نویسنده : – محمد عوض نبی زاده
از انجاییکه لویه جرگه های قبیلوی یک پدیده خاص افغانی بوده که به خواست حاکمان وقت پروسۀ دموکراسی را در افغانستان همواره ده ها سال به تعویق انداخته است ولی تاهنوزهم این پدیدۀ ضد مردم سالاری ادامه دارد. درافغانستان پس از حکومت امیرعبدالرحمان، تا کنون تشکیل حاکمیت سیاسی مدرن به وسیله جرگه ها دور زده شده و به گونه ای قومی وقبیله ی فیصله های جرگه ها برهمان شیوه های ننگ وانتقام قبیله ی استوار بوده است. حالا، نیزالگو برداری از جرگه به نام اراده ای مردم با هیچ منطق مدنی وسیاسی برای اداره کشور وتامین عدالت اجتماعی سازگار نیست. در تمام تاریخ, لویه جرگه های قبیله ی اکثرا ابزاری در خدمت حکومتها بوده است، چنانچه امیر امان الله با همین جرگه ها اصلاحات را تصویب و الغای اصلاحات را رسمیت داد که او، میخواست کشور را در مسیر توسعه وروند مدرنیزه، همراه سازد؛ اما برخی اقدامات شتابزدهی وی، دولت او را زمینگیر کرد. نادر خان نیز با همین ابزار جرگه به قدرت رسید و به سرکوب خونین و اعمال استبداد سیاسی وقومی پرداخت .گرچه دردههی پایانی سلطنت محمدظاهر شاه، بنام دهه دموکراسی نخستوزیر خارج از خانواده ی سلطنتی تعیین شد و کشور عملاً در مسیر نوسازی سیاسی قرار گرفته بود، اما کودتای محمدداوود خان، فرایند گذار به توسعه سیاسی کشور را متوقف کرد. در حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیز,قانونی بودن حضور نظامی شوروی در افغانستان را به تصویب لویه جرگه رساند؛ چون رهبران این حزب، رویای تحول یکشبهی کشور را داشتند و میخواستند افغانستانِ سنتی، قبیلهای را به سرعت وارد دهکدهی جهانی سوسیالیستی سازند.
و مجاهدین، به جای تعامل، سیاسی، به جان هم افتیدند و کشور را در معرض هرج و مرج قرار داد. پس از آن، طالبان با برداشتهای ابتدایی وعدم تجربه حکومتداری خونهای فراوانی ریختند و افغانستان میزبان تروریستان بینالمللی شد. بعداز سقوط حکومت طالبان خلیلزاد، حامدکرزی وغنی احمد زی با استفاده از همین ابزار زنگ زده با نمایش نامه ی منسوخ لویه جرگه، حاکمیت متمرکز مرکزی را در قالب سلطنت مطلقه در قانون اساسی تسجیل نمودند. اگر جمع کردن چند تن از، رسای قبیله و چند تن از خدا بیخبر، جاسوس و نوکر کشورهای های بیرونی در وجود یک جرگه ای قبیله یی حلال همه ای مشکلات کشور است، پس این همه دستگاهای عریض وطویل اجرایی، قضایی، قانونگذاری، دادگاه، دادستان، ارتش، پولیس، ارگانهای تنفیذ قانون و حراست از قانون وحقوق مردم چی دردی را دوا میکنند؟ با درنظرداشت مصائب گسترده ناشی ازنبردهای ویرانگر داخلی، افغانستان در چندین دهه میان افراط و تفریط در نوسان است در صورت تداوم و تشدید جنگ در افغانستان ، نه جمهوریت و نه امارت، استقرار پیدا میکند پس جنگ باید متوقف شود. زیرا بر اساس واقعیتهای امروزجهانی ، حالا مردم افغانستان دیگر در قرن ۱۸ ورعایایی از جهان بیخبر و بیسواد قرنهای گذشته نیستندو رهبران سیاسی موافق و مخالف باید قرائت معتدل و میانه از اسلام اِعمال نماید وروی استمرار جمهوریت و استحکام پایههای یک نظام مردمسالار، همهشمول، پاسخگو و عاری از فساد به توافق برسند.
گرچه بعد از حضورنظامی غرب در افغانستان ، ،منازعه برسرتقسیم قدرت، با توسل به ابزارتطمیع وتقلب درانتخابات با شعار دموکراسی ومردمسالاری، عدم انسجام داخلی، اعمال تبعیض قومی ،بی توجهی به عوامل فقروبیکاری ، موجب شده است تا گروه طالبان، مدعی مشروعیت حقوقی شده وبیک انترناتیف قدرت مبدل گردد. اکنون گروه طالبان به یک شرکت سهامی تبدیل شده است در حالیکه این گروه که قبلاً بطور کامل توسط پاکستان اداره میشد اکنون توسط سه کشور اداره میشوند وایران در این شرکت سهامی ۱۲ درصد ازطالبانیکه در ولایات بادغیس، هرات، فراه، قندهار و هلمند مصروف فعالیتهای تروریستی هستند سهم دارد وطالبان روسی که حدود ۲۷ درصد طالبان را تشکیل میدهندکه در ولایات کابل، بلخ، فاریاب، بدخشان، قندوز، پروان، تخار و جوزجان فعال هستند البته در این ۲۷ درصد بعضی از رهبران گروه طالبان در قطر نیز شامل میباشند.اکنون نیزحدود بیش از ۶۰ درصد طالبانیکه اکنون در اختیار پاکستان هستند وتقریباًدر تمام ولایات افغانستان پراکنده اند وبیشترین استفاده را از ماین کنار جاده و حملات انتحاری انجام میدهند که مستقیما زیر نظر جنرالان آی اس آی استراتژی تخریب را به پیش میبرند و اکثریت از رهبران طالبان در قطر و کویته و پیشاور تحت اثرو اداره ی پاکستان هستند. تنها روسیه و ایران به طالبان جنگ افزار و پول نمی دهند؛بلکه اکنون طالبانِ فعلی بخشی از یک پروژه بزرگ است که طرحریزی و اجرای آن توسط ایالات متحده انجام شده و بخشهای دیگر آن توسط قطر، عربستان و پاکستان رهبری میشودو شرکای امریکا در حوزۀ خلیج به گردانیدن آسیاب خون درافغانستان دست اندرکار بوده اند.
گرچه لویه جرگه مشورتی اخیر به مثابه یک نمایش نامه منسوخ، یکی از مولفه های دیگری که در این سناریو بکار رفته بود، که عبارت از شرکت دادن مردم افغانستان در گناه هان بزرگ آمریکا و دولت نیابتی آن در کابل جهت رهایی قاتلین مردم وجنایتکاران حق العبدی و مافیای مواد مخدر که همه در لباس طالب و منجیان آرمانگرایانه صلح می درخشید ودولت نیابتی کابل در پی گدایی صلح، مردم را وسیله بازی سیاسی ساخته ودر لویه جرگه ی اخیر، دموکراسی را زندانی و طالبان را آزاد ساختند،گرچه حالا طالبان و پاکستان روی دسته جات تسلیمی موسوم به «مجاهدین» حساب باز کرده اند. در حالیکه با رشد ملی گرایی و مدنیت خواهی دردو دهۀ اخیر، مجاهدین درانظار مردم منفور و طرد شده اند و کارآیی ندارند. بر این اساس باید توجه داشت که اگر نشست بینالافغانی در آینده شروع شود ، باز هم مشکلات عدیدهای بر سر راه این نشست موجود خواهد بود.زیرا اکنون طالبان خودرا پیروز جنگ ۲۰ سالۀ افغانستان دانسته و به هدف ایجاد یک نظام اسلامی در افغانستان، در میز مذاکرات بینالافغانی (با تمام جهتهای افغان) حاضر خواهد شد. علی رغم آن که فارمول واحدی برای تشکیل نظام سیاسی توافق منطقه ای وجود ندارد؛ ولی حداقل تمام کشورهای منطقه خواهان برکناری اشرف غنی هستند وبدیل اشرف غنی علی الظاهرشاید حکومت عبوری وموقت باشد که درمذاکرات بین الافغانی برسه محورگفتگو خواهد شد.اول.امریکای ها می خواهند که برای چگونگی تحویل دهی حکومت ازاشرف غنی به طالبان، یا ایجاد «حکومت وحدت ملی باطالبان» گفتگو انجام یابد.دوم: هئیت اشرف غنی، به امید وفق دادن جمهوریت با امارت اسلامی ، راه های ممکن را مورد بحث قراردهند. سوم: طالبان وپاکستان قصد دارند که در حاشیه مذاکرات، چگونگی تسلیم دهی حکومت امریکایی کابل، به امارت اسلامی را، ارزیابی نمایند .
چون حکومتِ کابل را امریکایی ها به طالبان هدیه داده وطالبان تلاش میکند برای تسلط سیاسی از طریق مذاکره برای ایجاد یک دولت موقت و یا از طریق تلاشهای نظامی و سیاسی برای براندازی دولت مرکزی دست پیدا کند. بنابرین هدف اصلی طالبان برای گذار از شورش نظامی به چانهزنی سیاسی با مخالفان داخلی خود کارهای زیادی باید انجام دهد. شاید اولین دور مذاکرات بین الاافغانی در دوحه قطر برگزار شود و ترکیه نیز آماده میزبانی از این نشست ها در دورهای بعدی خواهد بود . انتظار میرود نمایندگان وزارتخارجه و نمایندگان بیش از ۲۰ کشور جهان بطور «آنلاین» بر این مذاکرات نظارت کنند . در عین حال طالبان در آستانه به اصطلاح”مذاکرات بین الافغانی” اعلان نمودند که دولت کابل را برسمیت نمی شناسند،بلکه آنرا به عنوان ساختار وارادتی غربی که بمنظور ادامه اشغال افغانستان توسط آمریکا فعالیت دارند ،میشناسد ودولت کنونی افغانستان را به عنوان یک دولت مشروع به رسمیت نمی شناسد و طرف اصلی مذاکره شان نیست. از سوی دیگرستراتژی آمریکا در افغانستان ، به مراحل فاجعه آمیزتری پا میگذاردزیرا صلح با طالبان نه پایان جنگ بلکه آغاز یک دوران سیاه برای مردمانی است که چهاردهه اسیرجریانات تروریستی اسلامی از جهادی و طالب تا ارگ و سپیدار بودهاند. حالا دورهای نبردی نابرابر پیش روی مردم افغانستان قرار دارد. حفظ دستاوردهای ارزشمندی که با جانفشانی نسل امروز جامعه از زیر تیغ طالبان و مجاهدین و غیره بدست آمده ، که حالا در مقابل تهاجم سخت قرار گرفته است. نسل امروز، گامهای استوارتری برای به عقب راندن و شکست این توطئهها بر خواهد داشت و جامعه را از سقوط درسراشیب بربریت اسلام سیاسی نجات خواهد داد . بنابرین نیروهای ملی وداد خواه باید این جرگه های قبیله ی را از پروسه های سیاسی واز متن قانون اساسی بردارند برای تبارز اراده جمعی دموکراتیک مردم در حل وفصل موارد کلان ملی میتواند از طریق نظر پرسی همگانی یا ( ریفراندم)مسایل کلان ملی راحل نماید.
جامعه افغانستان نزدیک به نیم قرن، نبرد سختی را تجربه میکند و ، باید در مورد گزینه های برپایی “شورای مقاومت ” به مثابه ستاد سازماندهی و ترکیب “جنبش نجات افغانستان” را مشخص کنند . چون جنگ چهل ساله ی افغانستان، جنگ میان قبایل مختلف پشتون برای تصاحب قدرت بوده ، که سایر اقوام ساده لوحانه ابزار و مواد سوخت این جنگ بوده و استند. در حالیکه در جنگ چهل ساله، موضع سران پشتون تبار به سود این یا آن همتبار شان در سیاست بارها تغییر کرده وسران اقوام غیر پشتون را به مزدبگیران فاسد مبدل ساخته اند . در عین حال جزیره های متعدد پشتون نشین در جغرافیای اقوام در شمال و مرکزهمچون یک خطر پایدار و «پاشنه آشیل» دایمی فعال نگهداری شده است. سران اقوام غیر پشتون که امروز در باره معامله با طالبان، جمهوریت و ارزش های آن می نویسند، بیشتر فریب خوردگان اند، که افسون تبلیغ جهت برده گی اقوام خویش شده که دین زدگی عامل اصلی آن است!راه رهایی آنست تا روح انسان کشور از ابلیس برده گی رها شود. این فریب خوردگان باید با درک وضعیت خطرناک امروز، فرصت را از دست نداده و با احترام به ارزشهای قانوناساسی، حفظ دستآوردهای نظام جمهوریت و نجات کشور اتحاد و یکدلی را مد نظر قرار دهند .زیرا حالا اقوام غیر پشتون تجارب چهار جنگ چریکی و جنگ های منظم و تجارب جنگ شرق و غرب را درمقاومت دوم در اختیار دارند. در حالیکه در مقاومت ملی اول پاکستان در افغانستان بر خوردار از حمایت غرب بود. اکنون پاکستان دیگر آن حمایت گذشتۀ غرب را ندارد و حالا ما طالبان روسی، طالبان ایرانی را داریم.بنابرین درمقاومت دوم مزیت ها و فرصت های زیادی در اختیار مقاومتگران است می تواند به عنوان یک بازیگر مقتدیر پا به عرصه ی سیاست افغانستان بگذارد چون در بازی آینده قدرت در افغانستان و سهم گرفتن عادلانه و برابر توسط چهار قوم بزرگ از کیک قدرت را تنها از مسیر برداشتن «پاشنه آشیل» باید برنامه ریزی نمایند .
– بیست وسوم – اگوست – ۲۰۲۰- میلادی