نویسنده: محمد هادی قاسمی
فکر کنم دنیای امروز، دال بر این که از همدیگرپذیری و ملت سازی سخنها هم به طور پراکنده و در قالب دیدگاه خورد و شخصی و آنهم روی صفحات مجازی و همچنان در قالب رسانههای رسمی و گفتمانهای تخصصی و کلان گفته و بحث میگردد، و تلاشهای حداقلی نیز در ظاهر بمانند تصویر از چگونگی شکلپذیری تیمهای انتخاباتی و یاهم مهمتر از آن انجامپذیری فعالیتها برای مذاکره با مخالفین دولت صورت میگیرد؛ دنیای تعامل است نه تقابل.
لهذا به عنوان یک شهروند، هر فردِ بالایِ بیستسال سعی میکند از وضعیت جاری در کشور بواسطه فضای مجازی اطلاع حاصل کند، و با آگاهی از اندکترین تعامل امید به آینده خوب ببندد و خودش را خوشبخت احساس کند؛ و یا اینکه با اندکترین تقابل، زندگی خود و خانوادهش را از بدبختیهای که قبلاً تجربه کرده است، نجات بخشد.
وقتی به دنیای مجازی سر میزنیم که آیینه تمام نمای باطنِ هر فرد و شهروند است تا بدانیم در کشورهای منطقه و اخصاً کشور عزیز ما چه میگذرد که همیشه جویهای خون در ولایات و ولسوالیهای آن جاری بوده است و هنوز روی خوشیِ واقعی را ندیده است و نه توانسته است از گِرَوِ خونآشامان و دشمنان انسانیت و فرهنگهای متنوع ساکن در اینسرزمین آنطور که باید نجات یابد.
موضوعات خوب، مفید؛ و بد و زشت؛ را ملاحظه میکنیم که خوب آن برای پیشبرد امور زندگی شخصی، خانوادگی و سلامت هر دو بدردبخور و خارج از دنیای سیاست است و مثلیکه توسط اساتید طب و روانشناسی و ادبیات و شعر مطرح میشوند. مسائلی که بد و زشت اند، از درون نوشتههای متعلق به سیاست و سیاستورزی نمایان میگردند چون سیاست و سیاستورزی در افغانستان جایگاه اصلی و اساسی خودش که مفهوم حلمشکلات شهروندان است نه تقابل سیاستگرها با شهروندان، دور بوده است. در کشور ما، سیاستگر یعنی زورمند و مسلح با کلاشینکوف؛ که هیچکسی حق بیاحترامی به وی را نداشته باشد و این زورمند است که هرچه دلش بخواست همان کند. در حالیکه در اکثر کشورهای منطقه سیاست به معنی توزیعی عادلانه قدرت و زور است که بتواند عدالت را میان همه شهروندان یکسان تطبیق و حقوق شهروندی انها را تامین نماید و از بروز کشمش، نزاع و خشونت جلوگیری نموده و بجای احترام از روی جبر و ترس به فرد مسلح و زورمند(پدیدهی که در اکثر کشورها وجود ندارد!؟) که مبادا فرد در صورت نشنیدن حرف جناب زورمند کشته شود، احترام به دانایی و حمایت از دانش وَی مفهوم عقلایی و برای تامین عدالتاجتماعی پسندیده شده است.
گفته میشود؛ عامهء مردم افغانستان باهم مشکل ندارند، و اینرهبران سیاسی است که برای آنها مشکل ایجاد میکنند. اما و از دگر سو، وقتی به ملاحظات نوشتار و استاتوسها در رابطه با انتخابات پارلمانی و یا هم ریاستجمهوری پیشرو پرداخته میشود، خیلی از مشکلات نه اینکه در حال حلو فصل شدن نیست، بتازگی در حال جوانه زدن و مایهی نگرانی است، و مهمتر از همه هواداران نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری همانطور که در ایام انتخابات پارلمانی سالجاری بجانهم افتاده بودند و حتا به همدیگرشان ناسزا و زشت میگفتند، نیز از همینحالا بجانهم افتاده اند.
مشاهده تیمهای شکلگرفته، بنیادهای تعامل مجدد را حداقل اگر از برای سود شخصی رهبران سیاسی هم باشد به تصویر میکشد.
طی شانزدهسال که گذشت، آنها “رهبرانجهادی” که در قدرت تشریف داشتند نه ارزشهای گذشته را قدر داشتند و نه رقیبان سابق خودشان را به دیدهی نیک میپنداشتند. اما امروز بازهم نفع فردی(حفظ سرمایههای بادآورده)، رقیبان را از تقابل باز داشته و آنها را بسوی تعامل فراخوانده است. خوب است اینرویدادمهم را به فال نیک بگیریم، اما و ایکااااش اینآخرین نیرنگی باشد که بخیر مردم و افغانستان تمام شود. این آرزو، دال بر چندگونگیهای قومی و قبیلهیی حاکم در کشور میرود چنانچه یکآدم طی بیش از پنجاهسال انتظار چنان رویدادمهم (صلح، برادری و برابری)(آرزو) را داشته است لیکن این آرزو هنوز برایش تحقق نیافته است. هر فرد که به کرسی قدرت ریاست دولت و حکومت تکیه زده است، از صد حرفش بیست تای آن بنابه به چالشهای قبیلهی-اجتماعی قابل تطبیق نبوده است و هشتاد حرف دیگرش بخاطر رسیدن به آنقدرت عوامفریبیِ بیش نبوده است.
اینجا و در اینسرزمین نظر به اشارهفوق، روابط بر ضوابط همیشه اولویت داشته است و این باعث شده است نوسازیِ افغانستانّ به فساد اداری و تقابل همیشگی منجر گردد.
بیگمان، فساد یکی از نشانههای فقدان نهادمندی کارآمد سیاسی بشمار میآید چون تقابل، هم در سطح رهبران سیاسی جامعه و هم در میان مردم/شهروندان از قبل وجود داشته است که ریشههای سنتقبیلهیی دارد و این را همه میدانند و بحث روی آن به درازا میکشاند و بخاطر جلوگیری از حاشیهروی از مبحث حاضر به آن نمیپردازیم هرچند که اشارات مبحثما کاملاً مصداق آن میباشد. در انتخاب هر یکی از این دو مفهوم، مستلزم دقت بیشتر و بیشترین استیم. شاید قبلاً و در گذشتهها ناآگاهانه و یا هم از روی کینههای ارثی، بیشترین توجه ما روی مفهوم دومی بوده است که منجر به تباهی و درماندگی همیشگی همه مردم افغانستان گردیده است. حال که با توجه به مفهوم دومی سودی از زندگی نبردهایم، نوبت را بایست به مفهوم اولی رعایت کنیم و ممکن اینمفهوم بتواند نفع همگانی را تامین کند که بیدرنگ نفع فرد در لابلای آن برآورده میشود.
درست که فراموش نمیکنیم که در اینسرزمین بر ما همیشه بد و زشت روا داشته شده است، و بر ما است که به مقابله بالمثل بپردازیم؛ اما چه سود. با وصف اینکه تقابل با اقوام دیگر برایما فاجعه آفریده است و بس، نقص دیگر تقابل برای ما این بوده است که عادت کنیم و حتا با خودیها و در میانخودما به آنمفهوم؛ بپردازیم که منتج به ایجاد نفرت میان ما و رهبران سیاسی ما نیز شده است، و گواه دیگر این دیدگاه ناامید شدن از نتایج انتخابات پارلمانی سالجاری است.
با آنها که همیشه در تقابل بودهایم، ساز و کار فرهنگ و زندگی آنها با ما فرق دارد و آنفرق اینست که آنها هنوزهم به پیروزی از بزرگان خانواده، قوم و رهبران سیاسی خودشان میپردازند و توجه جدی به تعامل دارد که برای کشانیدن مخالفان مسلح خودشان آستین بر زدهاند و با استفاده از همینالگو تلاش میکنند، در تیمهای انتخاباتی از نمایندگان اقوام موثر در سیاست افغانستان و به نفع خودشان استفاده ببرند، و اما این ما استیم که همیشه تیشه در ریشه خویشتن خویش کوبیده و خود را فلج و بعد از چند وقت دیگران را عامل آن دانستهایم.
وقتی ما توانمندی برای انجام تعامل را با خودیها انجام نداریم که خود آنهارا در راسکار پذیرفتهایم، چگونه میشود با کسانی تقابل را انجام داد که همیشه از صلاحیتهای حکومتی، داشتهها یا قدرت اقتصادی را به رُخما کشیده اند و یاهم با مِیلهکلاشینکوف در مسیر شاهراههای کابل و ولایات کشور با ما صحبت کرده اند.
در نتیجهی این مبحث کوتاه میشود گفت؛ که سیاستگر خوب و آنهم در جامعهی سنتیقبیلهیی مثل افغانستان میتواند برای تشخیص دقیق پالیسیها و استراتژیها صادقانه و بخاطر سود مردمش با آنها که اکثریت مطلق قدرت را دارند وارد معاملات گوناگون شده و آنرا بطور درست پیگیری نموده و شامل متن گفتمان قدرت سیاسی بماند و به حق خودش نظر به نفوسِ که در قلمرو دارد برسد. پس، باهم باشیم تا به حق خویش برسیم.