نسل کُشی هزاره ها در افشار

استاد کاظم یزدانی

استاد کاظم یزدانی
امار کشته شدگان قتل عام افشار بین هفت صدو چند نفر تا چهارهزار نفر گفته شده است. هر روزی که می گذرد، گوشه های تازه ای از آن آشکار می شود. از جمله خاطره ای از حسیب الله سروش، از برادران اهل سنت که به تازه گی انتشار یافته است. بسیاری از جنازه های شهدای افشار توسط سید … و همراهانش در منطقه جیم تله در گورهای دست جمعی زیر خاک شدند. چند سال بعد یکی از آن گورها کشف شد، اما آنهایی که از افشای این جنایت می ترسیدند به سرعت دست به کار شده و به لا پوشانی آن پرداختند. من هم قصد ندارم این زخم کهنه را دوباره زنده سازم. اما عرض من فقط این است که فاجعه افشار که در آن جمع کثیری از مرد، زن، اطفال صغیر و حتی کودکان شیر خوار به قتل رسیدند، از نگاه تاریخی یک نسل کشی بود. نسل کشی به معنی واقعی کلمه. اینک در رابطه به آن حادثه سوگنامه ای دارم که تقدیم خوانندگان عزیز می شود. مخاطب اصلی منهر این سوگنامه امام حسین است که اصحاب و جوانان آن حضرت نیز چنین مظلومانه در روز عاشورا به شهادت رسیدند.

کربلای افشار:
………………………………………
از تو به دشت حادثه گـــــــر خیمگاه ســــوخت
از ما به زیر سقف دوصد بیگناه ســـــــــــــوخت
افشار کربلای زمـــــــــا ن گشــــــــــــت بهر مــــــــا
شهر تمام بود که در یگ پگاه ســــــــــــــــوخت
طفلی پناه گرفت به مطبخ زبیم جـــــــــــــــــان
دشمن رسید، شعله زد، آن مخفیگاه ســـوخت
بیمار تو به همت زینب نجات یا فــــــــــــــــــت
بیمار ما به محنت و صد درد و آه ســــو خت
ای دل بـــه حال مرد افشار گـــــــــر یه کــــــن
بر طفلکان زار و دل افگار گــــــــــر یه کن
یک دختری زبیم عــــدو حلق خود بُرید
یک نو عروس سینه خود را زغم درید
یک مادری چو دید جوانش به خاک و خون
فریاد جان خراش ز اعماق دل کشید
گفت: ای گروه خصم! سیـــه باد روی تان
گر می کشید از چه او را رنج می دهید
آن کودک عزیز که به رگبار بسته شد
بود نور چشم ما که در خاک و خون تپید
ای داور حقیقی ببین حـــــال زار مــــــــــا
بنگر به ســـــــــــــر نوشت غم انگیز و تار ما
افشار خون گرفته دهد بوی خون هنوز
اجسادی افتاده به چاه سر نگون هنوز
رسوای عام گشت همـــــــــــه خاینین آن
آندر کنار خصم به سحر و فسون هنوز
از عشق پول و رتبه نمود ند ای دریغ
بر همدینان خویش خیانت فزون هنوز
بس کودکان که شاهد قتل پدر بودند
مبهوت مانده اند(۱)، دچار جنون هنوز
دامان کوه و دشت سیلو تا به چندول
از خون نوجوان وطن لاله گون هنوزش
تنها نه این ستم زعدوی زبون ما اســــت
آغشته دست مفتی گُمره به خون ما است. (۲)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـــ در سفری درسال ۱۳۷۵ در شهر مزار شریف، پسرکی ۱۰ ـ ۱۱ ساله ای را نشانم دادند، که می گفتند از بازماندگان شهدای افشار است و در فاجعه افشار تمام خانواده او قتل عام شده اند. آن کودک از دیدن آن صحنه گرفتار شوک رو حی شده بود. دیدن آن کودک ، تمام حادثه خونین افشار را در دلم تازه کرد و سو گنامه فوق را سرودم.
(۲) ــ برگرفته از: ارمغان یزدانی. چاپ ۱۳۹۰ هجری شمسی.

In this article

Join the Conversation