چند دهه قبل درافغانستان هزاره بودن شرمِ تاریخی کفر و الحاد و بیدینی تلقی میگردید. ولی نمیتوان نقش تاریخی شورای مرکزی ملیت هزاره واصحاب مجله غرجستان را در دهه ی هشتاد میلادی برای مطرح کردنِ حق تاریخی مردم هزاره دست کم گرفت. ضمنا ملاها و روحانیون مبارز هزاره توانستند که حقِ مردم هزاره را به گفتمان سیاسی بدل نمایند. گرچه تاهنوز برای مشارکتِ برابر مردم هزاره در ساختارقدرت موانع زیادی موجود است. اما حالا هزاره ها دارای شمار زیادی ازنسل جدید دارنده ی تحصیلاتِ عالی وتجارب کاری اند و با وضعیتی روبرو نیستند که هزاره بودن کفر و الحاد قلمداد شود. اما اگراین نسل جدید به رغمِ تحصیلات عالی، حضورملا ها را بهانه سازند، مشکل خود آنهاست. گرچه در گذشته رهبران هزاره تجربه نداشتند وخطاهای فراوان مرتکب شدند ولی کم نبودند کسانی که آرمان سیاسی را، با پول و چوکی ومقام نفروختند و بیآدرس زیستند. چنانچه به قول برشت: « شما از دل طوفانی بیرون میجهید که ما را بلعیده است/ وقتی از ضعفهای ما حرف میزنید/ یاد تان باشد که از زمانهی سختِ ما هم چیزی بگویید/ اگر روزی رسید که انسان یاور انسان بود/ در بارهی ما با مهربانی داوری کنید! روحانیون وملاهای مبارز هزاره بدون ترس و هراس ازتمامی موانع عبور نمودند تاهزاره بودن به «بحثِ سیاسی بدل شود. ولی با تاسف سقوط اخلاقی مُلا ها و دانشگاهی های سیاسی هزاره را ظلم پذیر نموده ونفاق قومی را ظالمانه سیاسی ساختند و امروز، شخصیتپرستی رسمِ سیاسی هزاره ها شده است. اما اگررهبر فرد است و هر فرد اجل دارد، پس رهبر آن است که جامعه را بینیاز از رهبر سازدکه اندیشه و شعور جمعی را خلق کند چون سیاست با مشوره و مدیریتِ جمعی میآید و اگرسیاست به شخصیتپرستی بدل گردد از فکر و آرمان انسانی تهی می ماند. در حالیکه اکنون سران هزاره، میگویند که «آشتی با قدرت» مُفت نیست، قدرت میخواهد. یعنی قدرت با قدرت آشتی میکند و انها سیاست هزاره را برای مدیریت عادلانۀ قدرت ملی نمیدانند، پس «آشتی با قدرت» با خودخواهی ممکن نیست. در صورتیکه خودخواهی و راهکار نفاق ، راهیست که رهبر ان هزاره را ظالمِ ملی ساخته است . اما اگر رهبران هزاره رابطهها را با محبت تجربه کنند، به حیثیت و وحدت میرسند.از انجاییکه نیمچه ملاها ی روستایی که به مکاتب دینی رفتند وپس از قرنها انزوای سیاسی در ابعاد مختلف وارد جنگِ قدرت شدند و ناگزیری سیاسی باعث شد که انها تاریخ و سیاست بخوانند ، تا در تغییر سرنوشتِ مردم هزاره بهکارگیرند. همین نسل نیمچهملا مطبوعات راه انداختند و با عبا و قباء در جشنِ مذهبی دمبوره نواختند. قصههای عامیانه مردم هزاره را جمع و به منابع و ماخذ تاریخی ادبی سرزدند تا شاید روزنهی برای فردای هزاره بگشایند. از طرف دیگربهسوی هزارههای سنی و اسمعیلی نیز دستِ نیاز دراز کردند به این امید که این پیکرِ تاریخی پاره شده رابه هم بخیه بزنند. در عین حال هزارهها همواره از سوی مذهبگرایی و مسلمانی از جمله ، در روزهای ماه محرم واربعین کشته شدن امام حسین , داروندار و آرامش زندگی خود را از دست میدهند و حکومت ایران نیز شیعه مذهبان هزاره را همواره برای سؤ استفاده ی سیاسی خود مورد استثمار قرار میدهدو البته در این باره ,ملاها و آخوندها یکی دیگر از عوامل واپسگرایی، بردهگی هزارههای شیعۀ دوازدهامامی هستند. چون هرسال در دهۀ ماه محرم این دکانداران دینی به نام ملا، شیخ و آخوند تلاش میکنند تا دکانداریشان در ین ایام رونق بیشتر یابد. بنابرین نسل دیگراندیش هزاره باید برای روشنگری مردم هزاره بکوشند تا دست دکانداران دین و کاسبان مذهب را از میان مردم هزاره دور سازند.زیرا از گذشته ها انسان هزاره ، انسان گوشهگیر و پایبند به تکه زمین ارثی بوده و آخرت را نیز از همان دریچه جستجو میکرده است. باید فضا را تغییر داد تا هزارهها به آزادی و رهایی برسند. ازسوی دیگرهزارهها سالانه مالیات حکومتی، دینی و مذهبی را میدهند که مالیات حکومتی بازدهی رفاهی چندانی برای هزارهها نداشته است ومالیات دینی زکات نیز، فقیران هزاره را از فقر نجات نبخشیده است. مالیات مذهبی که سهم امام و سادات اند، که عدهای با گردآوردن سهم امام ، بخشی از آن را خود میخورند و مقدار دیگر را به ایران و عراق میفرستند که تا اکنون هزارهها از سه نوع مالیات خیری ندیدند.بنابرین اگر هزاره ها ماه صد افغانی در داخل و صد دلار، کرون، دینار ویورو در بیرون به صندوقی به نام «مالیات هزارهگی» بپردازند، هر سال نزدیک به ششصد میلیون اسکناس گرد میآید که با مدیریت درست آن میتوان هزارهها و هزارستان را نجات و به دنیای مدرن پیوند داد و رؤیای هزاره و هزارستان را تحقق بخشید. از انجاییکه انسان هزاره فاقد تفکر فرامنطقهای و ملی بوده که وسعت دنیای او «خان» منطقه و فراخنای آخرت در زبان «ملای منطقه» ترسیم میشده است. اماهزارهها دردوره معاصر، بهره ی کمی از «شهر نشینی» داشته که نبود تفکر خروج از این وضعیت سبب گردیده تا هزاره ها به فکر فردا و بازیابی گمشدههای خود خیلی کمتر بیاندیشد. حضور در کوهستان، فقط فرصت اقتصاد ی همان محیط را برای هزاره ها داده است که ، اقتصاد مدرن و شهری هزارهها در دوره معاصر با ورود شان به کابل شروع شده است. ورود هزارهها به شهر به دلیل قرابت جغرافیایی به شهر یا ناچاری بوده که اقتصاد شهری هزارهها بسیار محدود است. بنابرین انسان هزاره را با هوش اما جزئی نگر و صادق باید تعریف نمود چنانچه که تحول ۱۹۷۹ توسط حزب دموکراتیک خلق افغانستان نقطه عطفی برای هزاره ها در کشور بود که هزاره ها در کابینه صدر اعظم ودیگر رجال برجسته درردههای بالای حکومتی داشتند ، ولی مردم هزاره آنان را درک نمیکردند با این وجود هزاره های کابل، در آن روزگار موفقیتهای خوبی داشت که نگاه تبعیض آمیز رو به کاهش رفته بودکه علت این اقبال به هزارهها، قطعا رشد اقتصاد هزارهها بود که در این دوره کوتاه اتفاق افتاده بود. در این دوره شرکت سهامى کوهساران ,شرکت سهامى دره ترکمن، شرکت ملی پلاستیک, شرکت بوت آهو از مردم هزاره وشرکت مارشال از مردم قزلباش و دهها مورد دیگر را تاجران و سرمایه داران مردم هزاره تهدابگزارى کردند. درین دوره سهم مردم هزاره در اقتصاد تجارتی و کلان کشور، قابل توجه و تأثیر گذار بودو رهبران راه یافته هزاره به کابینه، اقتصاد را دیدند و دستیابی به آنرا تا سطوح عالیه برای مردم خود به اجرا گذاشتند.البته به گونه کمرنگتر این رویه در زمان استاد مزارى، نیز ادامه یافت که او به تاجران مردم هزاره کمک مالی میکرد تا مایحتاج مردم را از جای دیگر وارد کنند. در عصر پس از طالبان وشروع عصر دموکراسی نیزفرصتهایی فراهم گردید، اما هزارهها درین دوره قربانی خریدار کالای وارداتی شدند چون مردم هزاره ، فاقد تفکر اقتصاد کلان وکانالهای اقتصاد مدرن بودند زیرا اقتصاد تنها نان نیست بلکه اقتصاد، ارتباط با جهان وفهم زبان دیگران و تقسیم نیاز با انسانهای جوامع دیگر است. اقتصاد، آدرس یک فرد و جامعه است تا، مورد شناخت جهانیان واقع شود. وابستگی کامل نسل پیشین هزاره به زمین ارثی وستمهای جامع سیاسی، اجتماعی و دینی این مشکل را در میان آنها چند برابر ساخته است. البته رهبران این عصر، نسل پیشین هزاره اند که از سه دهه به اینسو عمدتا ملاها هستند زیرا ملا سیاست را از زاویه سرمنبر میبینند و نگاه یکطرفه، به معنی حذف دیگران و ندیدن نیازهای جدید است که باعث کندی جریان پیشرفت هزاره ها میشوند. اقتصاد هزاره عمدتا متکی به جیب خود هزاره است و رهبران فعلی هزاره درکی از اقتصاد جمعی ندارند واقتصاد به دست افراد خاص با پشتوانه سیاسی اند. ازآنروست که اقتصاد مافیایی، نیاز شدید به حمایت سیاست است و سیاست، همواره نیازمند پشتوانه است. اما در جامعه هزاره، سیاست فقط متکی بر ذهن ملا است که رهبران ومردم هزاره از آن محروم اند. زیرا مردم هزاره درمسایل اقتصادی حضور ندارند و حفظ موقعیتهای بالای سیاسی، برای مردم هزاره سخت و دشواراست. در حالیکه، جایگاه رهبران هزاره در مدیریت اقتصادی بی بدیل بوده اما هرگز تاهنوز از این جایگاه استفاده نکرده اند.بدین ترتیب ایجاد یک کمیسون مقتدر حمایتى و دفاعى که در ترکیب آن افراد توانمند ورهبران و حقوقدانان نخبه، با جلسات منظم به معضلات قشر بازار و سرمایه دار، باید حامی مردم هزاره شوند .راه اندازى موسسات آموزشی و ظرفیتسازى تجارتى وتولیدى به قشرضعیف مردم ونگاه رفاهى ازشهربه روستا راباید فراهم نمود. وراه اندازى برنامههای قرضههاى کوچک بدون سود براى تقویت اقتصاد عمومى مردم از بودجه دولت یا موسسات خارجی که با یک برنامه مدون در اختیار موسسات تولیدى و ارتقاى ظرفیت هاى اقتصادى قرار بدهند.اگر در دنیای سیاست، امکان جمع کردن مردم زیر یک سقف ممکن است، آنهم ، جمع کردن مردم بر یک محور بخاطر منافع کلان اقتصادی مردم نیزقطعا، شدنی است. راه برون رفت از چالشهای فعلی که فراراه مردم هزاره قرار دارد، فقط “تقویه بنیه اقتصادی” آنها است. دلسوزان، تحصیلکردگان و آگاهان مردم هزاره باید با کار گروهی و تیمی از لحاظ فکری از سیاست هاى مسموم پر درد رنج به سمت یک اصل فراموششده بنام اقتصاد تغیر مسیر دهند و یک تحول فکرى را کلید بزنند . سیزدهم-اکتوبر – ۲۰۱۹ – میلادی