از نخستین روز پیدایش انسان در روی زمین، انسانها در گشتوگذار بوده و گاهی در یک سرزمین و گاهی در سرزمینی دیگر موطن گرفتهاند. اماحالا حدود و ثغورِ سرزمینها بر اساس قوانینِ وواقعیتِهای سیاسی ـ اجتماعیِ دیگری در جهان تثیبت گردیده است . درجغرافیه کنونی افغانستان نیزاقوام و تبارهای مختلف در کنار هم زیست دارند ولی متأسفانه زخم چرکین , تیوری سلطه ی قومی تبارز نموده و برتری خواهان قومی وگروه محافظهکار تندرو ، نسخههای تندروانه رابا درآمیختن «افغانیت» و «اسلامیت»، به باورهای راست افراطی مبدل کرده که ملیگرایی افراطی، باور به نجابت ملی، و حکومت متمرکز، از ویژگیهای این دیدگاه است واین عده میپندارند که «نجابت ملی» را گروههای خاصی آلوده ساخته و پاکسازی سیاست و دولت از وجود چنان «آلودگی»ها، ماموریت آنهاست. گروه محافظهکار تندرو، در واقع، ادبیات حذف و حفظ و تحکیم قدرت سنتی پشتونها را جزئی از منظومه فکری «افغانیت و اسلامیت» میداند. محافظهکاران تندرو بر این باورند که جامعه افغانستان، میبایست به دوره پیش از کودتای ۱۹۷۸ برگردد. نکوهش کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان و سپس جنگهای میانگروهی در دهه ۹۰ میلادی، توجیه اخلاقی مناسبی در اختیار تُندروها میگذارد تا با اتکا به آن، استدلال کنند که جامعه تا پیش از آن دوره از سلامت بیشتری برخوردار بوده است. به باور آنان، گویا در آن روزگار «اختلافهای قومی» مطرح نبود. اما واقعیت این است که در آن دوران، فرصت دادخواهی برای سهم اقوام در قدرت فراهم نبود. بازپخش نمودن عکسهای دوران زمامداری ظاهر شاه که گویا او و سایر سرداران محمدزایی با سخاوت براین ملک حکم میراندند و کشور جایگاه شایستهای در منطقه و جهان داشت،این روایت تا کنون نه تنها برای سیاست، بلکه برای تاریخ، فرهنگ، اقتصاد و حتی دین، به چارچوبهای «پذیرفتهشده»ای تبدیل شده است، هرگاه کسی صحت این روایت را به چالش بکشد و برای برابری شهروندی به پا خیزد، برچسپ «قوم گرا»خورده و بهدلیل مطرح کردن «حساسیت قومی و زبانی»، نکوهش میشود . گرچه توافقات کنفرانس بن (۲۰۰۱) با همه معایب که داشت، نشاندهنده روحیه سازشگری و تعامل میان جناحهای سیاسی رقیب بود. با گذشت نزدیک به دو دهه از کنفرانس بن، اکنون به نظر میرسد که در فرهنگ سیاسی کشور جای تعامل و سازش را تشدد گرفته است. در چنین وضعی، استفاده از ادبیات حذف گزینهایست ستیزهجویانه که بیانگر تشدید دیدگاه قومی در جناح محافظهکار است، و اگر از بسط و تعمیم آن پیشگیری نشود، باید نگران تبعات آن بود که همانا حذف فزیکی، انتقال اجباری جمعیت، و برپایی حکومت خودکامهای است واز سوی دیگر، خلای اتحاد در جناح مخالف دیده میشود، که عبارت ازنبودانسجام کافی برای پاسداری ازبرابری شهروندی بعنوان یک اصل انسانی وحقوقی، ترویج مرامهای فراتراز قوم، احترام به قانون و قانونمداری، و ایستادگی شدید در برابر عُرف و مصلحتاندیشی است . احزابِ این جناح، بیشتر بازمانده دوره جهادند و موجودیت خود را مدیون اسلام سیاسی میدانند، در چنین شرایطی، زخم چرکینی بسیار دیرینه به شکلهای مختلف گاه با نیشترهای تعصب و قومگرایی سر باز کرده و گاهی خود را از اینسو و آنسو نشان میدهد، که مهاجر خواندنِ غیرپشتونها متأسفانه از دیرزمانی است که از سوی حلقههای خاصِ قومی دامن زده میشود تا مشروعیت سیاسیِ یک قوم تسجیل پیدا کند. گروههایی محافظه کار تندرو با استفاده از احساسات قومی و تباری مردم تلاش دارند که جنگ امروزی را به آینده ببرند. گرچه تغییر قدرت سیاسی در افغانستان در سال ۱۳۷۱ مهمترین عامل درگیریهای خونین آن سال است. حالا نیز همین موضوع میتواند افغانستان را به آتش بکشد تا تابلوی سلطۀ قومی بدون خدشه رسامی شود.متأسفانه آنانی که بحثهای برتری قومی را دامن میزنند و دیگران را مهاجر میخوانند، عملاً دربرابر تاریخ ایستاده شدهاند. درحالیکه در تاریخ حتی یک برگ را هم نمیتوان پیدا کرد که صحتِ ادعاهایشان را ثابت کند. با پیگیری سیاستهای هویتی در افغانستان نوع پارانویای جمعی بر مناسبات تباری در این سرزمین حاکم شده است؛ به گونهای که همه گروههای قومی در افغانستان احساس میکنند که مورد تعقیب گروه قومی دیگر قرار دارند، این توهم پارانوئید، امکان تفکر سالم را از جامعه گرفته و به ترس و اضطراب موهوم و خیالی دامن زده است. در حالیکه امروزافراد فقیر- پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبیک پیش از آنکه مفاهیم قومی، لسانی و مذهبی برای شان مهم باشد، امنیت، آسایش، آرامی و صلح برایشان اولویت دارد.درعین حال رهبران قبیله از ایجاد دولت مردم سالار و همه شمول واز همزیستی مسالمت آمیز شهروندی و قانونیت می ترسند. اما اقوام غیر پشتون امروز در بیرحمانه ترین دوره سیاه تاریخ خود بعد از قتل عام های مهمند و نادر غدار بسر می برند. تاریخ دارد تکرار می شود نشانه ها حکایت از روزهای دارد که “مهمند دیگری بنام اشرف غنی ظهور کرده است” و برای افغان سازی کشور از هیچ جنایت و خیانتی دریغ نمی کند. اگر جلو افغانگرایی و افغانسازی افراط گرایان قومی گرفته نشود روزهای وحشتناک تر از دیروز شب های ترسناک تر از گذشته در انتظار جوانان مان است. ولی از سوی دیگر جلسه بین الافغانی قرار است در هفته پیش رو در قطر دایر گردد !ماهیت اصلی این جلسه به صورت بسیار خطرناک طرح ریزی گردیده است ، در پشت پرده این برنامهها افراد کهنه کاری وابسته به سازمان های استخباراتی در محور تک قومی قرار دارند ، اشتراک روستا ترکی پدر تیوری شوونیزم قومی و افغانسازی ، علی احمد جلالی، عمر زاخیلوال در جلسه قطر نشان می دهد که چگونه فتنه بزرگ در راه است .اشتراک افراد ضعیف ، دور از سیاست وفرمانبردار و بدون برنامه منظم از میان تاجیک ها ، هزاره ها و اوزبیک ها در این جلسات خود زنگ خطر برای حذف قومی و تک قومی شدن قدرت و ثروت در آینده افغانستان است. اکنون بازیگران پشت صحنه سیاست در قطر مصروف ایجاد یک حکومت جدید برای حذف تاجیک ها ، هزاره ها و اوزبیک از صحنه سیاست و قدرت در افغانستان میباشند.حالا طالبان بدون ریش و ریش دار میخواهند که با اغفال اقوام دیگر ارگ را مکمل طالبانی و تک قومی نمایند که این خود ادامه راه اقایون کرزی واشرف غنی احمدزی برای تکقومی سازی قدرت در ین کشور است .گرچه در نخستین سال فروپاشی امارت طالبی، طالبان تنها می خواستند در خانه های خود زندگی کنند، اما چند سال بعد خواستار رسمیت یافتن گروه خود شدند و حالا چیزی کمتر از بازگشت امارت اسلامی را در قدرت قبول ندارندو افغانستان آینده را به عنوان غنیمت جنگی و جهادی می بینند و چیزی کمتر از امارت اسلامی قانع نمی شوند. از سوی دیگر، اختلاف درونی در میان طالبان هر روز افزایش می یابد وطالبان امروز دیگر یک گروه معین نیستند که تنها زیر پرچم هیبت الله باشند، طالبان شبکه ملاعمر که ملابرادر آنها را رهبری می کند، طرفداران هیبت الله و اختر محمد هستند و طرفداران شبکه حقانی که بخشی دیگر را رهبری می کند واینها پارچه های جدایی هستند در درون ساختارکنونی گروه طالبان در داخل افغانستان و گروه هایی که در افغانستان می جنگند سه گروه عمده هستند، طالبان، داعش و القاعده که القاعده در میان طالبان و داعش نفوذ بسیار دارد.اما در صورت توافق صلح با طالبان، جنگ در افغانستان همچنان ادامه خواهد داشت چون علیرغم خوش بینی ها پیرامون صلح امریکا با طالبان، در افغانستان ایجاد شده، ناظران نیز گزارش تازه سیگار را تأیید می کنند و می گویند که جنگ افغانستان، واقعیت هایی است که پس از توافق با طالبان نیز ادامه پیدا خواهد کرد.زیرا صلح امریکا با طالبان، به یک رویای کاذب شباهت دارد که هیچ نسبتی با واقعیت های جاری و میدانی در افغانستان ندارد.چنانچه که اقای ترامپ نیزافغانستان را به دانشگاه هاروارد برای تروریسم مقایسه کرده و گفته که در صورت خروج یک تیم استخباراتی قوی را به جا می گذارند. آنچه از گفته های ترامپ می توان فهمید این است که افغانستان به میدان تروریسم و جنگ های استخباراتی منطقه و جهان باقی خواهد ماند و چه آمریکایی ها بروند و چه نروند صلح به آسانی نصیب مردم افغانستان نخواهد گردید زیرا سرزمین و فرهنگ افغانستان برای رشد تروریسم و جاسوس شدن بسیار مساعد است، چون پاکستانی ها طالبان را به عنوان عمده ترین نیروی سیاسی و نظامی در منطقه و جهان معرفی کردند وحالا روسیه و چین را نیز پاکستانی ها بصورت علنی در کنار طالبان قرار دادند و مذاکراتی را که امریکاییها با طالبان آغاز کرده اند، بدون همکاری اسلامآباد، دستیافتنی نیست.از انجاییکه چهل سال جنگ تحمیلی و نیابتی، زیرساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کشور را ویران کرده و میزان حق تلفی، مظلومیت، محرومیت و بی پناهی اقوام غیر بشتون ، را خیلی بالا برده است. باتوجه به ادامه چهل سال جنگ و حضور سربازان بیگانه و دسیسه جویی کشور های منطقه، گرایش های افراطی درمیان اقوام مختلف همواره فاجعه آفرین بوده است . بنا برین تفاهم وگفتگو نه تنها یک روش منطقی وسیاسی و دموکراتیک است بلکه رفتار عقلانی و بهترین شیوه حل اختلافات است، چون خود خواهی،برتری جویی،نژادگرایی وتعصب در حوزه فعالیت های سیاسی و اجتماعی به این معنی است که به جز یک پنجره همه پنجره هارا بروی زندگی،جهان و جامعه می بنددو با این طرز تفکر خودرا در انزوای مطلق قرار میدهد و وسیله ای برای قدرتهای سلطه جو و تجزیه طلب خواهد گردید. حکومتهای افغانستان که اکثرا دست نشانده ویا دیکتاتور بوده اند که قدروارزش اقوام ساکن افغانستان را نه دانسته وتا هنوز درک نه نموده اند که تنوع اقوام به رشد فکری و شکوفایی اقتصادی و شهرت تاریخی افغانستان که ریشه درتاریخ تمدن دنیا دارد کمک می نماید. تخم تمدن زمانی درکشورمابذرمیگردد که اقوام افغانستان صرفنظر از تعلقات مذهبی،زبانی،فکری وسیاسی که در آن قوم سلطه گر وقوم زیرسلطه و درجه دووجودنداشته باشد . هفتم – جولای – ۲۰۱۹ – میلادی