بر اساس تخمین تاریخی ۳۵۰۰ سال قبل از میلاد بتعداد ۳۵ میلیارد انسان در مناطق مختلف کره ی زمین درجنگها جان خودها را از دست داده است ودر لشکر کشی اسکندر مقدونی ۲۳۵۰ سال قبل , درجنگهای صلیبی یک هزار سال پیش ودرلشکرکشی کولمبوس ۱۳۲۵ سال پیش به سر زمین امریکا وتوسعه قلمروامپراطور عثمانی در سال ۱۴۵۳ ولشکرکشی ناپلیون در سده هژده ی میلادی بروسیه جان صدهامیلیون نفر در کره ی زمین را گرفته است وهمچنین درجنگ های اول ودوم جهانی بر سر تقسیم جهان بین دول بزرگ سرمایداری نزدیک بیکصد میلیون نفر کشته وبیش از یکصد کشور جهان از تسلط استعمار کهن رهایی یافته اند. حالا نیز قدرتهای بزرگ جهان ، با راه اندازی جنگهای داخلی ومنطقوی درافغانستان ، سوریه ، لیبیا ، تونس ، مصر ،یمن ، لبنان ، عراق ودیگر نقاط جهان تاهنوز موفق بودندو درامه ی مذاکره را مطابق به میل خود بنمایش میگذارند. زیرا امریکا و غرب مصروف ایجاد پایگاه های نظامی وفروش اسلحه ،غصب ثروتهای طبیعی ممالک دیگر جهان بوده که بر مبنای آن ، لیبرالیسم واستعمار نو را جایگزین استعمار کهن نموده وراه ازادی برای ملتها را مسدود میسازند.ولی غرب از همه اولتر برای نجات نظام لیبرال باید جنگ احتمالی با روسیه را سازمان دهند تا باعث تعویق فروپاشی ساختار جهانی لیبرالیزم ,تقویت ناتو وحفظ اتحاد کشورهای اروپا یی گردد. اگرچه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، تحلیلگران سیاسی، آغاز عصر هژمونی آمریکایی را نوید داده می گفتند که از این پس، ارزش ها و فرهنگ آمریکایی بر دنیا حاکم خواهد بود و حاکمان کاخ سفید نیز بر نامه های دو لت شا ن را بر نظریه ی «پایان تاریخ» از «فرانسیس فوکویاما» و «برخورد تمدن ها» استوار کردند. دبلیو بوش ، ریس جمهور اسبق امریکا تروریسم را دشمن جدید آمریکا بعد از شوروی قرار داد و به عراق و افغانستان حمله کرد. گرچه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی ائیتلاف بین المللی بنام مبارزه علیه تروریزم جهانی تشکیل گردید اما , تاهنوز نتوانست که از صدورتروریستان درجنگهای نیابتی جلوگیری کند .در سال های اخیر در مراکز تحلیلی ,مبا حثاتی درباره زوال قدرت آمریکا و تغییر نظم دنیا از نظام تک قطبی به نظام چند قطبی در جریان بوده است واز سوی دیگر روسیه و چین از مخالفین جهان یک قطبی اند که اگر روسیه و چین به خاطر تقسیم انرژی جهان متحد شوند و این دو ابر قدرت درد سر بزرگتر از داعش برای امریکا وغرب خواهد گردید. چنانچه «نوام چا مسکی»، نظریهپرداز آمریکایی گقت که تبختر مقامهای آمریکایی جز «خیال خوش» نبوده وزوال تدریجی قدرت آمریکا به دلیل برافروختن جنگهای متعدد و به عقب افتادن از رقبایش منجر خواهد گردید. در عین حال ترامپ، در سال ۲۰۱۶ به ازدست رفتن نشانههای قدرت آمریکا اعتراف ورسماً افول قدرت آمریکا را به رسمیت شناخت. برخی از تحلیلگران مسائل سیاسی، معتقدند با آنکه آمریکا یک دموکراسی است، اما به «کشور سر مایهداران» تبدیل شده که نقش «پولهای کثیف» در سیاست و لابیهای ثروت در سوق دادن سیاستمداران به نفع شرکت ها و موسسات مالی خصوصی در ان بیشتر بر جسته میشوند. به نظر نوام چامسکی ، بعد از پایان جنگ جهانی دوم، اروپای غربی، ژاپن و اخیراً چین و روسیه به سمت شکوفا کردن قابلیت های اقتصادی خودشان حرکت کردند، در حالیکه آمریکا به سمت منافع لابی صهیونیسم به نظامیگری روی آورد که با روی کارآمدن ترامپ با خارج کردن آمریکا از پیمانهایی مانند TPP، دوری گزینی از اروپا و بیرون سپاری سیاست آمریکا به عربستان و اسرائیل زوال هژمونی آمریکا را به نمایش گذاشته است. در کنار عواملی مانند کود تاهای سیا در کشورهای مختلف، جنگ ویتنام، شکنجه گاههای آمریکا پس از جنگ عراق و افغانستان و حملات پهپادی این کشور نقش چین را در افول هژمونی آمریکا پررنگ ترنموده اند. بطور نمونه سازمان همکاری شا نگهای (به جای ناتو)، «بانک سرمایه گذاری زیرساخت آسیا» (به جای صندوق جهانی پول) و «پیمان شراکت اقتصادی جامع در منطقه» (به جای TPP) نهادهای متناظری هستند که چین و متحدانش ایجاد کرده است. اقتصادان و تحلیلگر سیاسی هند پاتنیک، میگوید که «بعد از بحران سال ۲۰۰۸، در آمریکا و سایر نقاط دنیا “سیاست پولی انبساطی” به کار گرفته شد و نرخ بهره را تا نزدیک صفر پایین بردند. این کار، فقط یک فضای تنفس موقتی برای سرمایه داری دنیا ایجاد کرد، ما حالا مجد داً نشانه های رکود ظاهر شده است. درآمریکا، سرمایه گذاری تجاری رو به کاهش گذارده و شاخص تولید صنعتی تقریباً در همه جای دیگر دنیا وحتی چین شاهد کاهش نرخ رشد در نتیجه رکود جهانی است .اقتصاد سرمایه داری سرانجام به همان سمتی متمایل شد که کینز از آن هراس داشت. با انباشت سرمایه نزد بانک های چند ملیتی، به دلیل کسری مستمر و بزرگ تراز حساب جاری آمریکا در این دوره که برای کنترل سرمایه وجود داشت از بین رفت. افزایش حباب گونه قیمت سهام شرکت های فناوری در دهه اول قرن حاضر حباب قیمت مسکن سیاستی بود که اگرچه در ابتدا کارگر افتاد اما پس از مدتی، به بحران منجر شد وآمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ تلاش میکند تا از طریق صادر کردن بحران خود به سایر کشورها به ویژه چین بر آن فائق شود. حالا جنگ تجاری آمریکا و چین که با هدف خارج کردن اقتصاد آمریکا از بحران آغاز شده اکنون در حال توسعه دادن بحران داخلی آمریکا به اقتصاد جهانی است . تحلیلگران سیاسی، ظهور چین را مهم ترین عامل در این افول می داند. ستون های نظامی، اقتصادی و سازمانی (سلطه آمریکا) توسط چین به چالش کشیده شده که بین سال های ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۰ ساختار نظامی چین تقریباً با آمریکا برابر خواهد گردید . ساختن اولین ستلایت خصوصی انترنت ۵G از سوی چین ورشد و پیشرفت تکنالوژی های معاصردر چین و سیستم دفاعی-امنیتی و نظامی همچون اس-۴٠٠ و میزایل های فراصوتی در روسیه از مهمترین تهدید ها در برابر نظم جهانی آمریکا و غرب تلقی می شوند.بدین ترتیب جهان عملا در معادلهٔ جدید دوقطبی شدن در عرصهٔ تکنالوژی معاصر و تکنالوژی امنیتی و دفاعی وارد گردیده است.در عین حال افول نسبی قدرت آمر یکا اساسا با جنگ عراق در سال ٢٠٠٣ آغاز شد که استفاده از نیروی نظا می آمر یکا در واقع نمایا نگر ناتوانی آن است که « او باما از اغاز سال های «بهار عربی» با واقع بینی متوجه این ناتوانی شد. کارزار انتخا با تی ترامپ نیزبه طور قاطع درمورد بیهو دگی جنگ ها ی آمر یکا بود. حتی کارزار انتخا باتی کنونی دموکرات ها هم برای انتخابات سال ٢٠٢٠، بر پایه موضوع مداخله های نظامی بیهوده در منطقه قرار دارد. بنابراین، پدیده ای درازمدت نشان دهنده افول غیر قابل اجتناب قدرت آمریکا در جهان است. پس از جنگ جهانی دوم،گرچه آمریکا و انگلیس به نمادهایی استثنایی از آزادی تبدیل شدند، اما حالا این دو کشور، دست به تخریبِ همان چیزی زدهاند که گویی رهبرانِ شان, ساختنِ نظم پس از حملات ۱۱ سپتامبر ایالات متحدۀ آمریکا جنگ علیه تروریسم را آغاز کردند. در حالیکه آمریکا در عمر ۲۴۴ ساله خود، ۹۵ در صد عمرش را در جنگ سپری کرده ، چون جنگ موتور حاکمیت جهانی اواست و امروز به جنگی با سایهها در سراسر جهان, تعقیب و گریزی که به بیش از ۱۰۰ کشور جهان کشیده شده است و هیچ نشانهای از پایان آن در دست نیست. جنگ افروزی مدتهاست که به بخشی جداییناپذیر از سیاست خارجی ایالات متحده امریکا تبدیل شده است .ایالات متحده ی امریکا هر روز بیشتر از جایگاه سابقش در نظام بینالمللی فاصله میگیرد .امریکا خودش را گروگان تروریسم نگه داشته وا درگیر جنگهایی بیپایان در مناطقی شده که هیچ ارزش استراتیژیکی ندارند. هزینه حدود ۱۸ سال جنگ آمریکا در افغانستان بیش از دو تر یلیون دلار بوده در حالیکه هجده سال بعد، طالبان قویتر شده است. هزینه نظامی آمریکا در طول ۱۸ سال اخیر در افغانستان، بیش از تولید داخلی دو سال کشوری همچون ایران است .در کل تولید ناخالص داخلی افغانستان در طول ۱۹ سال اخیر از ۳۰۰ میلیارد دلار تجاوز نمی کند. در حالیکه هز ینه های نظامی آمریکا در طول جنگ جهانی دوم ، با احتساب اصلاحات تورمی، بیش از ۴۱۰۰ میلیارد دلار بود. در هجده سال اخیر در افغانستان صدها هزار انسان توسط امریکا و طالبان کشته شدندو افغانستان میدان آزمایش سلاح های کشنده امریکا ازجمله استعمال “مادر بمب ها” در ننگرهار بوده است با وجود انهم امریکا با حضور طولانی خود موفق به تامین امنیت در افغانستان نگردیده ورقابت های سیاسی داخلی میان ترامپ و دموکراتها پیش ازانتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ واختلافات رو به افزایش امریکا با چین،روسیه،اتحادیه اروپا و مناقشات منطقوی از مهم ترین دلایل است که ادامه حضور امریکا را در افغانستان پر رنگ ترازگذشته گردانیده است. در عین حال اکنون افغانستان در مرکز بازی بزرگ سیاسی قرن ۲۱ بین آمریکا و چین قرار دارد خروج آمریکا از افغانستان حاوی این پیام میباشد که قدرت آمریکا در حال کاهش است. جنگ ایالات متحده در افغانستان به تدریج رو به پایان است و اگر پشتیبانی پاکستان نبود، گروه طالبانی وجود نداشتند چون طالبان برای پاکستان جایگاهی خاصی برای پاکستان داردکه حزب الله برای ایران دارد.اگرپاکستان وطالبان ، تصمیم به گسترش وتشدید جنگ درافغانستان بگیرند،هزینههای بیشتری برای مردم امریکا خواهد داشت وتوافقنامهی خلیلزاد،کاغذی بیش نخواهد بود.
– بیست و ششم جنوری–۲۰۲۰– میلادی