غلام سخی حلامیس
———-
خیلی ها در افغانستان، انتخابات را اسطوره سازی می کنند. به این معنا، که برگزاری انتخابات را کلید حلِ تمام چالش های موجود در کشور قلمداد می نمایند. در حالی که، تجربیات مردم در انتخابات های گذشته نشان داده است؛ که برگزاری انتخابات نه تنها گرهِ از کار فروبسته مردم افغانستان نگشوده است بل که بر خیلی از چالش ها دامن زده است. انتخاباتِ افغانستان، انتخابات بر محورِ زر، زور و دروغ است. هر که بیش تر پول داشته باشد، هر که زورِ بیش تر داشته و رهبرانِ جهادی از او حمایت کنند و در نهایت هر که دروغ های شاخدارتر بگوید؛ برنده بازی انتخابات است.
از میانِ کاندیدان انتخابات پارلمانی در سالِ پیش رو؛ حضور دو “کاراکترِ عصیان گر” را در میان کاندیداتورانِ احزاب جهادی و فرزندان رهبرانِ قومی نمی توان نا دیده گرفت: غلام سخی پارسایی و سلیمه نیکبین. پارسایی، از هزاره های اهلِ سنت است. شخصیتِ تحصیل یافته، متعهد و عضوِ یک گروه قومی محذوف. همین گونه، سلیمه نیکبین از هزاره های اسماعیلیه است. هزاره هایی که استبدادِ مذهبی خانواده سید منصور نادری دمار از روزگارِ آن ها در آورده است. نیکبین، آمده است تا داستانِ شکستنِ استخوان های پدران و مادرانِ غریب اسماعیلی را توسط خاندانِ شیاد نادری از تریبونِ خانه ملتِ افغانستان روایت کند. تا وجدان های بیدار بشری بداند، که هزاره بودن در این ماتم کده چقدر هزینه دارد.
اگر قرار باشد، انتخابات اندک ترین اثرات مثبت را بر روند کنونی زندگی مردم افغانستان بگذارد؛ بیاییم با انتخاب صداهای رادیکال این اثراتِ مثبت را تجربه نماییم. دیگران را نمی دانم؛ ولی شخصاً برای من این که، یک هزاره اهل سنت با هویتِ تباری خودش وارد کاروزار انتخاباتی می شود، غیر معمول، شنا خلاف جریان آب و مسرور کننده است. هیچ تباری به اندازه هزاره در افغانستان رنج نکشیده است. هزاره های سنی، بیش تر از هزاره های شیعه رنج کشیده اند. زیرا، تا هنوز هم حضورِ آن ها با هویت هزارگی جرم است. هزاره های سنی، قربانیانِ طراز اول بنیادگرایی دینی هستند. از آه سینه های پدران رحمانی، پارسایی، خبیر جرأت، شیرزاد و… فلکِ از افلاک نه گانه در تاریخ مجسم شده است. دردِ بیش تر از این وجود ندارد؛ این که خودت نباشی، این که نتوانی خودت را هزاره بگویی و این که سال ها زیر چترِ هویتی زندگی کنی که مالِ خودت نیست. آمدنِ پارسایی و صدای او با هویت هزارگی اش در پارلمان برای خیلی ها گوش خراش خواهد بود. پارسایی، تمامِ ادعاهای دروغین تاریخی را نقش بر آب می کند. او نقدِ تمام عیارِ وضعیت است. او حقیقتِ حقیقتِ حقیقت است. حقیقتِ که تمام دروغ ها را رو می کند. او همان “مداخله گر انقلابی” والتر بنیامین است. دوست دارم، روزی این صدای گوش خراش را از تریبون پارلمان افغانستان بشنوم.
خاندانِ نادری، با اکت و ادای دموکراتیک و مدرن بازی های دروغین؛ دردی را بر هزاره های اسماعیلی تحمیل کرده است که روایت آن استخوان سوز است: برده گی. برده گی دردِ دردهاست. برده گی، دردی است به پهنای تمامِ تاریخ. برده گی؛ مظلومیتِ عظیم است. سلیمه نیکبین، عصیان کرده است تا داستانِ حقارتِ انسان در کاخ پسر سید کیان را روایت کند. از او حمایت کنید؛ او دردی در سینه دارد که داغِ افشار را تازه تر می کند و زخمِ خون چکان ارزگان را ناسور و مرهم آن را ناممکن.