با مطالعهی سرنوشت جوامع انسانی، درمییابیم که هیچ جامعهی را در تاریخ نخواهیم یافت که ایستا بوده و با گذشت زمان، تغییر و دگرگونی و تحول، البته به نسبتهای مختلف در آن، راه نیافتهباشد. درست به همین دلیل جامعهیهزاره نیز مستثنا از این قاعده نبوده و عواملی چون ارتباطات، شهرنشینی، حضور جامعهی بینالمللی، رسانههای اجتماعی، گسترش آموزش و پرورش و … باعث شدهاند که از یک سو شاهد ظهور نیروهای آگاه، متخصص و متعهدِ عمدتاٌ جوانِ هزاره، برخاسته از درون شهرها و مراکز دانشگاهی، باشیم و از سوی دیگر، طرح مطالبات و خواستههای دموکراتیک آنان را از طریق نهادهای مدنی مانند «جنبش تبسم» و «جنبش روشنایی» با حضور صدهاهزار نفری در جادهها، به وضوح مشاهدهکنیم. در نهایت، فراگیرشدن این موج تغییر و تحول حتا به حاشیهایترین مناطق هزارستان، درواقع فرایند تغییر و دگرگونی در درون جامعه هزاره را، قاعدهی وسیع بخشیده و با ظهور این عوامل، تغییرات ساختاری در نگرشها، ارزشها و مناسبات اجتماعی جامعهیهزاره پدیدآمده است.
اکنون ما، این تغییرات اجتماعی را هم از لحاظ کمی و هم از نظر کیفی، خیلی وسیع و گسترده و با مجموعهی از ارزشها و مناسبات نوین، به روشنی مشاهده میکنیم. این تغییر و دگرگونی و تحول، باعث شده است تا عملا شاهد برخورد آرا، نگرش متفاوت، اختلاف دیدگاه و …. بین رهبران سنتی به عنوان متولیان مناسبات اجتماعی حاکم بر وضع موجود و نخبگان جوان جامعهی هزاره، مدعی و متولی مناسبات جدید مبتنی بر نفی وضع موجود و طرح وضعیت مطلوب، باشیم.
نخبگان جوان هزاره با تمام شور و اشتیاق از این تغییر و تحول استقبال کرده و در شرایط کنونی مهمترین عاملبازدارندهی این تغیر و تحول در جامعه را، رهبریت ناسالم و مدیریت نامناسب اجتماعی، قلمداد میکنند. این نخبگان با دانش، پرانرژی، جوان و جویای نام هزاره، راه بیرونرفت از این بحران را همانا تغیر مناسبات سنتی و عبور از متولیان فرسودهی آن میدانند. چون بر این باوراند که یکی از عوامل اصلی بحراندرونی پیشآمده در جامعهیهزاره، ناشی از بنبستهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است که در اثر بیکفایتی و ضعف مدیریت رهبران سنتی که توان ایجاد زمینههای فرهنگی جدید و نوآوریها و ابتکارات منطبق با روح زمان را از دست داده، به وجودآمده اند.
درست به همین دلیل نخبگان جوان هزاره، جنبش تبسم و جنبش روشنایی و حضور گستردهی مردم در جادهها و طرح مطالبات مدنی و تامین حقوق شهروندی را آنهم منهای رهبران سنتی، سازمان دادند. تا این واقعیت را آشکارا، در سطح ملی و هم در عرصهی بینالمللی به نمایش بگذارند که: رهبریت ناسالم رهبران سنتی و مدیریت نامناسب و نخنماشدهی کنونی آنان، دیگر جوابگوی خواستهها، نیازمندیها و تمایلات نسل نوجوان و جوان هزاره که بیشتر از دو ثلث نفوس جامعه را تشکیل میدهند، نیستند.
درواقع ناکارآیی روشهای سنتی و تاریخزدهی رهبران کنونی و مدیریت اجتماعی ناسالم و فرسودهی آنان باعث شده است تا تنشها و برخوردهای اجتماعی ابعاد وسیعتری به خود گرفته و جامعه هزاره را آبستن تغییر کنند.
اکنون که جامعهی هزاره، آبستن نوزاد خوش یمن «تغییر» شده است، باید عوارض دردزایمان این مولود جدید (تغییر) را تحمل کند. اما به یقین بعد از رفع درد زایمان، پروسهی گردش نخبگان به چرخش درآمده و مبتنی بر مناسبات نوین، بسیاری از تواناییها و استعدادهای بالقوهی جوانان جامعهی ما، به فعلیت درخواهد آمد. قطعا طبق همان قانونمندی حاکم بر تحولات جوامع انسانی، جامعهی هزاره نیز یک گام به پیش در جادهی پیشرفت و تکامل و خودباوری راه خواهد پیمود و پیشتازان، نخبگان و خدمتگزاران جوان شان را پیدا خواهد کرد.