تفویض رتبه‌ی مارشالی با تحقیر و زور به قدرتمندترین مرد شمال

نویسنده : – محمد عوض نبی زاده

رتبه ی مارشالی عالی‌ترین مقام نظامی در کشورهای بریتانیا، فرانسه، آلمان، روسیه و چین است که به نام ‘فیلد مارشال’ یاد می‌شودو در نیروهای زمینی آمریکا جنرال پنج ستاره معادل مارشال ودر ایران رتبه بالاتر از ارتشبد رتبه ی مارشالی است و در فرانسه رتبه ی مارشالی به عنوان افتخار در زمان جنگ برای افراد اعطا میشوند. اما درافغانستان ، مارشال شاه ولی خان، عموی محمد ظاهر، پادشاه پیشین افغانستان و مارشال محمد قسیم فهیم، معاون پیشین رئیس جمهوری به رتبه مارشالی رسیدند. اکنون تفویض رتبه‌ی مارشالی ,با تحقیر و زوربه قدرتمندترین مردشمال یعنی مارشال دوستم که در شهرشبرغان طی مراسیم خاص وباشکوه با حضورداکترعبدالله انجام شد ولی ارگ باسکوت رسمی وتحقیر رسانه ی این محفل باشکوه را نادیده گرفت در حالیکه اهدای رتبه ی مارشالی به دوستم تنها برای شخص اونیست بلکه قدردانی از مردمی است که اصل تقسیم قدرت و اشتراک همه ی اقوام در ساختار کشور وتمثیل برای حفظ تنوع قومی درافغانستان میتواند یک ضرورت باشد؛ به این ترتیب این فرزند روستا زادهء خواجه دوکوه ولایت جوزجان با ابرازشایستگی نظامی خود از یک سرباز عادی تا درجهٔ ستر جنرالی و باالاخر به عالیترین رتبه نظامى کشور یعنی مارشالى رسید. مارشال شدن دوستم، نه روا داری غنی وعبدالله است ، بلکه حق مسلم وی بود و غنی با دل ناخواسته مجبور به امضای فرمان شد زیرا برای حل بن بست سیاسی میان محمد اشرف غنی و عبدالله مارشال عبدالرشید دوستم با فرمان رئیس جمهوری به بلندترین رتبه نظامی مارشالی ارتقاء و در عین زمان عضویت شورای عالی دولت و شورای امنیت ملی را خواهد داشت. گرچه ، جایگاه او برای تعدادی تلخ و برای بخشی از یک توافق سیاسی است ولی برای اکثریت مردم کشور ما ، مارشال دوستم، نشانه‌ای در تاریخ است چون تابوهای زیادی با دستان این مرد شکسته شده است.
شایدسپارتاکوس نامی آشناتر باشد که رد پایش را تا پشت خانه‌ی مارشال دوستم بکشانیم, زیرامارشال دوستم چون مارشال فوزی چقماق خواهد بود که یکجا با همرزمانش برای وطنش جنگید و در برابر اهریمن هیچ گاهی سر تسلیم فرود نیاورد. در قاموسی که سال‌های اخیر مردم کشور ما با آن آشناست، اسم مزاری نیز با اسم مارشال دوستم یکجا در خاطره‌ها حک شده اند ؛ گرچه مزاری و دوستم و سپارتاکوس سازندگان تاریخی نیستنداماچهره های اندکه برصفحات «حباب‌»گونه در تاریخ مانده اند. مارشال دوستم، درست مانند مزاری و سپارتاکوس، نه فیلسوف اخلاق و نه معلم سیاست و فلسفه و عرفان و هیچ چیزی دیگر از این افسانه‌های خوش‌نما را به نام خود بخیه نمی‌زندولی او تابوشکن تاریخ لقب می‌گیردکه خواب‌های زیادی از نام او آشفته شدند. چون مارشال دوستم با نول تفنگش داکتر نجیب را از تخت به زیر کشید که با توپ و تانک و سکات و میگ و هیلی کوپتر رژه رفت و بر پشت اسب نشست و دریشی پوشیدکه او توانست رتبه برید جنرالی توسط ببرک کارمل ورتبه تورن جنرالی توسط داکتر نجیب الله ورتبه دگر جنرالی و عنوان مجاهد بزرگ و لقب خالد بن ولید را از سوی مجددی ورتبه ستر جنرالی و رتبه فرمانده کل نیروهای مسلح راتوسط استاد ربانی و آقای کرزی ومقام معاونیت اول ریاست جمهوری ورتبه ستر جنرالی توسط محمد اشرف غنی راحاصیل نماید و سال گذشته جنرال اسکات میلرقوماندان عمومی ناتو در افغانستان نیز در سینه دوستم در شبرغان ، دو مدال قهرمانی را به پاس خدمات او از آدرس سازمان مذکور به اقای عبدالرشید دوستم اهدا کرده است. مارشال عبدالرشید دوستم ، از محبوبیتی شگفت انگیزی در میان مردم برخورداربوده است زیرا رویدادهای نزدیک به ۴۰ سال گذشته، ازجمله تظاهرات اعتراضی و حق طلبانهٔ ۲۱ روزهٔ مردمان تمام ولایات شمال کشور به شمول ولایتهای بامیان و هرات با شعار در خواست برگشت جنرال دوستم از تبعید و رهایی قیصاری، شاهد دلیل انکار ناپذیر محبوبیت او در میان مردمان کشورکه ا ورابه یکی از کاریزماتیک‌ترین رهبران تاریخ این سرزمین بدل کرده اند .
گرچه دشمنانش بارها تلاش کردندتا او را منزوی کنند؛ ولی ، مارشال «عبدالرشید دوستم» بودکه محکم ایستادو پایگاهش راحفظ کرد و کسی نتوانست بین او و مردمش فاصله بیندازندو با هزاران توطیه ودسیسه مجادله نمود و با حمایت مردم خود پیروزمیدان شد .گرچه مارشال دوستم تحصیلات آکادمیک نظامی ندارد؛ ولی در میدان جنگ آبدیده شده وفاصله‌ی بین او و مردمش وجود ندارد واو بخاطر حفاظت از تمامیت ارضی و نوامیس مردم کشوربهترین فرزندان خویش را در زمان حاکمیت داکتر نجیب الله ، اقای ربانی، ملا عمر ، کرزی و غنی در جبهات جنگ از دست داد . اگرمارشال دوستم مربوط به یک اقلیتی قومی نمی بود ؛ خلیلزاد و اشرف غنی و کرزی امریکا را ترغیب میکردند تا در فردای فتوحات شمال؛ رتبه ی مارشالی را در قلعه جنگی مزار شریف؛ به وی اعطا می نمودو خوب می بود که مارشالی آقای دوستم یکجا با مارشالی فقید محمد قسیم خان فهیم در هنگام سقوط حکومت طا لبان صادرمیشد ودر شرایطیکه کلیه ، رتب عالی و نشان های کشور با نامهای وزیر محمد اکبرخان ، امان الله خان ، محمد داوود خان ، محمدگل خان مومند ، حامد کرزی ، رزاق اچکزی,قهرمان ملی افغانستان ، استادربانی ، مارشال محمد قسیم فهیم و دیگران مزین شده است .از انجاییکه رخ داد های پس از فرو پاشی اتحاد شوروی دگرگونی های عمیق سیاسی و نطامی را درجهان ایجاد و درافغانستان نیز تاثیردربراندازی نظام سیاسی کشورما داشته که در سال‌های پایانی حکومت داکتر نجیب‌الله ، تبدیلی بی موجب مومن اندرابی، اعزام رسول بی خدا، و جبار قهرمان در مزار شریف، و سپردن صلاحیت های گسترده به جمعه اسک به خاطر گرفتاری مارشال دوستم و دیگران از طرف داکتر نجیب الله دلیل روی گردانیدن اقای دوستم ازدولت وقت گردید . درحالیکه اوپیشنهاد معقول تشکیلاتی داشت اما دکتر نجیب الله آن را قبول نه کرد که باعث براندازی حکومت او در کابل شد .
عبدالرشید دوستم در سال ۱۳۷۱ خورشیدی حزب سیاسی را تحت عنوان جنبش ملی اسلامی افغانستان تأسیس وبه همکاری با مجاهدین رو آورد او پیش از سقوط دولت مجاهدین به رهبری برهان الدین ربانی علیه او جنگید وحتی مدتی را نیز با گلبدین حکمتیار، متحد شد. در حالیکه از سال ۱۳۷۱ تا سال ۱۳۷۶ نبرد ها میان گروه های مختلف جهادی درشهر کابل و اکثر شهرهای کلان کشورادامه یافت و در طول این مدت دوستم بیشتر متمرکز در صفحات شمال بود و در اوج قدرت خود ، در شمال افغانستان پول جداگانه چاپ میکردویک حکومت مستقل، را با مدیریت مؤثر در ولایات شمال شرق و شمال از بدخشان تا بغلان و از آنجا تا بادغیس تأسیس نمود ودر حالیکه اکثر نقاط افغانستان به خصوص شهر کابل در آتش جنگ میسوخت که حکومت وی در شمال به پناه گاه صدها هزار مهاجر و بی جا شده داخلی تبدیل شد. وی تمامی نهاد های دولتی را در شمال کشور حفظ و تحکیم بخشید، پایپ لاین گاز را از شبرغان به مزارشریف تمدید وتمام عناصر اساسی یک حکومت و فعالیت های فرهنگی را توسعه داد و ارزش های دموکراتیک در شمال افغانستان را نهادینه کرد .اقای دوستم تاکنون همه ی دسایس و انواع پلانهای تخریبی و انتحاری دشمن را خنثی و مقاومت نموده که از آغاز فعالیت تا هنوزآماج بیش از ۲۰ حملهٔ تروریستی، انتحاری و مین گذاری بوده، که از تمام آنها جان سالم بدر برده است. چنانچه مورخ و اسلام شناس امریکایی برایان گلین ویلیامز استاد دانشگاه ماساچوست امریکا، کتابی را به نام «آخرین سپهسالار» نوشته که دوستم را «تاریخ زنده» افغانستان نامیده و اورا به نام قدرتمندترین مرد شمال یاد کرده است.در ضمن هالیود کمپنی مشهور فلم سازی جهان در امریکا با تهیهٔ یک فلم هنری هیجان انگیز به نام «دوازده جنگاور»، سیمای قهرمانانهٔ اقای دوستم را درنبرد مظفرانه اشغال شهر مزار شریف به سواری اسپ به تصویر کشیده است.
از انجاییکه آقای غنی به خاطر اعطای رتبه مارشالی به دوستم از طریق گوناگون تلاش کرد تا مانع مارشال‌ شدن او شودکه او از سفارت‌های خارجی خواسته بود، درباره مارشال‌ شدن دوستم واکنش نشان بدهند اما هیچ سفارتی به این خواست ارگ پاسخ مثبت نداده بود. دوستم منحیث یک قوماندان و رهبر جنگ های ۴۲ ساله مطرح است ودر دودهه ی اخیر کسی نتوانسته این جایگاه و پایگاه را از نزد دوستم بگیرد. گرچه حکومتهای استاد ربانی وطالبان, جنرال مالک, اکبر بای ,انجنیر احمد ایشچی و داکتر خلیلزاد وداکتر غنی همراه باتوطئه های مختلف و کسان دیگری تلاش کردندتا این جایگاه وپایگاه را ازاوبگیرند اما ؛ جایگاهش را از (دوستم) گرفته نتوانستند و از سوی دیگر سنگین ترین اعتراف در قبال مارشالِ نبرد های دورانساز دردوره موجودیت نیروهای امریکا در افغانستان که غرب وامریکا برای درهم کوبیدن (جنگ سالاران) اقوام غیر یشتون تمرکز نمودند زیرا غرب و امریکا نمیتوانند بر اقوام غیر حاکم تکیه و اعتماد کند؛ چون جهادی ها و «طالبان» را که متعلق به قبیله حاکم اند جنگ سالار تلقی نمیکنند. اکنون که ابرهای تیرهٔ اتهامات ناروا و دسایس دشمنان داخلی و خارجی باشتراک حلقات معلوم الحال اطراف ارگ به شکست منجر گردیده است دوستم تنها باز مانده دوران مقاومت بر ضد طالبان است که حضوری موثر و لشکر عظیم وفادار در سایه دولت را دارد دولت تک قومی ارگ بر همه اقوام غیر پشتون به دیده تردید و دشمن می نگرند به ویژه اینکه بسیاری از پشتون های افراطی طالب وغیر طالب خاطرات ناگوار از شکست هایشان در برابر دوستم در دوران‌های مختلف جنگهای ناپایان این کشور دارند که در دولت کنونی حضور فعال و ماندن مارشال دوستم را تحمل نخواهند کرد.چنانچه درین روز ها ی نزدیک حاجی حسن یکی از ناقلین شمال در بغلان وفرد دیگری در قندهارنعره کنان اعتراض خودها را ابرازو در ستیژ محافل رسمی خودها رابرهنه نمودند وبرای ، نشان دادن خشم و بیزاری خودها ، ذلیلانه، لنگی، پیراهن و تنبان شان را درکمال بی حیایی، دم چشم صد ها مرد و زن دور انداخته و فریاد زد ندکه چرا دوستم مارشال شده است؟
بیست وششم – جولای – ۲۰۲۰ – میلادی

In this article

Join the Conversation

10 comments

  1. محمدنایب علی پاسخ

    دره صوف سرزمین دعوت گردشگران:
    محمدنایب علی توسلی
    سرزمین افغانستان به رغم مشکلات و نابسامانی های که در طی سه چهار دهه با آن ها دست به گریبان بوده است، سرزمینی است مردپرور و مردخیز و سرشار از خیر و برکت های فرهنگی و معنوی. هرنقطه ای از این سرزمین را که نام ببریم، یادها و نام های تاریخی و فرهنگی بسیاری را به یاد می آورد. ای کاش می شد در یک پروژه فرهنگی، پژوهشی تمام ولایات و ولسوالی ها و مناطق دور و نزدیک آن را معرفی می کردیم و در یک دایرۀ المعارف جامع در اختیار مردم کشور و جهانیان می گذاشتیم. اما به گفته مولانا جلال الدین محمد بلخی:
    آب در یا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
    در این نوشته به معرفی ولسوالی دره صوف می پردازیم؛ به این دلیل که دره صوف هم دارای سابقه تاریخی بسیار است و هم شخصیت های برجسته مانند حضرت آیت الله آخوندعبدالحسین زوار حضرت آیت الله عطاالله توسلی دره صوفی شیخ محمد موسی اخلاقی ….. از این نقطه برخاسته اند دره صوف هم از لحاظ آب و هوا و طبیعت یکی از مناطق کم نظیر در شمال کشور ماست. در ضمن با این نوشته می خواهم از جهان گردان و هموطنان خود که در فصل تابستان فرصتی برای گردشگری به دست می آورند، برای بازدید و استفاده از آب و هوا و طبیعت بکر ومعادن دره صوف دعوت می کنم. از طرفی به حکم این که خود در این ولسوالی زاده شده ام و با آن آشنا هستم، وظیفه خود می دانم که در باره این خطه مرد خیز و زرخیزطلایه داران اطلاعات لازم را در اختیار دوستداران هموطنان خویش بگذارم و ادای دینی نیز شده باشد.
    جغرافیای دره صوف
    نام دره صوف با نام بلخ باستان گره خورده است؛ زیرا دره صوف یعنی آب بلخ. دریای بلخ که منبع آبادانی بلخ ، حیات مردم آن و باروری دشت های فراخ آن و سرسبزی و شادابی سرزمین های وسیع بلخ است از دره صوف وبلخاب می آید. در واقع منبع آبادانی و نعمت و فراوانی و سرسبزی بلخ شده است. گرچه بخشی از دریای بلخ از بند امیر در یکا و لنگ سرچشمه می گیرد اما یک بخش از این دریا از کوه ها و دره های دره صوف می جوشد و به سمت بلخ سرازیر می شود.
    دره صوف، در جنوب ولایت بلخ و سمنگان، واقع شده است. از مرکز کشور یعنی هزارجات اگر وارد شویم و به سمت شمال برویم، نقطه آخر هزارجات و شروع شمال دره صوف است. خلاصه که دره صوف در مرز بین ولایات شمال کشور با مناطق مرکزی قرار گرفته است در عین حال که جزء از لوی ولسوالی های وولایات شمال کشورمان به حساب می آید.دره صوف تا پیش از زمان تقسیم شدن ولایت بلخ در زمان حکومت خلقی ها، دست آورد فراوان دارد و سمنگان، اکنون باشمول مرکز ولایت به تعداد(۷)ولسوالی دارد..
    طبیعت دره صوف
    دامنه رشته کوه بابا از مناطق مرکزی افغانستان به طرف شمال کشیده شده است و تا نزدیک بلخ ادامه می یابد. در فراز و نشیب های مختلف این رشته کوه سربه فلک کشیده، یک درۀ تاریخی و در عین حال طولانی وجود دارد. این دره از یکا و لنگ شروع می شود و تا خود بلخ و مزارشریف تداوم پیدا می کند. کسانی که از مسیر چشمه شفا به شولگر یا کشنده سفر گرده باشند، متوجه شده اند که ولسوالی شولگره در یک درۀ کم عمق واقع شده است. در واقع شولگر و حدود چشمۀ شفا آخر دره ای است که از یکاولنگ آغاز می شود و به مزارشریف پایان می یابد. طول این دره تقریبا ۳۸۰ کیلومتر تخمین زده می شود. عرض این دره، یک سان نیست، در جایی وسعت پیدا می کند و در جای دیگری تنگ باریک می شود.
    دره صوف قسمتی از این دره طولانی و تاریخی است و در حد اوسط این دره قرار دارد و شاید عمیق ترین قسمت این دره، دره صوف باشد. پس دره صوف دره عمیق و درازی است که از سر تا به پایش تقریبا هفتادالی صد وده کیلومتر درازا دارد. به اضافه این که دره های کوچک و بزرگ بسیاری هم در خود دره صوف وجود دارد.
    دو طرف این دره، کوه های بلندی است که سر بر آسمان می سایندونظاره گرحماسه های جاویدان مردمان دره صوف اند. در دل این کوه ها، زمین های زراعتی گسترده شده ومعادن خدادادی طلایه سیاه وجوددارد ییلاق ها و روستاهای بسیاری هم در لابلای این کوه ها و دره ها وجود دارد که مردمان آن ها به زراعت و دام پروری مشغول هستند.
    دریای دره صوف
    دریای دره صوف در واقع همان دریای بلخ است. یعنی آب این دریا یکی از دریاهای تاریخی است که در بسیاری از منابع کهن از آن به نیکی نام برده شده است. برای معرفی بهتر این دریای حیات بخش از برخی منابع معتبر کهن یاری می گیریم؛
    در کتاب معروف فضائل بلخ اثر ابوعبدالله محمد بن داود واعظ بلخی که در اوایل قرن هفتم نوشته شده است در باره دره یوسف یا همان دریای بلخ چنین می گوید: «آبادانی این شهر بدان بود که حق تعالی بی دستبرد هیچ مخلوقی، آبی لطیف و گواه را بر روی زمین هموار گرده است. نه چنان که در دیگر بلاد خراسان و غیر آن است که به تکلیف بسیار و زحمت بی شمار کاریزها کنند و در بعضی جای ها رنج های صعب، تا آب بر روی زمین روان شود. منبع و مخرج این، از چشمه های خوش و سنگ های پاکیزه بیرون می آید تا آنگاه که به فضای صحرای زمین دهی،کشنده بوینه قره بلخ می رسد.
    در منابع اسلامی دریای که به نام باکتروس، تجن، و اوچوس،یوسف نام گذاری شده بود با نام دره یو سف یا رود بلخ شناخته شده است نام معروف تر دریای دره یوسف دهاوس بوده است. ابن حوقل جغرافیا نویس دوره اسلامی می نویسد: «دهاوس به معنی آنچه سنگ آسیاب را بگرداند. این نهر از دروازه زوارعلی چوبکی دهی می گذرد و روستاهای آن را تا کشنده را سیراب می کند.
    این دریا از نشیب شمالی انتهای غربی کوه بابا و حصار منبع می گیرد. کوه بابا در بین کوه های منطقه وضعیت مرکزی دارد. پوشیدگی قله های این کوه از برف، شرایط خوب ذخیره آب را به وجود آورده و از این جهت رودهایی که از این کوه سرچشمه می گیرند، اغلب دارای آب دایمی هستندو دره صوف از نشیب شمال این کوه سرچشمه می گیرد. وقتی که به حوالی شهر بلخ (مزارشریف امروزه) می رسد، زمین های اطراف خودرا آبیاری می نماید و باآب دریا که از بلخاب سرازیر میشود یکجا ازتنگه شفاعبور نموده وهژده نهر مزارشریف را تشکیل میدهد.
    ابن واضح یعقوبی مورخ و جغرافیا نویس عرب می نویسد:دریای بلخ از چشمه های میان کوه ها جنوب بیرون می آید و میان دهانۀ آن و شهر بلخ یازده منزل راه است
    یکی از ویژگی های دریای دره صوف شیرینی و صافی و خالص بودن آن است. این دریا تا به بلخ و مزارشریف می رسد بیش از۳۵۵ کیلومتر راه طی می کند. و بنا براین در این مسیر طولانی صیقل می خورد و خالص می شود. مهمتر این که تمام این مسیرطولانی کوه و سنگلاخ و دره است این دریا در مسیر خود دایماً با سنگ ها و صخره ها و سنگلاخ ها برخورد می کند، موج بر می داردموج ها به هم می خورندکف می کنند می خروشند و به پیش می روند. دیگر این که مسیر دراز دریا یک سره سراشیبی است، آن هم سراشیبی بسیار تند. از کویته دره صوف تا خود مزارشریف تقریبا زمین همواری وجود ندارد. به خاطر این ویژگی هاست که دریای دره صوف،بلخاب به پاکیزگی و خلوص ممتاز شده واردبلخ میشود. برخی آن را از جمله آب های معدنی و طبی به شمار آورده اند. واعظ بلخی در کتاب فضائل بلخ در این مورد می نویسد: آنچه در اوصاف آب گفته اند حکما،در این آب موجود است اول آن که شدید الجاری است و منبعش دور و ممرآب، بر جای پاک است و با کبریت و زاج و ملح مختلط نیست و از جای عفن نیست…چنان که اشاره کردیم سرچشمه دریای بلخ دره صوف،بلخاب از رشته کوه بابا است اما در ناحیه دره صوف دریاهای دیگری که از کوه های اطراف دره صوف سرچشمه می گیرند و از دره های کوچک و بزرگ سرازیر می شوند . مهمترین آن ها یکی دریایی است که از کوه های رشک،شیخه به پایین می ریزد و از دره چپجل گذشته در ناحیه مرغزار به دریای دره صوف بلخاب می پیوندد.
    در قسمتی از همین شاخه از رود دره صوف در جایی به نام «رشک» بند یا سد طبیعی وجود دارد که زیبایی خاصی را به منطقه بخشیده است. این سد طبیعی حدود یک کیلومتر طول و نیم کیلومتر عرض دارد. اطراف آن را نیزارها و چمن زارهای وسیع احاطه گرده است. برای کسی که آن را بار اول می بیند، احساس می کند که قطعه ای از بهشت را می بیند.در مرغزار چنان که دو شاخه از دریای دره صوف به هم می رسند، همچنین در دهانه مرغزار، دره دره صوف است.

    نویسنده :محمدنایب علی توسلی
    —————————————
    ۱- واعظ بلخی، فضائل بلخ با تصحیح مرحوم عبدالحی حبیبی/۴۸-۴۹
    ۲- ابن حوقل، صورۀ الارض/۱۸۱
    ۳- الهامه مفتاح، جغرافیای تاریخی بلخ و جیحون، تهران ، ۱۳۷۶، ص۴۳ ۴- ابن واضح یعقوبی، البلدان/۵۴
    ۵- واعظ بلخی، فضایل بلخ/۴۹

    1. محمدنایب علی دره صوفی پاسخ

      سلام علیکم جناب مدیر صاحب چرا در سایت نشر نمی شود تا بینده گانی داشته باشد

    2. محمدنایب علی دره صوفی پاسخ

      سلام علیکم جناب مدیر صاحب چرا در سایت نشر نمی شود تا بینده گانی داشته باشد

      .

  2. محمدنایب علی پاسخ

    گزارش مختصری از قریه خواجه بلند:
    قریه خواجه بلند یکی از قرای معروف ودور افتاده دره صوف بالا واز مربوطات ولایت سمنگان است که از آغاز تشکیلات در افغانستان به عنوان یکی از قریه های مهم و پر نفوس وباج ده (مالیات)بده( ) به دولت وقت به حساب می آمد این قریه ازنگاه موقعیت جغرافیای کاملا کوهستانی بوده ودرحدود کمتر از (۲۴) کیلو متر از مرکز دره صوف بالا به طرف جنوب شرق فاصله دارد.
    موقعیت اراضی آن را کاملا تپه های خاکی وجنگلات احاطه نموده وفضای توریست،گردش سیاحت کننده گان رادرخوداختصاص داده وآثارباستانی ومغاره ها وکره های آهنگ گیر وزیارتی به نام خواجه بلند دارد.
    ازآنجای قریه خواحه بلند ولسوالی دره صوف موقعیت مهم سوق الجیشی که دارد همواره منحیث نقطه عطف توجه بوده است بنا بر نوشته داکتررنگین داد فرسپنتا خواجه بلند دژ تسخیر ناپزیر درطول تاریخ استقلال طلبانه وهمیشه حضورسبز این قریه درکنار اهالی ومردم دره صوف نشانگر پای مردی تقوا وپرهیزکاری ایشان ثابت شده است.
    پلان انکشاف شورای همبستگی ملی پروژه انکشاف دهات
    نگاه به موقعیت جغرافیای قریه خواجه بلند:
    به قورّات وقصبات وروستاهای که هم جوار
    شمال:به قریه تیوه تاش (خالنیاز؛پشت آب)
    شرق: به قریه گته خم(بغک)
    جنوب:به قریه خواجه گنج(جرس،زندان قودوق)
    غرب:به قریه سرخ قودوق (لخشک ؛بایا)
    قریه وروستای خواجه بلند به سه (قشلاق) تقسیم شده است بهسود،دادک وراهبرکه دارای(۵۲۰) خانه وفامیل در این قریه زندگی می نمایند.
    خواجه بلند دارای زمین حاصیل خیز،آب شیرین وتپه های مرتفع خاکی راتشکیل می دهد تماماً مردم زراعت پیشه مال دار و(دامدار) است وحاصیلات خوبی از زمین خواجه بلندبدست می آیدکه از قبیل حاصیلات:
    گندم،سرخه،جو؛نخود؛هندوانه؛خربوزه؛لوبیا؛موشنگ؛شفتالو؛شلغم؛پیازکچالو؛سیر؛کدوحبشی؛
    کنجید؛زردالو؛سنجید؛بادام؛اندو؛ضیغیروغیره( )حبوبات بدست می آید مردمان این قریه بیشتر از طریق رزاعت ومالداری امرار معاش می نمایند.
    پروژه انکشاف دهات وهمبستگی ملی دربخش(مالداری،سرک وچاه آب) به مبلغ(۱۲،۴۰۰۰۰)افغانی به تعداد(۶)حلقه چاه آب و(۹)کیلومتر سرک را به طوری اساسی کندن کاری چاه آب وسرک را موفقانه به اتمام رسانید.
    صدها راس گوسفند ها به مردم فقیر بی بزاعت دربخش مالداری از بخش کمک های جهانی به قریه خواجه بلند داده شده بود.
    قریه خواجه بلند:
    قریه خواجه بلند یکی از کهن ترین قریه های ولسوالی دره صوف بالای ولایت سمنگان که درجغرافیای آن خواجه بلند (بهسود،دادک،راهبر)یاد میشوداین مانند سایر قریه های دیگر تاریخ فرازونشیب های زیادی راپشت سر گزاشته وتجربه های تاریخی فراوان رادردل خود مدفون ساخته است.
    خواجه بلند سرزمین که برای اولین باربشردرآنجایک جانشینی راتجربه گرده است خواجه بلند دارای نگاره های،دیوارهاوغارهای(سموج)منقش ونگاره های به جا مانده از(۱۲)هزار سال پیش یافت شده است مربوط به عصرنویسندگی است که البته درمورد قدمت آن تاهنوزتاریخ وقابل استادی مطرح نشده است ودرموردقدمت(۱۲)هزارساله آن شک وتردیدبسیاروجودداردبه نظرمی رسد دورازواقعیت تاریخی باشد.
    قریه خواجه بلند برارتفاع(۱۴۰۰)مترمربع ارتفاع از سطح بحرموقعیت دارد غارهاوآثار باستانی هم چون کره آهنگری وغارهای(سموج)پرازنقش ونگاره هاوتپه های بلند مترفع خاکی وحاصل خیز ومردمان خون گرم ومهمان نوازوسینه های فولادین دربرابرمهاجمین(بیگانگان)رادرخود جای داده است دره صوف سرزمین پوشیده از کوه ها وصخره های بلند وعظیم است که عظمتش نه تنها طبیعت کوهستانی آ ن است بلکه در پشت کارو اراده مردم آبدیده قدمت تاریخی این سر زمین اسطوره در برابر مها جمان بوده است ساکنان صبور ومقاوم دره صوف تنها مردم است که با غول های وحشی سردی و برودت , برف وباران از یک سو و از سوی دیگر با فشار و اختناق،فقر،گرسنگی و بی نوائی دست وپنجه نرم نموده است و بار های از مشکلات وبد بختی رابر فراز قلل ودراعماق دشت ها ودره ها ی عمیق و باریک این خطه با ستانی بدوش میکشند وبه سهولت با موانع رزم میدهندو در واقع فاتح تمام موانع وصخره های تسخیر نا پذیر دوران خویش هستند.دره صوف سرزمین باستانی و تاریخی است، وقتی نامی از ین خطه تاریخی می‌بریم همه به یاد قریه خواجه بلند، شیخه، دامیرداد……. و از همه مهمتربه یادحوض بزرگ زال درخم حوض می افتیم.
    نظر به تاریخ نویسان خواجه بلند محل کاوه آهنگر بوده
    علل گسترش قریه خواجه بلند:
    قوم هزاره یکی از اصل ترین اقوام ساکن درافغانستان است که گسترش زندگی آنها به ولایات شمالی کشور دلیل ظلم اجحاف حکام وقت قلم داد شده است راوی آن ملاغلام علی کربلای یکی از شخیصت های برجسته ونام دار دراین روستا زسیت وزندگی گرده است علی رغم مشکلات که از ناحیه حکام وقت برملت مظلوم هزاره وحادثه هولناکی که حتی برمال،جان وناموس این مردم احترام نگزاشتن جنایت امیرعبدالرحمن برهمه واضح وروشن است جنایات امیر عبدالرحمن خان سینه به سینه نقل هر محافل ومجالس بودندوهستند گرچه درآن زمان ملاغلام علی کربلای پسر(۱۲یا۱۰)ساله بیشتربودند که لشکر بی رحم قصی القلب همانند گرگ گرسنه برملت مظلوم بی دفاع هزاره حمله می کند قلعه چهار برجه دیوال قل حصه دوم بهسودرا باخاک یکسان میکند زن ومرد رابه اسارت می گیرد ملا غلام علی دربین اسیرشده هاست ملاغلام علی کربلای چنان از آن حادثه غم انگیز نقل میکند مدت چندین شب روز درمناطق هزاره ها تاختن ومردم را قتل عام وسلاخی گردند وخانه هارا توسط خودم مردم به اجبار اکراه خراب می گردند وهمه اسیرشده ها مردو زن واطفال بریک ریسمان بسته بودیم وقت اسیران به دروازه کابل می رسد درسرپول کابل(امروزپل آرتن) یادمیکندتمام زن ودخترها جوان بایک صدا یاابوافضل العباس(ع)همه ازسرپل خویشتن رابه دریای خروشان کابل می اندازددرآب چنان تولای میکندگاهی زیرآب وآگاهی سرآب صدای التجاءیاابوافضل العباس(ع)ازهمه شان شنیده می شود ودرآب دریاکابل غرق می شود ودیگر از چنگال اسیری خلاص می شود عفت شجاعت زن هزاره را به جهان نمایش می دهدتارسیدیم به پول یک روپیکی( )کابل که ساعت ها منتظر ورود به قصر بودیم اما علل گسترش قریه خواجه بلند فراری های مردم هزاره از زمان عبدالرحمن خان الی دوره نادرشاه خان بوده تا برشگوه این قریه افزوده است.
    چشم انداز ملاغلام علی کربلای
    امیرعبدالرحمان سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد درتاریخ افغانستان با اخذ فتوا از ملا های متعصب درباری حکم تکفیر و فرمان جهاد علیه مردم هزاره را صادر و با بهره برداری از دین بحیث ابراز سیاسی علیه این مردم جنگ کاملا نابرابری رابرای بیش از ده سال به پیشبرد که در جریان این تهاجم وحشیانه ی او مردم هزاره قتل عام وتعداد کثیری از ین مردم به شهر کویته پاکستان کنونی,شهرمشهد ایران و ممالک اسیای میانه و تاتارستان روسیه ودربرخی ازشهرهای هندوستان,عراق و سوریه به کوچ اجباری وادار ساخته شدند.مردم هزاره درزمان صدارت سردار هاشم خان نیزعلاوه بر پرداخت مالیا ت زمین ودکان ، مالیات ظالمانه اضافی دیگر از قبیل مالیات سالانه حیوانات اهلی شیرده مانندگاو،گوسفند، بز، شتر،قاطر،مرکب و حتی ازمرغها بخاطردادن تخم شان را تحویل حکومت میداد.
    دراینجا ملاغلام علی کربلای باچشمان اشک بار می گویدعبدالرحمن خان با قصاوت و بی رحمی ، مرتکب نسل کشی هزاره ها شد که به عنوان یک چهره منفور ثبت تاریخ کشور است وی حتی کرامت انسانی را زیر پا کردکه، در دوره او هزاره ها با قیمت ناچیز در بازار خرید و فروش شدند و همچنان خیانت نابخشودنی دیگری اومرتکب شدامضا معاهده دیورند بود.
    البته مسولین دولتی بنامهای افراد نام مختلف،زمین های مشاء، خاص بری، چادری ملکه، تحایف ومصارف سالانه حکمران کلان و دیگران ، مردم هزاره رامی قا پیدند وخوردن چراگاه های مردم هزاره توسط رمه ی کوچیها ی پشتون تبارنیم قاره هند سابق نیزدرتابستان هرسال به یک امرطبیعی مبدل گردیده وهیچ کس نمی توانست جلو آن رابگیرد اگرشکایت هم صورت میگرفت ازطرف حکمرانها بازخواست نمی شد.
    لشکرکشی حکومت امیرعبدالرحمن با یورش به هزاره جات ۶۲% مردم هزاره را قتل عام کرده و به هزاره هایی که از قتل عام جان سالم بدر برده بودند، دستور داد تا “باید از نو مسلمان شوند، (یعنی سنی مذهب شوند)، و یا به دولت تحت امر او جزیه بدهد برای بقای خود شان و یا از افغانستان خارج شوند.در سال ۱۸۹۲م۱۲۷۱ش به بعد امیر عبدالرحمن هزارستان را فتح کرد و کوچی های زیاد را در مناطق مرکزی افغانستان جابجا نمود و به کوچی ها دستور داد که زمین های زراعتی این مردم را علفچر درست کنند تا این مردم به تنگ آمده منطقه را ترک کنند.این علفچرها انعام جنگ های بود که کوچی ها در مقابل هزاره ها کرده و پیروز جنگ شده بودند، همچنان برای عدم قدرت گرفتن دوبارهزاره ها آنها “کوچی ها” را در هزاره جات جابجا کرده بودند. امیر عبدالرحمن قسمت زیادی از مناطق و زمین های هزاره ها را مصادره و به اقوام پشتون از جمله کوچی ها واگذار نمود و اسناد مالکیت هزاره ها رامصادره نموده به کوچی ها واگزار گردنداسناد زمین پدرم. ازمن گرفتند کوچی که بنام تازه گل خان دادند
    پس از آنکه قدرت هزاره ها بکلی درهم کوبیده شد، نوبت توزیع زمین های هزاره ها به دیگران و وضع مالیه سنگین بالا کسانی که هنوز فرار نگرده و بر ملک و جایداد خود باقی بودند، رسید.
    در سال ۱۸۹۴م۱۲۷۳ه ش امر شد که تمام املاک علاقه جات ورث، سرخجوی و غیره را اندازه گیری نموده و پس از مشخص شدن مساحت آن، در قید جریب آورده . از جمله املاک میدان و کسانی که از جنگ جان سالم مانده بوده اکثر ایشان سید، زوار،کربلایی، میر و میرزاده بودند دستگیر شده وبعدا کشته شده بودندوتمام مِلک هزاره خالصه، دولت دانسته و املاک هزاره ها را ضبط دیوان سلطنتی نموده بودند.
    درسال ۱۹۳۲ م۱۳۱۱ه ش امیر عبدالرحمن خان دستور داد که تمام مرغزار های هزارجات باید در اختیار دولت قرار بگیرد و هزاره ها حق استفاده از این مرغزارها را ندارد. پس از صدور این حکم، حکام دولتی مرغزار های مردم هزاره را به افغانهای کوچی واگذار کردند مالداری هزاره ها تنزیل یافت و باعث قلت گوشت و لبنیات گردید.
    شکل گیری قیام دره صوف
    در۲۲سنبله۱۳۵۷ بود مامورین حکومتی کمونیستی درشب ماه مبارک رمضان اقدام بدست گیری مردم دره صوف می زندودراول ماه جدی۱۳۵۷اقدام مامورین حکومتی کمونیستی جدی تری روی دست می گیرد ودرنتیجه قیام دره صوف رقم می خورند وگورهای دست جمعی به وجود می آید.
    دفاع و مسئله جهادباتمسک به آیات قرآن کریم عجین شده وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا( )در راه خدا، با کسانی که با شما می‌جنگند، نبرد کنید.وقیام مردمی دره صوف درسال۲۶/۱۱/۱۳۵۷با رهبری تعداد از علمابزرگان ومحاسن سفیدان دره صوف از جمله حاج شیخ اکبر،رئیس ناطقی،آخوند عبدالحسین زوار،شیخ عطاالله توسلی( )شیخ محمد کاظم جعفری ،سیدجواد،سید حسن وکیل وتعداد زیادی از علما وبزرگان شکل گرفت.
    قبل از تشکیل جهاد مردم دره صوف وتعداد زیادی از علما درحوزه حسنی دست به اعتراض مسالمت آمیز مدنی زدند بارها علما وبزرگان متفذین قومی دستگیر روانه سیاه چال های زندان و شکنجه می شدند ویا با قید ضمانت خیلی کمی آنها از زندان رها شدند وتعدادی زیادی از آنها تا امروز ازآنان خبری نسیت.
    علما درمدرسه کمچ جلسه اضطراری تشکیل دادند که تعداد زیادی علما وبزرگان متفیذین قوم درآنجا حضور داشتن ابتداء شیخ علی اکبر باایراد سخنرانی حماسی وسپس سخنرانی پرشورهیجان توسط شیخ عطاالله توسلی ایراد گردید که این علماوبزرگان توسط جاسوسان خلق وپرچم شناسای بعد تحت تعقیب قرارمی گرفتن ازجمله شیخ علی اکبر دستگیر وبعداًشهید شدند وبقیه بااوضاع نابسامان منطقه از صحنه متواری شدندوشیخ عطاالله توسلی را به شدت تحت تعقیب خاد (امنیت)کمونیستی قرارداشته همه علما وبزرگان یکی پی دیگری شناسای دستگیر وشهید شدند وشیخ عطاالله توسلی را که نام ایشان جاسوسان فراموش گرده بودند، فقط به ملای (گوندولانی) نام برده بودند سخت تخت تعقیب خاد امنیت دولت وقت قرارداشتن وایشان از این تئوئیری جان سالم بدر بردند، قریه خواجه بلند هم دراوائل انقلاب وهم دراواخر انقلاب نقش مهم به سزای داشته است.
    فجایع که از حکومت کمونیستی متعلق به خلق وپرچم روح داده است درسال۱۳۵۸ گورهای دست جمعی که دردره صوف بالا مشهور و قرارذیل است.
    منطقه سرباغ طوربه تعداد(۱۱۰)نفر،دهن گوساله خانه به تعداد(۹۰) نفر،سرچهارتوت به تعداد(۴۰)نفر،دهن قوریق سای به تعداد(۴۸)نفر،کدَنیکک به تعداد(۶۰) نفر ودرسمنگان زنده به گوربه تعداد(۸۰)نفرکه از جمله آنها چهار نفر زنده موفق به فرار شدند فرمانده کمونیستی به سرباز که اسلحه بدوش دستور می دهد همه اسیران که از دره صوف آورده شده بودند رگبار کنند اما آن سرباز آدم وطن دوست بودند فقط نزدک نفر ها با مرمی فیر گردند همین که گردوخاک به هوا بلند شدند وبعد صدا زدند برویم کار تمام شده است.
    قریه خواجه بلند درسال۱۹۸۲م -۱۳۶۱ش وارد یک فاز جدید جنگ نافرجام خونینی تحلیمی گردید گرچه تلفات وخسارات هم درپی داشت سرانجام جنگ به نفع مجاهدین تمام شد.

    1. محمدنایب علی دره صوفی پاسخ

      سلام نمی دانک چرادرسایت نشر نمی شود

    2. محمدنایب علی دره صوفی پاسخ

      سلام علیکم جناب مدیر صاحب چرا در سایت نشر نمی شود تا بینده گانی داشته باشد

      دیدگاه شما در انتظار تایید است.

    3. محمدنایب علی دره صوفی پاسخ

      سلام علیکم جناب مدیر اگر نوشته های من قابل نشر باشد لطفا درسایت نشر کنید
      اگر کمی کاستی دارد به رهنمای شما نیاز دارم

  3. محمدنایب علی پاسخ

    بسمه تعالی
    موقعیت جغرافیه آبخورک عُلیا: تاریخ ۱۲/۴/۱۳۹۹
    شرق: آبخورک سفلی، متصل به ولسوالی روی دو آب.
    شمال: کوه جَولی خان، متصل به چهل، علاءالدین، ایماق، خواجه زاهد.
    غرب: قریه سرغازی.
    جنوب: کوه های ؛ یخ پشت، کوه کلتک، متصل به ولسوالی کُهمرد، ولایت بامیان.
    قریه جات آبخورک:۱- پیچگاه، ۲میمنه، ۳ تلی مزار،۴ سرخی قربانی،۵- قریه تول ملِک صفدر، ۶-شیخانی، ۷- قلعچه، ۸- قلعه امیربای، ۹- قلعه ناظر،۱۰- کَلباجی، ۱۱- سرچشمه، ۱۲خواجه شیشته.
    تعداد نفوس: تقریبا سه هزارو پنجصد نفر ۳۵۰۰
    تشکیل اقوام: قریه پیچگاه، کلباجی، سرچشمه، قلعه ناظر، خواجه شیشته؛ ۸۷% دایمیرداد، ۱۰% بهسود، ۳% سید. قریه میمنه ؛ ۵۰% ترکمن، ۵۰% سید. قریه شیخانی، قلعه امیربای؛ ۱۰۰% قوم شیخان. قریه تلی مزار، سرخی، ملک صفدر؛ ۳۵% بهسود، ۳۵% دایزنگی، ۲۰% آدینه، ۱۰% سید. قریه قلعچه؛
    پیشه وکار: ۸۵% دهقان زراعت کار و مالداری. ۵ % تجارت دوکان دار وبقّالی . ۱% دریوری (موتر داری).
    فرهنگی دینی: قلعچه ؛ دو مسجد ویک تکیه خانه= حسینیه. شیخانی؛ یک مسجد ویک تکیه خانه. تلی مزار، سرخی، ملک صفدر؛ یک مسجد ویک تکیه خانه. میمنه ؛ یک مسجد ویک حسینیه. قریه امیر بای؛ یک مسجد ویک تکیه خانه. قلعه ناظر؛ تکیه خانه. پیچگاه، کلباجی؛ یک مسجد ودو حسینیه. سرچشمه یک حسینیه. خواجه شیشته؛ تکیه خانه.
    در مساجد نمازها وعبادات دعا ونیایش برگذارمی گردد.
    در تکیه خانه ها؛ مراسم های دهه محرم،وباقی مراسم های میلاد وشهادات؛ پیامبر(ص) وأئمه، در زمستان ها خواندن های روز جمعه، مکتب قرآنی وتعلیم مسائل اسلامی برای نو جوانان، که درزمستانها به مدّت سه الی چهارماه، آخندی برای اطفال تدریس می کنند. فاتحه گیری اموات در روزسیوم موت میّت درتکیه خانه گرفته می شود، نذورات وخیرات میّت وباقی نذورات جمعی ، وهمچنین نذر و ولیمه عروسی جمعی در آشپزخانه پزیده شده به تکیه خانه صرف می شود.
    معارف وتعلیمی: سه مکتب ؛ ۱- لیسه ذکور، ۲- لیسه نسوان، در قریه پیچگاه، ۳- مکتب متوسطه در قریه قلعچه. و یک شعبه آموزشی در قریه خواجه شیشته.
    حوزه دینی: مدرسه علمیه رسول اکرم(ص) آبخورک.
    مدرسه رسول اکرم(ص) درسال ۱۳۶۶ توسط همت والای مردم اعمارگردید،
    محترمین اسحاق کربلای، حاجی علی شیرزوارکه سرپرستی اعمار را بدوش داشت، حاجی ابراهیم، غلام سخی مبلغ، ملامیرحسین،حاجی رضاداد، سلطان شهید، محرم قوماندان، خانعلی رئیس، صالح زوار، حاجی حسین علی، حاجی فقیر، حسین داد نماینده، نصرالله عسکر،غلام سخی زوار وتعداد زیاد ازبزرگان وهمکاری همه مردم پیچگاه، مسجد،مدرسه وحسینیه اعمار شد.
    طرح پلان اعمارتکیه خانه ازطرف محاسن سفیدان گرفته شده بود، امّا طرح پلان مسجد ومدرسه از طرف مهندس محترم صوفی رمضان{ خداوند رحمت کند } پی زیری شد، توسط شان اعمار گردید.
    در زمستان ۱۳۶۷ بامدیریت اسحاق کربلای ، وتدریس استاد آخند پائنده محمد، به مدت تقریبا چهار ماه درسهای ادبیات عربی وفقه شروع شد.
    درخزان سال ۱۳۶۸ بامدیریت شیخ سلطان عرفانی مدت دو سال وبا استادی سید علی اکبرنجفی تیوه تاشی، به مدت سه سال درس ادامه پیدا کرد. در سال سیوم مدیریت به دوش اسحاق کربلای قرار گرفت.
    در سال۱۳۷۲ با مدیریت اسحاق کربلای با استادی محمدکاظم فهیمی شب باشک دره صوف به مدّت دو سال درس ادامه داشت ، در این دو سال مدرسه از داخل قریۀ ی کم کم داشت خارج می شد.
    در سال۱۳۷۴ با مدیریت واستادی محمدباقر نوری از قریه تلی مزار، به مدت پنج سال با مدیریت داخلی ظفرعلی اکبری، با ورود استاد نوری درمدرسه رونق عالی به خود گرفت که تمام مردم آبخورک همکارمدرسه شدند، وطلاب نه تنها از آبخورک بلکه از دره صوف، سیغان وکهمرد وارد می شدند در بعضی ازپنج ساله آمار حدودا ۷۰ الی ۸۰ طلبه را داشت، ورشد علمی عالی را بر خوردار بود، وجوهات شرعیه با وکالت که عبدالمنان زاهدی داشت، تحت نظارت استاد نوری با همکاری تعداد از طلاب جمع آوری شده وتحت نظارت شان به مصرف می رسید، چون شفافیت وجود داشت مردم با علاقه زیاد وجوهات خود را تسلیم می کردند.
    در خزان ۱۳۷۸ گروه طالبان در منطقه تسلط پیدا کرد، بازهم مدرسه تعطیل نشد، در زمستان تحت اشراف آقای نوری ، با تدریس طلاب درس ادامه داشت.
    در بهار۱۳۷۹ با مداخله بعضی بزرگان قومی از جمله حاجی یونس که مرد طراح بود آقای محمدکاظم آیتی از قریه خواجه بلند دره صوف، به عنوان مدرس به مدت حدودا چهارماه یا بیشتر تدریس نمود که در نحوه جمع آوری وجوهات شرعیه تغییر آورد با وکالت وسر پرستی حیات الله حجتی مدرسه اداره می شد بعد از چند ماه استاد آیتی مدرسه را ترک نمود که تقریبا به یکسال یاکمتر ویا زیادتر مدرسه تعطیل شد، آقای حجتی ، آقای سید انور علوی را به عنوان استاد تعیین نمود و مدت دوسال با تدریس آقای علوی درس ادامه داشت، در مدت این دوسال به سبب فقر مردم از خشک سالی وتسلط طالبان مدرسه به إنزواء قرارگرفت.
    درخزان سال ۱۳۸۳ طی جلسه غافل گیرانه بزرگان قوم با دعای آقای علوی، عبدالحمید مدقق نوری به عنوان مدرس تعیین شد، که حدودا تعداد طلاب به ۲۰ نفر می رسید و از سرمایه وجوهات قلیل بود، در چند مدت کوتاه طلبه ها زیاد ترشد وضعیت تعلیمی خوب شد با امتحان دادنی طلاب،مدرسه جزء از مدارس حوزه شمال قرار گرفت.
    ومدیر مدرسه محترم ظفرعلی اکبری تعیین گردید که تا هنوز مدیریت مدرسه را بدوش دارد.
    مدت چهار سال عبدالحمید مدقق نوری تدریس داشت ، که وضعیت افغانستان بعد از جلسه بن، با آمدن حکومت سراسری از بین رفتن طالبان تغییر خورده بود ، با آمدن تشکیل وتأسیس مکتب در آبخورک ،به تشویق وترغیب استاد مدقق، طلاب مدرسه در دو بُعد درس می خواندند، به فضل خداوند تعداد از طلاب که به کابل رفتند اکثر شان درس های دینی شان را ادامه دادند.
    در بهار۱۳۸۶محترم آقای محمد یونس معتمدی به عنوان استاد تعیین گردید که تا هنوز مدرس مدرسه رسول اکرم(ص) می باشد . مدیریت محترم ظفرعلی اکبری تا هنوز ادامه دارد. وکیل جمع آوری وجوهات شرعیه مدت چندین سال است که آقای محمد علی فهیمی می باشد.

  4. محمدنایب علی دره صوفی پاسخ

    نوشته محمدنایب علی دره صوفی
    _گنجینه کوشانیان ( ۲۰هزار و ۶۱۸ پارچه طلای ناب ) ارزشمند ترین گنجینه جهان و یکی از پنج گنجینه برتر جهان است که میراث تمدن پر افتخار کوشانیان در این سرزمین می باشد.
    کوشانیان یا همان «هزاره های کنونی» با تمدنی کهن و تاریخی سراسر قدمت و جلال و شکوه بر خطه ی این مرزو بوم نقش آفرینی ها نموده اند و یادگاهار به میراث گذاشته اند. تا نسل حاضر ببالند بر غنی فرهنگی سراسر شکوه افتخار نیا کا نشا ن .تاریخی سراسر عظمت و شکوه که یاد آور سالهای قدرت و جلال مردمانی در این سرزمین است.
    عده ای متعصب فاشیست در طی سالها با عناوین رئیس و مورخ پژوهش سرای تاریخ افغانستان تمام تلاش شان را نمودند تا تاریخ گذشته این سرزمین را به گونه ی دیگری رقم بزنند.
    امروزه نیز متاسفانه عده ای مقلد همچنان جلودار این حماقت تاریخی مضحک شان میباشند، تا با دست و پا زدن در منجلاب بی هویتی شان از تارو پود و اندیشه ی گذشته ی نیاکان ما تارو پودهای جعل هویتی شان را با ریسمان دروغ وصله زنند و ببالند بر غنای شکوه و عظمت نداشته شان، تا کنون موفق نشده اند چیز ارزشمندی بر قامت بی هویت شان جز افزایش کشت گلهای کوکنار،جنگ، فقر، نا امنی، خشونت، انتحار و توهش و جهالت داشته باشند و تولیدات غده های سرطانی طالب و داعش را به جامعه افغانستان عرضه نمایند.
    در یک قرن اخیرمتاسفانه جهالت وعقده ی نداشتن هویت تاریخی وزبان قدیمی عده ای فاشیست را تعمداً به نابود کردن نسخ خطی،سنگ نوشته های قدیمی،بناهای قدیمی، نقاشی های ارزشمند و مجسمه های تاریخی وادار نمود. اینان با ساختن تاریخی سراسر وهم انگیز و خیالی چند دهه ای سعی نمودند اذهان عمومی را به غنای ارزشمندی هویت نداشته ی شان منحرف نمایند.
    آثار توهمی همانند کتابچه شعر، نسخ خطی و پته خزانه و … را تولید نمودند و به معرفی آن همت تمام ورزیدند. ادعای دروغین این مسئولین فاشیست پژوهش سرای تاریخ افغانستان هم چون عبدالحی حبیبی و همقطارانش درهیچ جای معتبری مشاهده نشد و هیچ آزمایشی برصحت تائید ادعای کذب شان صورت نگرفت ،جز چند صباحی فریب اذهان عمومی و ساختن تاریخی دروغین برای نیاکان خیالی شان نتیجه ای عایدشان نشد.
    اینان غافل از این بودند که هر لحظه ای ممکن است اثری از دل این خاک سر بر آورد و گذشته ی پر رمز و رازش را معرفی نماید.
    یکی از این آثار نفیس و گرانبها در آغازدوران سیاه جنگ های داخلی خانمانسوزدهه هفتاد کشف و ضبط گردید.با ارزش ترین گنجینه جهان که در سال ۱۹۷۸میلادی توسط گروه باستان شناسی افغانستان- شوروی در طلا تپه شبرغان وخواجه بلند دره صوف در شمال افغانستان پیدا شد.
    در نخستین روزهای سال۱۹۷۸میلادی۱۳۵۷ه ش ویکتورسریانیدی، باستان شناس نامدار شوروی بالای همین تپه بالای شهر شبرغان وسپس دربلندای خواجه بلند دره صوف ایستاده بود.ناگهان اندیشه ای در او پدید آمد وهمین فکر سبب شد که بزرگ ترین گنجینه جهان پس از ۲۰۰۰ سال ابهام پیدا شود .درجریان این ۲۰۰۰ سال بسیاری از جهان گشایا ن و شاهان و حتی بسیاری ازماجراجویان به دنبال این گنج در این بخش جهان می گشتند.
    اما هیچ کس نمی دانست که گنجینه بزرگ باختر که میراث حاکمیت دوران یونان باختر که پس از تصرفات اسکندرمقدونی است در کجاست.
    بسیاری در بلخ به دنبال این گنجینه می گشتند و بسیاری هم متیقن شده بودند که وجود چنین گنجی افسانه ای بیش نیست.ویکتورسریانیدی به این نتیجه رسید که در کنار معبد ۳۰۰۰ساله ای که در کنارتپه طلا وقریه خواجه بلند دره صوف قراردارد باید گورهای شاهان و شاهزادگان قرارداشته باشد.
    در اوایل زمستان سال ۱۹۷۸میلادی ۱۳۵۷ه ش افغانستان دریک حالت بحرانی قرار داشت.پس از کودتای هفت ثور و سقوط دولت محمد داوود خان در یک سال دو رهبر حکومت کشته شدند.
    در جای جای افغانستان گروه های چریکی برای مقابله باحکومت به میدان آمده بودند و حکومت انقلابی از شوروی تقاضای کمک کرده بود.یک روز قبل از آنکه ارتش سرخ شوروی وارد افغانستان شود،سریانیدی توانست با یافتن یک پارچه طلاومجسمه توانست به یافتن یکی ازبزرگ ترین و باارزش ترین گنجینه های طلای جهان دست یابد.
    در این روز سریانیدی با دیدن این پارچه طلای ومجسمه یی ناب نخستین گور را پیدا کرد.در این گور که یک تابوت سرباز که با پوست حیوانات پوشیده شده بود قرارداشت و برفراز ان یک بام موقتی ساخته شده بودومجسمه دیگر درخواجه بلند دره صوف بدست آوردند که کاملا با خط میخی وهورامی نقش شده بودند.
    در داخل تابوت یک شه بانوی کوشانی که سرتاپا با طلا مزین شده بود آرام گرفته بود.گروه مشترک افغانستان- شوروی به رهبری سریانیدی که ده سال رابه دنبال تپه های آی خانوم به دنبال بقایای تمدن پوشانی به کاوش مشغول بود باور نمی کرد که به گنجینه باختر دست یافته است.
    گورها یکی پس از دیگری پیدا می شدند.گروه سریانیدی هفت گور را پیدا کرد که در آنها ۶ شه بانوی ۱۵ تا ۴۵ سال و یک شاهزاده کوشانی دفن بودند.گمان می رفت که همه شاهزادگان در یک زمان مرده باشند. آنان موقع رفتن به گورهایشان تحفه های شگفت انگیز طلایی با خود داشتند.نه یکی و دوتا بلکه ۲۰هزار و ۶۱۸ پارچه طلای ناب را با خود به گورهایشان برده بودند.
    این آثار در شکلهای کوپیت ها یا خدایان عشق ماهیان و جانوران افسانه ای به گونه ای هنرمندانه طراحی و با سنگ های قیمتی گوهرنشانی شده بودند.اجساد زنان داخل این گورها طوری به نظر می آمدند، که هنگام مرگ خیلی تزیین شده بودند.در این قبرها صدها صفحه مختلف الشکل طلایی که بر روی لباسهای زنان مذکور به طورمحکم دوخته شده بودند به دست آمدند.
    اما این همه آثار هنری بی همتا از طلای ناب چگونه پدید آمده بود؟
    بر بنیاد یافته های تاریخ ،تمدن یونان باختری پس ازفتح باختر توسط اسکندر مقدونی در ۳۲۷پیش از میلاد بنا نهاده شد و رفته رفته این منطقه به یکی از مناطق تمدن خیز آن زمان مبدل شد.
    پس از ان صحرا نشینان جلگه های آسیای میانه به طرف جنوب به حرکت درآمدند.آنان در قلمرو یونان باختری قدرت را به چنگ آوردند و شاهنشاهی بزرگ کوشانیان را بنیاد نهادند.
    با گذشت زمان این صحرا نشینان آسوده حال شدند و با تاجرانی که از سوریه به چین سفر می کردند،مالیات بستند و با بازرگانانی که در جاده مشهور ابریشم می گذشتند به تجارت پرداختند.
    آنان از این راه طلای زیادی اندوختندو هنر زرگری و کنده کاری طلا را رواج دادند.به این ترتیب بودکه آوازه گنجهای فراوان باختر به سراسر جهان رسید.
    اما این گنج .مجسمه طلا در بدترین زمان ممکن کشف شد.ویکتورسریانیدی در یک وضعیت بحرانی قرار داشت.اوضاع امنیتی هر روز بدتر می شد و انان باید با سرعت کار می کردند.باستان شناسان هر روز به ثبت و عکس برداری آثار می پرداختند و در پایان کار آثار را در یک اتاقک لاک و مهر شده که در مراقبت جدی قرارداشت می گذاشتند.
    اما هیولای جنگ باستان شناسان را نگذاشت که کارشان را تمام کنند آنان در حالی که تازه گور هفتم را یافته بودند مجبور شدند کاوشهایشان را نیمه کاره رها کنند وآثار بدست آمده را برداشته به کابل بروند.اما هیچ کس ندانست که در گور هفتم چه بود!
    پس از ترک باستان شناسان این گور باسرعت تاراج شد وکاوشهای غیر فنی دیگر این منطقه را به کلی ویران کرد و به این ترتیب باستان شناسان موفق نشدند که با کاوش و جستجوی بیشتر در گورهای پیدا شده در مورد زندگی و باورهای سلسله کوشانیان تحقیق کنند.
    گنجینه طلای باختر به موزه کابل منتقل شد و ثبت گردید.اگرچه سریانیدی اسرار داشت تا پایان جنگ این گنجینه به یونسکو سپرده شود و در یک کشور بیطرف نگهداری شود اما این تقاضا پذیرفته نشدو سریانیدی به اتحاد شوروی بازگشت.
    در سال ۱۹۸۹میلادی۱۳۵۷ه ش ده سال از کشف باارزش ترین گنجینه جهان می گذشت،اما اوضاع افغانستان بدتر از هر زمان دیگر بود.قشون سرخ افغانستان راترک کرده بود و حکومت افغانستان دریک حالت متزلزل قرار داشت.و هر آن ممکن بود که سقوط کند.
    پس گنجینه طلای باختر را باز هم خطر بزرگی تهدید می کرد.اما یک فرد دور اندیش که اوضاع مملکت را بیش از هر کسی می دانست به فکر نجات بزرگ ترین ثروت کشورش و جهان افتاد. او داکتر نجیب الله رییس جمهور وقت بود.
    داکتر نجیب الله در یک عملیات فوق سری گنجینه طلای باختر را از موزیوم کابل به خزانه بانک مرکزی برد که دروازه ای به ارگ ریاست جمهوری دارد و امن ترین نقطه در کشور است انتقال داد.
    او هر پارچه از طلا را در میان پنبه پیچید و میا ن صندوقهایی کهنه گذاشت ودر گاو صندوق بانک مرکزی افغانستان و در یک زیر زمین سه طبقه ای که یک شاهکار معماری است قرارداد این زیر زمین با پیچیده ترین تدابیر امنیتی توسط یک شرکت آالمانی در زمان نادر خان ساخته شده بود.و گاو صندوقی دارد که توسط هفت قفل محافظت می شد.

    وبرای بازکردن این گاو صندوق باید تمامی هفت کلید موجود باشد تا قفل ها به ترتیب باز شوند.اگر کلیدی بدون ترتیب به داخل قفلها انداخته شود،کلید داخل قفل گیر می کند و امکان باز شدن گاوصندوق از بین می رود.
    داکترنجیب الله شخصاً صندوقها را مهرو لاک کردو هفت کلید گاوصندوق را به هفت تن از معتمدان بانک ملی سپرد و از آنها تعهد گرفت که درب گاوصندوق راجز برای رییس جمهور یا یک رهبر قانونی افغانستان به روی هیچ کس دیگری نگشایند.
    پس از آن کم کم شایعه گم شدن گنجینه باختر بالا گرفت،شماری می گفتند که روسها این گنجینه رابا خود برده اند و شماری هم می گفتند که داکتر نجیب آنها را به روسها فروخته است.و این آوازه ها زمانی اوج گرفتند که حکومت داکتر نجیب سقوط کرد اما او درباره گنجینه باختر خاموشی اختیار کرد.
    با شدت گرفتن جنگ های تنظیمی در کابل هیچ کس نمی دانست که برسر گنجینه باختر چه آمده است.حتی آوازهایی از فروش این آثار در بازارهای جهانی پخش شدندو شماری می گفتند که این طلاها آب شده و برای خرید سلاح مصرف شده است.
    این آوازه ها جهان را و بیشتر ویکتور سریانیدی را ناراحت می کرد .با پیروزی طالبان اوضاع از این هم بدتر شد.درنخستین روزهای حاکمیت طالبان داکترنجیب که نگهبان باارزش ترین گنجینه جهان بود با برادرش به دست طالبان کشته شد و در چهارراه آریانا به دار آویخته شد.
    گروه طالبان تمامی عکسها و مجسمه های باستانی را نمادی از بت پرستی دانست و تمامی تابلوها و مجسمه های هنری را که به دستشان افتاد نابود کردند.
    با فروپاشیدن تندیسهای بودا در بامیان دیگر امیدی برای مخفی ماندن گنجینه باختر وجود نداشت اما طالبان چندین بار به سراغ زیر زمین بانک مرکزی رفتندوکارمندان راتهدید کردندکه در گاو صندوق راباز کنند اما از هفت نفری که کلید را داشتند فقط یک نفر در بانک مانده بود و همه هفت نفر به مناطق دیگر جهان گریخته بودند.
    تنها کلیدی که دست این کارمند بود چون کلید اول نبود کلید بند ماندو کارمند بانک مرکزی به جرم همکاری نکردن با طالبان بیش از سه ماه را در زندان طالبان ماند.طالبان چندین بار کوشش کردند که درب گاو صندوق راباز کنندو حتی خواستند که درب را منفجر سازند اما تمام کوشش های طالبان برای انفجار درب این گاو صندوق سه درب را انفجاردادند.
    سرانجام در دوم می سال۲۰۰۳میلادی،حامد کرزی رییس جمهور افغانستان و اشرف غنی احمد زی، وزیر مالیه وقت به خزانه بانک مرکزی رفتند.
    آنها تصور می کردند که پشت این درها به ارزش نود میلیون دالر شمش های طلا خواهد بود و از اینکه به جز یک تن از هفت تنی که کلیدها را داشتند در افغانستان نبودند متخصصی از شرکت سازنده گاوصندوق از آلمان خواسته شده بود.وی هر هفت قفل را باز کرد در این میان یک تن بیشتر از همه قلبش می تپید و یکتور سریانیدی با موهای سفید وقدخمیده با گذشت بیست و شش سال بسیار مضطرب بود و نمی دانست که چه چیزی خواهد دید.
    اما در کنار۹۰ میلیون دالر شمش طلا ،صندوقهای فولادی با مهرداکتر نجیب الله وجود داشتند.وقتی این صندوقها گشوده می شوند سریانیدی با حیرت می بیند که گنجینه باختر میان آنها محافظت شده است.

    گنجینه باختر افغانستان یکی از بزرگترین گنجینه های قدیمی و تاریخی جهان است

  5. محمدنایب علی دره صوفی پاسخ

    سلام علیکم جناب مدیر صاحب چرا در سایت نشر نمی شود تا بینده گانی داشته باشد

    .