نویسنده: عصمت الله هاشمی
لشکر جنگوی را سرزنیش نکنید،گناه که نکرده، هزاره کشته اند، ده ها انسان را کشته اند، وحشت ودهشت افریده وفراتر از به غم نشانیدن صد ها خوانواده وجریحه دار ساختن احساس ادمیت، انسان و انسانیت را به صلیب کشیده اند! عمل انان از نظر شما جنایت است، گناه است وانسان وانسانیت کشی است، اما خود شان که اینطور فکر نمی کنند، نه تنها جنایت نمی پندارند که به زعم خویش با انجام ان رضایت خداوند را نیز بدست اورده وبه بهشت برین دست یافته اند! لشکر جنگوی همان کاری را می کند که دیگرانِ به نام طالب، شورای کویته، حقانی، القاعده و.. انجام میدهند. من می خواهم بگویم، انسان وانسانیت کشی لشکر جنگوی وجنگوی ها، قبل از انکه محصول تحریک مثلا پاکستان x یا y باشد، برامده وناشی از اعتقاد وباوری است که طی اموزش های طولانی انان فرا گرفته واکنون وادار شان می سازد که خود را بکشد، دیگران را بکشند وانسان وانسانیت را به سلاخی گیرند!
شما خود تان را بجای انان قرار دهید، اگر شما به گونه ای پرورده وبه بار امده باشید که، هزاره کشتن را صواب دانسته وبرای رسیدن به بهشت شیعه کشتن را نزدیگ ترین راه بپندارید، انگاه چکار خواهید کرد، مسلما شما نیز همان عملی را انجام خواهید داد که لشکر جنگوی در کویته انجام داده وخواهد داد. عمل غیر انسانی لشکر جنگوی برامده از یک اعتقاد وباور است، باوری که مادر زادی نیست وبه انان اموزش داده می شود وچنین پرورده می شوند. هستند فروان کسانی که به کشتن هزاره وشیعه ایمان کامل دارند وترور وکشتن انان را نه تنها جنایت وفروکاست انسانیت نمی پندارند که صواب نیز میدانند وهستند بسا کسانی که سنی بودن را نوعی ارتداد وخون انان را مباح می پندارند! این باور نامقدس که ردای قداست تن کرده است انان را رها نکرده وبه خلق جنایت وادار شان می سازد. اما پرسش اصلی این است، که چنین باور واعتقاد راسخ در کجا پرورده ورشد می کنند؟
دین به همان سان که انسانیت را به انسان می اموزد وبه معراج می فرستد، انسانیت را نیز از انسانها می گیرد ومامور به جنایت در کویته می سازد. رنج مردم افغانستان، پاکستان، جهان ونه، رنج بشریت امروزه از ناحیه دین مدارانی است که به نام دین جنایت می کننند وبه هرانچه هم که انجام می دهند ردای قداست می پوشانند. طالبان به نام دین وبرای کسب رضایت خداوند انسان ها را می کشند ولشکر جنگوی نیز دقیقا با همین فهم از دین-مذهب هزاره ها را در کویته ذبح غیر شرعی می نمایند! یعنی هیج کدام از این گروه ها، به خواطر منافع سیاسی، اقتصادی وخصومت های پدری جنایت نمی کنند، بلکه از سر یک اعتقاد وباور اقدام به چنین جنایات غیر انسانی می کنند، به کشتن هزاره وبه کشتن شیعه باور دارند وانرا صواب می پندارند! مراکز وحوزه های اموزش علوم دینی وبه خصوص در پاکستان منابع اصلی پرورش چنین اعتقاد وباور ها به شمار می ایند. به گروه های مثل طالبان، حقانی، شورای کویته … ولشکر جنگوی بنگرید، همه انان برامده از مراکز علوم دینی هستند، همه انان ادعای دینی واصلاح امت را دارند ونقطه مشترک همه انان دین گرای افراطی، حقانیت وجزم گرای است که با کمال تاسف، در حال رشد است وفراگیر می نماید.
مشکل اساسی نسبت به مراکز اموزشی علوم دینی به خصوص در پاکستان وحتی افغانستان این است که (یک) کنترول ناپذیری مراکز اموزشی دینی: یعنی برخلاف دانشگاه ها وسایر مراکز اموزشی، هیج کس نه دولت ونه مردم نمی دانند واساسا حق ندارند که بدانند در این مراکز چه می گذرد، شرایط ورود افراد چیست، مواد درسی چیست، اساتید براساس چه معیار های انتخاب وبه مقام استادی ومعلمی میرسند؟ این نخستین مشکل در مراکز اموزشی دینی است (دوم) تقدس انگاری ونقد ناپذیری علما واموزگاران دینی: مشکل دیگر این است، انانی که علوم دینی می خوانند خود را در جایگاه بالاتر از سایر شهروندان دانسته وبه نوعی مقام نزدیک تر به خدا را برای خود قائل بوده وخود را واسطه بین خدا وبنده می دانند. به همین دلیل، هرکاری را که انجام میدهند وهر حرفی را هم که میزنند در لفافه قداست ونور خداوندی می پیچند که دیگران جز تبعیت، حق اعتراض وانتقاد را ندارند. در حالیکه علما ونیروهای دینی- مذهبی به مثابه یک واقعیت مثل همه کسان دیگر قابل نقد اند واعتراض، مثل همه اشتباه می کنند، بد می فهمند، نمی فهمند و… ودقیقا همین نقد ناپذیری علما واموزگاران دینی باعث می شود که از یک سو زمینه سواستفاده برای افراد سود جو، بدنیت ودشمنان دین ومذهب شکل گیرد، یعنی اگاهانه عمل نادرست انجام داده وبه پای دین ومذهب ختم می کنند واز سوی هم، باعث شکل گیری فضای درد اوری می گردد که عمل وخطای افراد نادیده گرفته شده ودر این میان، همه چیز به پای دین ومذهب ختم می گردد ونه به پای افراد. (سوم) فقدان معیار های قضاوت، اموزش ونظریه پردازی: یکی از مشکلات دیگر در مراکز دینی این است که انان هیج معیاری برای قضاوت، اموزش ،صدور حکم وفتوا و… ندارند. یعنی همینکه یک فرد مصروف فراگیری علوم دینی شد ویا مراحل اولیه را طی کردند، خیلی ساده به خود اجازه میدهند که در باب مسائل اجتماعی، فرهنگی ودینی فتوا دهند وحکم صادر کنند وآیت خداوندی شناخته می شوند که اگر کسی نپذیرد وبا ان مخالفت کند، به سادگی محکوم به مخالفت با دین، ارتداد و.. می شود.
مجموعه عوامل فوق وسایر علل های پیدا وناپیدا باعث شکل گیری فضای گفتمانی انعطاف ناپذیر در مراکز اموزشی دینی می گردد که، (۱) فهم وبرداشت افراد از دین ومذهب با نوعی قدسیت همراه می گردد (۲) حکم یک فرد حکم خدا تلقی گردد(۳) در این وادی مقدس هرچه را به افراد واعضا اموزش دهید وهرگونه تربیت شان کنید، عاری از نقص وعیب خواهد بود(۴) شاگردان حق انتخاب، انتقاد ومخالفت را ندارند، هرچه گفته می شود باید قبول کنند واز طرف خدا است(۵) مردم نیز همانی را انجام دهند که انان می گویند واگر نپذیرند نشانه ارتداد بوده وشایسته قتل خواهند بود!
در نتیجه، لشکر جنگوی را سرزنش نکنید، انان در درون یک هم چون فضاهای غبار الود وفاقد روزنه های لازم برای تنفس پرورده وبزرگ می شوند که حق انتخاب، اعتراض وانتقاد را ندارند، جزم نگر، دکم اندیش وبه شدت انعطاف ناپذیر به بار می ایند. به همین دلیل وجود نیروهای مخالف را برنتابیده وبراساس فهم وبرداشت که دارند، دیگرانِ مخالف را مرتد، از خدا بی خبر وشایسته قتل وکشتار می دانند وفاجعه کویته، دقیقا محصول همین برداشت ها وباور های است که از درون مراکز وفضاهای اموزشی دینی- مذهبی برامده است! ما با لشکر جنگوی رو برو نبوده که با یک اعتقاد وباور رو برو هستیم ومن اشکارا، رد پای دین- مذهب را در فاجعه کویته می بینم!