پدیده ی جنگ در حقیقت، تقابل، دو اراده و دو خوانش مختلف با استفاده از خشونت برای تحمیل خواستههای بشری است. سن تزو، نظریهپرداز مشهور چینی، جنگ را ادامه سیاست میداند و کلاوسویتز، بنیانگذار مکتب کلاسیک، جنگ را تقابل در سطح بزرگ آن میپندارد. جنگها پدیدههای خلاق و تکانههای اجتماعیاند که این تکانهها گروهی را از قدرت و ثروت مخلوع و گروهی را ثروتمند و قدرتمند میسازند.در این میان افغانستان که سرنوشت آن با جنگ و صلح گره خورده وچهار دوره جنگهای ضد استعماری با انگلیس، ، جنگ سرد، جنگهای داخلی و جنگ جاری مبارزه با تروریزم را در سده اخیر پشت سر گذاشته است و این جنگها از مردم افغانستان قربانی گرفته و مملکت را به ویرانی تبدیل کرده است . در افغانستان تمامی شاهان و امرای افغان در طول سلطنت خویش با شورشهای محلی و جنگهای نیابتی بیرونی دست و پنجه نرم کردهاند. امیر شیرعلی خان حداقل چهار بار، عبدالرحمن خان بیست بار، نادر خان هفت بار و ظاهر شاه سه بار به منظور خاموشسازی شورشهای محلی لشکرکشی کردهاند. در افغانستان جنگ و صلح همیشه محلی بوده و در بعضی موارد ماهیت بیرونی ونیابتی داشته است. چنانچه آقای دستگیر روشنیالی نیزدریک مقاله نوشته است(در جنگهای افغانستان عوامل گوناگون داخلی، منطقوی و جهانی عمل میکنند و در طی مدت بیش از چهاردهه عوامل جنګ، بازیگران، نام ها، شعارها ،تعریف ها و اشکال جنگها : “به جنگ طبقاتی”، “جنگ انقلاب و ضد انقلاب” ، “جهاد” “جنگ آزادی” ، “جنگ ترور”وغیره تغییر کرده اند و این امکان وجود دارد که این جنګها، شکل ” جنگ قومی”را بخود اختیارکند وبنابرین برای شناخت جنگ ، بایدعوامل و تاثیرات جنگ را از هم جدا نمود تاعوامل اصلی و تعیین کننده جنګ تشخیص گردد. اکنون در جنگ افغانستان که طالبان نتیجه و وسیله ی جنگ وعامل اصلی جنگ پاکستان است که در استراتژی جنگی پاکستان ، جیوپولتیک “قوه محرکه و ایدیولوژی “تغذیه کننده” درجنګ افغانستان می باشد و ایدیولوژی توانسته که افغانستان را به “دارالحرب” تبدیل وجنگ و کشتار بحیث یک مکلفیت مقدس از دست آوردهای پاکستان در جنګ افغانستان است.در جنگ ها ،جیوپولتیک بالای ایدیولوژی و ایدیولوژی بالای جیوپولتیک تکیه میکند ودرجنګ افغانستان ،جیوپولتیک امکانات وسیعی را در اختیار ایدیولوژی قرار داده که درپاکستان و افغانستان ،صد ها مدرسه و هزارها ملا بدون وقفه ماشین این ایدیولوژی را می چرخانند که تولیدات آن ده ها گروهی افراطی و از جمله طالبان می باشند. این جنگ نه با شکست طالبان خاتمه می یابد و نه طالبان اخرین گروهی در سناریو جنگی پاکستان می باشد و جنگهای بیپایان درافغانستان تداوم پیدا خواهد نمود و ادامه این جنگ می تواند افغانستان را بسوی تجزیه رهنمایی کند). از انجاییکه ،استراتژیستهای نظامی، استخباراتی وتاریخنویسان، افغانستان را معبر جنگ مینامند که درسه جنگ اخیر در افغانستان خاندان آل یحیی را مخلوع و بعدا حاکمیت حزب دموکرتیک خلق را مخلوع و مجاهدین را سر قدرت آورده و مجاهدین را مخلوع و طالبان را قدرتمند ساخته و باالأخره طالبان را مخلوع وسپس ترکیبی از مجاهدین و تکنوکراتها را قدرتمند ساخته است.متأسفانه به اثر تکرار و شدت جنگها در دهههای اخیر که افغانستان، در یک حلقه خبیثه ی داخلی، رقابتهای منطقوی و جرایم سازمانیافته گیر مانده ورهبران دو طرف جنگ و نهادها و مجریان استخباراتی منفعت سیاسی و اقتصادی بردهاند.از سوی دیګر ساختار ائتلافی حکومت ، فساد اداری، بلند رفتن میزان فقر و بیکاری، اختلافات گسترده داخلی و انکار طالبان از مذاکره مستقیم با دولت اکنون از عوامل بدتر شدن اوضاع در کشور است.اعتماد سازی در روند صلح وروند مذاکرات با طالبان باید برای مردم روشن باشد در حالیکه غنی از عنوانِ «دولت» زیرنام جرګه ی صلح در این مورد استفاده سو میکند .اما پس از خروج ایالات متحده یک احتمال این است که این کشور مانند دورهی تحت سلطهی طالبان و یاچهلتکهی گروههای قومی و جنگسالاران بازخواهد گشت وهمچنین برخیها نگران پیامدهای انسانی و جئوپولیتیک خروج از افغانستان هستند و از «تکرار ویتنام» هشدار میدهند که ویتنام جبههی امریکا در جنگ سرد و افغانستان، جبههی «جنگ علیه تروریسم» امریکا است. در عین حال برخی از مقامات امریکایی اعتماد سازمان های استخباراتی آمریکا بالای افغان تبار های آمریکایی راعامل اصلی شکست آمریکایی ها و ناتو در جنگ افغانستان میدانند و تاکید دارند که دولت طالبانی ممکن است مانند ویتنام شمالی ، تلاش کنند ایدئولوژی خود را در بخشهای از افغانستان که تحت کنترل این گروه قرار دارد، اعمال کنند. در این صورت طالبان یک امارت اسلامی را ایجاد خواهند کرد که پیامدهای آن برای حقوق بشر و زنان آشکار است .پایدارترین درس جنگ ویتنام و افغانستان ممکن است این باشد که راه خوبی برای رهایی از یک جنگ بد وجود ندارد جز پایاندادن به آن جنګ خانمان سوز.اکنونمذاکرات دوجانبه بین آمریکا و گروه طالبان که در پشت درهای بسته در دوحه قطر از ژانویه ۲۰۱٨ ادامه داردودرحول معاملات پنهان جهت واگذاری مستقیم یا غیرمستقیم قدرت به دست طالبان در شراکت با واشینگتن به سرانجام خود نزدیک می شود.ګرچه در حیات سیاسی افغانستان یک تجربه هیجده ساله از اشغال سرزمینی و حاکمیت دولت دست نشانده و بی اختیاری بود که جدا از نارضایتی عمومی و یکه تازی طالبان، اما به دلیل اهداف و معادلات ژئوپلتیک واشینگتن هیچ روزی این کشور روی آرامش به خود ندید که برخلاف تمام ادعاهای ائتلاف آمریکایی، دولت کابل، دسته بندی های جهادی همیشه در حال مخاصمه درونی و نهادهای مسئول بین المللی نه تنها در مسیر رشد، دمکراسی و ثبات حرکت نکرد ندبلکه حالاصورت بندی مرحله جدیدی در افغانستان در حال انجام است که دقیقا در چوکات همین معاملات پشت پرده تحمیل یک “اراده بیرونی” بر “ساختار درونی” هیولا را از بند رهاخواهند کرد. یکی دیګر از بهانههایی که آمریکا و متحدان آن برای حمله افغانستان مطرح کردند، مبارزه با کشت و تولید مواد مخدر در این کشور بود. اکنون که ۱۸ سال از آن ایام میگذرد تاهنوز نه تنها کشت و تولید مواد مخدر در افغانستان کاهش نیافته، بلکه افزایش چندین برابری نیز داشته است .ز طرف دیگر، با وجود طولانی شدن مذاکرات بی نتیجه امریکا با طالبان و عجله برای شامل ساختن نمایندگان دولت افغانستان در پروسه بی نتیجه مذاکرات قطر، سردرگمی های را برای مقامات امریکایی هم ببار آورده است. در حالیکه افغانستان تنها کشوری نیست که چنین موقعیت حساس دارد؛بلکه سنگاپور، فیلیپین، سویس، اتریش و ایتیوپی نیز مانند کشور مادارای جغرافیای ارزشمندی است که قدرتهای بزرگ نیاز به عبور از آنها برای دسترسی به کشورهای دیگر داشته اند، اما آنها توانسته اند از این موقعیت به نفع خود استفاده کنند. جنگ در افغانستان با یک صلح نیمهبند با طالبان خاتمه نخواهد یافت؛ چون ریشههای اصلی جنگ جاری در افغانستان خارجی بوده که افغانها تنها ابزار در آن میباشند. جنګ جاری در افغانستان را میتوان تنها با اجماع و وحدت داخلی و یک چارچوب امنیتی جامع با جامعه جهانی و منطقه، پایان بخشید. بنا برین بازیگران خارجی دخیل در جنگ افغانستان باید تمایل خود را برای پایان دادن به جنگ نشان دهند اما در حال حاضر شواهد نشان میدهد که بین کشورهای ذینفع منطقهای و بینالمللی عدم اعتماد و اجماع وجود دارد. درعین حال نقش منفصلانه همسایههای افغانستان به ویژه پاکستان در ایجاد صلح و ثبات در این کشور، یکی از مهمترین علل ناتوانی ناتو در ایجاد امنیت و ثبات در افغانستان است. چون هر کدام از کشورهای عضو ناتو در طول چند سال گذشته منافع، اهداف، سیاستها و برنامههای مستقلی را در افغانستان دنبال کردند.حالاوحدت مردم افغانستان برای همه افغانها اولویت داردوتصامیم که اتخاذ می شود، به نفع افغانستان باشد.آشکارا است، افغانستان کشور است که همیشه منافع بسیاری از ابرقدرتها در آنجا با هم تصادم میکند. اگر توافق عمومی میان افغانها بوجود نیاید، افغانستان نابود میگردد. زمان آن فرا رسیده است که افغانستان را از تخریب نجات داد.بعد از آن، این کشور نه تنها منبع تریاک و تروریسم نخواهد بود، بلکه خواهد توانست، بحران داخلی خودرا بدون مداخله خارجی برطرف نماید.
پنجم می – ۲۰۱۹ – میلادی