شوربختانه، تاریخ سرزمینی که اکنون افغانستان نامیده میشود ازسوی شماری از تاریخنگاران وابسته به حکومتهای استبدادی، خانوادگی و تباری، از گذشتههای دور به این سو، مخدوش و تحریف شدهاست. در طول حاکمیت شاهان و امیران سدوزایی و محمدزایی، تاریخ رسمی و تحریف شدهای افغانستان را نخبگانی وابسته به حاکمیت سیاسی، آن طوری که خود خواسته اند، جعلکرده و تمام افتخارات سیاسی، فرهنگی و تاریخی این کشور را به یک قوم و نخبگان آن نسبت دادهاند. اصلا هیچ اشارهای به سهم و نقش سایر اقوام کشور در افتخارات سیاسی، فرهنگی و تاریخی نکردهاند.
مراجعه به اغلب کتابهای تاریخی افغانستان، نشان میدهد که تاریخ سیاسی افغانستان مملو از جعل، دروغ، افسانه و تحریف بوده که نمایانگر بخشی از جعل و دستکاریهای تاریخ، توسط نخبگان وابسته به زمامداران افغانستان در گذشته میباشد. نخبگان به اصطلاح تاریخنویس وابسته به دربار، علاوه بر آن که تاریخ باستانی افغانستان و نقش مردمان بومی این کشور را در تاریخ رسمی و جعلی افغانستان انکار و یا تحریف و مسخ کردهاند، حتا تلاش به خرچ داده اند که جنایات ضدبشری، همچون قتلعام، نسلکشی، بردهداری، کوچاجباری، غصب زمین و… را که توسط سردمداران سدوزایی و محمدزایی بر ضد اقوام محروم، آن هم به طور سیستماتیک و سازمانیافته تعمیل شدهاست، عمدا کتمانکنند و از درج آنهمه جنایات ضدبشری سلاطین و جلادان وابسته به دربار خودداریورزند.
تاریخنویسان دربار، بخشها و تکههای زیادی از پیکر تاریخ این مرزو بوم را از قلم انداخته و واقعیتهای تاریخی را با کمال دیدهدرایی انکارکرده و در نتیجه، گسست تاریخی را باعث شدهاند. به همین دلیل بین این تاریخ تاسیسشده و جعلی با تاریخ واقعی، گسستها و حفرههای زیادی وجوددارد. در تاریخ ساختگی و جعلی افغانستان، حتا تاریخ باستانی و مردمان بومی این سرزمین را عمدا انکارکرده و در مورد هویت ساکنان ماقبلآریایی، یعنی باشندگان بومی این سرزمین که هزاران سال قبل از هجوم به اصطلاح آریاییها درین سرزمین میزیستند، هیچ اشارهای نشدهاست.
اکنون باید تاریخ را از نو، نوشت و با دید جدیدی به تاریخ نگریست. زیرا دید تاریخنگری مردم افغانستان، تغییر کرده است. تاریخ در گذشته، نقش نوکر حلقه به گوش شاهان و امیران را بازی میکرد و صفحات تاریخ مملو از ستایش و مدح و قهرمانسازی پادشاهان و قلدران و زورمداران و سرداران و خانان بود. اما در جریان چهارده سال جهاد و مقاومت علیه روسیه اشغالگر و مزدوران بومی آن و تحولات بعد از آن، ورق برگشت و تاریخ در افغانستان تغیر مسیر داد و به عوض مداحی شاهان و امیران تاجدار، حماسههای دلیری و مقاومت تودههای محروم و زجرکشیده و گمنام کشور ما را به سرایش گرفت.
اکنون صداقت تاریخنگاران کشور و تعهد تاریخنگری مردم ما در آن خواهد بود که ازین به بعد حوادث و رویدادها را از متن مردم و تودهها به خوانش گیرند. تاریخ را به بیغولهها به سراغ محرومان و ستمدیدگانی که هیچگونه وابستگی به دستگاه قدرت و پیوستگی خونی به شاهان و سرداران ندارند، بفرستند.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که تاریخنگاران متعهد کشور، بنویسند که از گذشتهی دور تا کنون، به رغم آن که افغانستان از جمله کشورهایی است که سیمای متنوع اتنیکی اقوام ساکن در آن به وضوح از کثیرالاقوام بودن آن نمایندگی میکند، اما متاسفانه این تنوع نژادی و فرهنگی و زبانی و مذهبی، توسط حکام سیاسی به نمایندگی از یک قوم خاص و یا ایدیولوژی خاص، انکار شده است که در نتیجه، باعث تشدید ستم ملی و به حاشیه رانده شدن اقوام دیگر از حلقه حاکمیت سیاسی گردیده و بحران پیچیده و حل نشدهی اعتماد ملی را به وجود آورده اند.