آصف رحیمی
–
فیسبوک، تویتر، انستا گرام، روزنامه ها، مجلات، نشریات چاپی و الکترونیکی همه و همه فاجعه ده مزنگ را که سراسر زندگی ما را سیاه کرد لقمهای چربی تصور کرده و از هر گوشه و کنار، برای “جنبش” و علیه آن قلم میزنند و گلو پاره می کنند. وقتی صفحات شبکه های اجتماعی و نشریات را میبینی همه درد دارند، همه به دنبال روشنایی و عدالت اند، همه به دنبال برابری اند. وقتی میبینی همه برحق اند و هیچ کس در این مورد اشتباه نمیکند، احساس میکنی این تویی که در اشتباهی و دنیایی از تصورات خوب و بد را در ذهن داری. وقتی حرف از جنبش روشنایی به میان میآید، تمام مردم چه منتقد، چه ویرانگر، چه حمایت گر، چه همکار و چه دشمن دست های شان را بر سینه ها میکوبند که بلی ما درست میگوییم و دیگران نادرست. گیج و حیران میان انواع گفته ها و استدلال های گوناگون در وادی از “هیچ ها” سیر میکنی، و به جایی میرسی که دیگر نه نای جیغ و ناله برایت باقیست و نه پایی برای رفتن.
کی بر حق است و کی ناحق نمیدانم. اما بر حق بودن “جنبش روشنایی” همیشه برایم ثابت بوده و خواهد بود. این مورد نه نیاز به استدلال دارد و نه مدارک. درد و ستم های که طی سالیان سال برما روا داشته شده بر هیچ کس پوشیده نیست. حتا یک بچهی دوران مکتب ابتدایی نیز میداند که هزاره بودن خود جرم بوده چه رسد به اینکه هزاره ها حق و حقوقی داشته باشند. شعب و شعور جنبش نشانهای بارزی از برازندگی و فرزانگی مردم ماست که نمیخواهد زنجیر بردگی و حقارت را بیش از این بر گردن خود تحمل کند.
اما دو اسد، روزی که تن و جان مان را چون کفتار دریدند و با خون مان سنگ فرش های خیابان و میدان را شستند، نه ما فراموش خواهیم کرد و نه آیندگان. ولی متاسفانه بعد از فاجعه، سودجویان به ظاهر خدمتکار و صادق، خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه فرصت را غنیمت شمرده و از هرطرف جنبش و هیئت رهبری جنبش را هدف گرفتند. و تا توانستند بر طبل دشمن کوبیدند. و هرکس از راست و چپ پیکان های زهری شان به سینهی جنبش پرتاب کردند. نمیدانم بجای یافتن راه چاره و دوباره برخاستن چرا تلاش کردند که روزی تاریک جنبش را تاریک تر کنند؟ نمیدانم چرا تلاش کردند که با ساختن پله از سقوط جنبش به چه جایگاهی میخواستند برسند و یا حتا رسیده اند؟ نمیدانم خیزش دوباره جنبش چه زیانی برای آنها و مسیر شان داشتند؟
اما این نکته برایم بدیهی است که رسیدن به هر جایگاهی که برآیند تلاش برای سقوط جنبش باشد، چه گروهی و چه فردی ذلت و قلادهای بیش نیست.
جنبش روشنایی مثل هر سازمان و نهاد های دیگر نقص ها و کمبودی های خود را دارد. و این مسلم است. در تمام دنیا هیچ چیزی چه جاندار و چه غیر جاندار حتا نمونه های اکتشافی و اختراعی تکنولوژی که همه در یک قالب به خصوص و با فرمول های خاصی ساخته شده است بدون نقص نیستند. هرکدام نقص های خود را دارد. وجود نقص ها در چیزی و کسی به این معنا نیست که آنرا باید از روی زمین محو کنیم. امروز هم خیلی ها توانستند علیه جنبش حرکت کنند و گوشهای جیب شان را سنگین تر. آنهای که کمر برای نابودی این راه بسته اند باید تکلیف خود شان را مشخص کنند. آیا آنها منتقد جنبش هستند و یا منتقد کارهای جنبش؟ اگر منتقد خود جنبش هستند، بدانند که این راه اینجا پایان نیافته است و در آینده نیز پایانی نخواهد داشت. اما اگر منتقد کارهای جنبش هستند، بسی کار نیک و پسندیده است. و در ضمن باید بدانند که نقد به این معنا نیست که تیشه برداری و از هرطرف شاخهای و برگی را پایین کنی. نقد هرچیزی نیازمند مورد جاگزین بهتر است که متاسفانه این مورد در سخنان و اندیشه های مخالفین جنبش و راه جنبش وجود ندارد. و در صورت نبود جاگزین، هر نقدی که بر پیکرهای جنبش وارد میشود، بسان تیشه ای میماند که هر چند لحظه شاخه ای از شاخه های درختی را بر زمین بیاندازی. منتقدان قلم به دست و گلوی چرب شده باید بفهمند که در صورت نداشتن مورد جاگزین با هر سخنی علیه جنبش تیشه به ریشه خود میزنند و به صورت شعور جوانان و مردم خود تف میاندازند.
با احترام