نوشته ای از: علی رضا یاسا (استاد چنگیز)
بچه ی کاکایم که هفته ی قبل بخاطر کرونا فوت شده بود، مادرش نیز چند ساعت پیش درگذشت. این مادر هیچ حرفی نزد، گریه نکرد و فقط در شوکه بود از مرگ پارهی تنش. مرگ کسی که شیرهی جانش را مکیده بود، آنی که چند روز قبل به او وعدهی بردن به حج داده بود. مردی جوان و محصل و صاحب سه فرزندش را…و از اینکه نتوانست کاکلهای زیبایش را برای آخرین بار شانه کند، شاید سکته کرد! شاید بخاطر اینکه هنوز فکر میکرد خواب رفته، تن به مرگ داد تا در خوابش رؤیای دیدن پسرش را دوباره ایجاد کند…! شاید هم از اینکه پولیس با قنداق شوهرش را دور کردهبود، دلش شکست! شاید هم بخاطر اینکه مسئولان شفاخانهی هرات حاضر نشدند مریضش را پس بدهند تا در خانه با امکاناتی که داشتند، درماناش را ادامه دهند. شاید زندگی برایش بیمعنا شده بود….
سخت است مصیبت پیهم! روزگار غریبی است، دردهای پیدا و پنهان که زیر آبلهها سر باز میکنند و زخمهای چرکینی که حس تعلق انسان را به انسان دیگر زیر سئوال میبرد. آیا با خود فکر کردهاید که اگر فردی از اقارب دچار مریضی کوید ۱۹ شد، رفتارتان چطور خواهد بود؟ آیا خود را دور نگه میدارید؟ بخاطر جان عزیزانی که در اطاق شما زندگی میکنند و از مریض عزیزتر اند؟ اگر بعدها حس پشیمانی داشتید که شاید واکنش بدن شما متفاوت میبود و میتوانستید برایشان کاری کنید چه؟ بدون اینکه مصاب شوید یا شاید خفیفتر مصاب شوید… و صدها شاید دیگر، عصر غریبی است!
در افغانستان تبعیض وجود دارد، اما ریشههای تاریخی مخالفت و تعصب در هرات در برابر هزارهی شیعه به اوجاش رسیده است. نوع برخورد مسئولین شفاخانهی کوید ۱۹ با خانوادهی ما در هرات دور از شأن انسانی بود. در اوج فشارهای روانی بازماندگان مریضی که با زندگی در جنگ است، غم طعنههایی مثل اینکه “شما هزارهها را خدا بگیرد که این مریضی را از ایران آوردهاید،” غیر قابل وصف بود. این در حالی است که حس غریب اینکه “درد هر کس به خودش مربوط است”، نیز مطرح است.
مهربان باشید، مخصوصا با کسانی که درد از دست دادن عزیزانشان از نوع ابتلا به کرونا است. نه میتوان آنها را بغل کرد، نه میتوان آنها را بوسید و نه هم میتوان غمشریکی کرد. یعنی عاطفه و احساس و تمام الزامات و تشریفات فرهنگی، دینی و مراسم و عنعنات در حساسترین زمان که عبارت از مرگ است بدرد نمیخورد… من تنها بخاطر عکسی که در برابر آن شفاخانه گرفتهام، توسط همسایهها مورد بدرفتاری قرار میگیرم! دوستان هم به من طعنهی ژست روشنفکری دادن را میدهند.
عواقب اجتماعی این مرض چطور خواهد بود؟ حمایت روانی از این مریضان و بازماندگانشان در افغانستان موضوعی است که اغلب از نظر میافتد و با بازماندگان برخوردی مانند اچوتهای هند صورت می گیرد. انگار اینها همه کثیف باشند حتا وقتی تست کرده باشند و تست منفی باشد و هیچ علائمی هم نداشته باشند!
خانوادهی کاکایم را همسایهها حتا اجازه ندادند به خانهی شان برگردند. آنهم در زمانی که مرد و زن همه داغ از دست دادن جوان ناکامشان را داشتند. بحث اصلی این است که چطور این ویروس توانسته عاطفه و احساسات اجتماعی و بشری ما را تحت تأثیر قرار دهد؟ آموزههای انسانی و حقوق بشری را سالها یاد گرفتیم اما ترس بزرگتر وجود دارد، ترس بودن یا نبودن! با وصف این اوضاع تبعیض علیه قربانی یک قوم چه معنایی دارد؟
دنیایی که با کلیک کردن روی صفحهی تلفن میتوانست علایق ما را شناسایی کند و به سرعت برایمان از تبلیغات رنگارنگ سخن میگفت حالا دنبال این هست تا بفهمد که با کلیک انگشتت میزان تبات چقدر است. اما اگر مبتلایی به کرونا مانند پسر کاکای من بدون علایم در آخرین فرصتها به کام مرگ نزدیک شد و تب و سرفه و گلودردی نداشت چه؟
خواهش من از شما عزیزان این است که خویشتنداری، محبت و نیکی را از دست ندهید. قرنطینه را جدی بگیرید و زنجیرهی انسانی را قطع کنید. آبلههای زیر پوست سر باز میکند، چرک زخمهای تبعیض بیرون میدمد، اما روزگار غریب عصر کرونا قوم نمیشناسد و با مرزبندیهای قومی و نژادی سرنوشتی که همهی بشر در آن مشترک است را غلط درک میکنید! رخ خاکی و نم چشم مرا خوار مدار چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد!