود بیاید مشکلات سیاسی واداری حل می شود، درحالی که این تصوراز واقعیت بسیار فاصله دارد؛ زیرا نظام غیر متمرکز، به نظامی گفته می شود که دولت مرکزی برخی از اختیارات را به نهاد های محلی واگذار کند که مصدیان آن نهاد ها توسط مردمان محل انتخاب شده اند. از مشخصه های یک نهاد غیر متمرکز، آزادی عمل نهاد دربرابر دولت مرکزی درامور واگذار شده است.
عدم تمرکزیا مطلق است یا نسبی. در عدم تمرکز مطلق، کلیه امور یک محل یا یک منطقه را فقط اعضای انتخابی همان محل، حل وفصل می کنند اما درعدم تمرکز نسبی تنها پاره ای ازاموردر حوزه اختیارات اعضای انتخاب شده توسط اهالی محل می باشد. حد اکثرعدم تمرکز آنست که دولت مرکزی تنها دراموری مداخله نماید که مربوط به منافع کلی کشور است نظیر مسایل دفاعی وسیاست خارجی ومانند این ها؛ ولی درعمل، درهیچ کشوری عدم تمرکز مطلق اجرا نمی شود.
در نظام های عدم تمرکز، چه مطلق وچه نسبی تفاوت های روشنی با نظام های فدرالی وجود دارند:
الف – در نظام های غیر متمرکز قوانین سراسر کشور توسط حکومت مرکزی تهیه می شود ونهاد های محلی صلاحیت قانونگذاری را ندارند؛ ولی در نظام های فدرالی نهاد های محلی صلاحیت وضع قوانین را دارند.
ب – اختیارات وصلاحیت های نهاد های محلی توسط دولت مرکزی تعیین می شود؛ در حالی که در نظام های فدرالی صلاحیت های یاد شده توسط نهاد های محلی تعیین می شوند.
ج – در نظام غیر متمرکز، در سراسر کشور یک قدرت ویک حکومت وجود دارد؛ درحالی که در نظام های فدرالی حکومت های متعدد وجود دارند.
۲ – عدم تراکم منظور ازعدم تراکم آنست که دولت مرکزی، برای سهولت دراجرای برخی از امور به کارمندان محل اجازه می دهد که نسبت به رفع ورجوع امور محلی، راسا تصمیم بگیرند ونیاز به کسب اجازه مجدد از مرکز نداشته باشند.
در حالت عدم تراکم، دولت مرکزی تنها عهده دار طرح ریزی وپلان گذاری در سطح کل کشور است، اما اجرای امور بر عهده مسولان محلی ومنطقه ای می باشد. چنان چه ملاحظه شد، عدم تمرکز چه به صورت مطلق وچه به صورت نسبی، به معنای تقسیم قدرت نیست وقدرت سیاسی را بین حکومت مرکزی وحکومت های محلی تقسیم نمی کند؛ بلکه برخی از صلاحیت های اجرایی را به نهاد های محلی واگذار می کند.
به همین دلیل است که دولت مرکزی هر زمانی که بخواهد می تواند مقدار صلاحیت ها را محدود کند ویا قواعد عدم تمرکز را بردارد وحالت عدم تمرکز را منتفی اعلام نماید. بنا براین، نتیجه عدم تمرکز همان نتیجه فدرالیسم نیست؛ چراکه درفدرالیسم، هدف تمرکز زدایی نیست؛ بلکه جلوگیری از ایجاد تمرکز است. یعنی دولت های محلی اجازه نمی دهند که همه قدرت وثروت در اختیار دولت مرکزی باشد ودولت های محلی نقشی ندشته باشند؛ بلکه دولت های محلی خواهان تقسیم قدرت هستند.
بنا برآنچه گفته آمد، تنها راه حل اساسی مشکل افغانستان، فدرالی شدن نظام سیاسی این کشور است تا مانع از تبعیض ونابرابری وانحصار گرایی شود ودر نتیجه، به همه اقوام وتمامی شهروندان، حق مشارکت در اداره کشور داده شود. به عبارت دیگر، توزیع قدرت وثروت دربین همه مردم افغانستان ومشارکت آنان در مدیریت کشور فقط از راه ایجاد نظام فدرالی میسر است وراه دیگری ندارد.
۱ – m. Frenkel ,federal theory,National library of Australia, 1986,p. 389. 2- www. andishegaran.com – nezame fderali.3- wikipedia daneshname azad . enternet 4- نقدی بر فدرالیسم ، محمد رضا خوبروی پاک ص ۳۲.۵ – همان ۶ – همان ص ۱۸ و ۱۹۷ – Denisintroduction psychologique du fédéralisme, op .cit,p.202.8 – m. Duverger,sociologie politique, puf, paris, 1966, p.75.9 – wikipedia ; fédéralisme.