نویسنده: محمد عوض نبی زاده
هزاره جات و یا هزارستان در گذشته درحدود ۲۰۰ هزار کیلومتر مربع وسعت داشت اما وسعت هزاره جات امروزی شاید از ۷۰ هزار کیلومتر مربع تجاوز نکند. هزارستان و یا هزاره جات مرکزی دارای زمستانهای طولانی شش الی هفت ماه است ولی متاسفانه موجودیت چراگاه ها دلیل تهاجمات متعدد کوچی ها به این نواحی بوده و رویداد های دردناکی را باعث شده است. اعمال تبعیض نژادی و مذهبی بیش از چند قرن است که توسط رژیم های حاکم علیه مردم هزاره در افغانستان به مرحله اجرا گذاشته می شود که در زمان امیر عبدالرحمن و نادرشاه شدت بیشتری گرفت و بعد ازان حاکمان وقت همواره در صدد نابود نمودن هویت و تاریخ مردم هزاره بودند که از بین بردن و تخریب بودا توسط گروه طالبان در بامیان و تحریف تاریخ را میتوان در کتابهای نویسندگان خارجی که اصلا به هزاره جات نیامده اند مشاهده نمود. این در حالیست که هزاره ها در چند سده اخیر در هراس زندگی کرده و تاریخ، زندگی و معیشت هزارهها را خشونت احاطه وترس وهراس همزاد همیشگی هزارهها بوده و هر هزاره با هراس وترس به دنیا می آید و در ترس و لرز در چنگال خشونت می میرد. حالا هزارهها از «شیواره بودن» به سمت «انسان واره شدن» در حال حرکت اند و تابوی مشارکت هزارهها در تعاملات اجتماعی و سیاسی در حال شکستن است و پروسه ی زوال خود را طی میکند.
هزاره ها با سیمای هزاره گی، زبان فارسی و مذهب شعیه جایگاه خاصی در ساختار نژادی و فرهنگی افغانستان دارند. عده ای معتقدند که هزاره ها پس از سالها ستم و نسل کشی به بحران هویت دچار بوده و در جستجوی هویت برای بقای شان هستند. اما وابستگی هزاره ها از لحاظ مذهبی و زبانی به ایران باعث آن شده است که هزاره ها مورد اعتماد غرب قرار نگیرند. در حالیکه نخبگان هزاره در یک ونیم دهه اخیر تلاش کردند که اعتماد غرب را بدست آور ند و غرب را متقاعد سازند که به آنها از زاویه اختلافات خود با ایران نگاه نکنند. هزاره ها کوشش نمودند تا توجه جامعه جهانی را به بازسازی مناطق هزاره جات جلب نمایند ولی غرب کمتر به آن توجه نموده است. ګرچه تربیت تعدادی از آیت الله های هزاره در قم مرکز تیولوژی شعیه ها وبلند رفتن سطح سواد میان هزاره ها و انجام کار های حرفوی، علمی و تخنیکی را در جمله دست آوردهای نسل جوان هزاره در ایران می توان برشمرد. ولی نخبگان پشتون کوشیده اند که از دشمنی میان امریکا و ایران بهره برداری قومی نموده و هزاره ها را بحیث ابزار ایران معرفی نمایند.
افغانستان صحنۀ رقابت مذهبی و سیاسی میان ایران و عربستان سعودی نیز است و ایران طالبان را نه تنها بحیث ابزار پاکستان، بلکه وهابی ها رادشمنان اهل تشیع میدانند و امریکاییها نیز نگران نفوذ سیاسی و مذهبی ایران در افغانستان هستند. بسیاری از نخبگان هزاره نیز سیاست های ایران را در رابطه به مردم هزاره افغانستان ابزاری و از جهت منافع و رقابت های منطقوی می شمارند. در سالهای اخیر کشمکش آیدیولوژیک میان گروه های چپ و راست مذهبی در میان هزاره ها شدت گرفته است و چنانچه برخی چپی های هزاره نفوذ مذهبی ایران توسط مکتب مذهبی « قم» بر هزاره ها را یکی از عوامل اساسی عقب مانی می شمارند. جامعۀ هزاره، در تنگنا قرار گرفته و اکنون جای امنی برای این گروه قومی وجود ندارد. مناطق مسکونی شان، تحت محاصره شورشیان قرار دارند. اکنون هزاره ها بخاطر تعلق تباری خویش ربوده می شوند و راه های مواصلاتی منتهی به سرزمین هزاره هیچ کدام امن نیست. زیرا ناامنی، خشونتهای داعشی گروگانگیری آنهم از یک قوم خاص اینده افغانستان را در هالهی از ابهام قرار داده که پیشبینی آن را دشوار نموده است. سریال گروگان گیری ادامه داشته و سکوت در برابر این ماجراها، دشمنان هزاره را جسورتر ساخته است. ګرچه مردم هزاره در نظام پسا طالبانی، در یک آرامی نسبی دست یافتند. ولی تبعیض در ادارات دولتی و برخوردهای تبعیض آمیز آموزگاران در مکاتب و دانشگاه ها در برابر دانش آموزان و دانشجویان هزاره، عریان ترین تبعیضی است که در برابر هزاره ها اعمال میشوند.
در شرایط کنونی افغانستان، آنچه که مردم هزاره را در وضعیت اضطراری تهدیدها قرار داده عوامل چندی است که به آن اشاره میشوند.
عدم انسجام
پراکندگی و نفاق درونی یکی از عوامل وضعیت اضطراری سرنوشت اجتماعی هزاره ها است در حالیکه مردم هزاره دارای یک هویت اجتماعی و دشمن مشترک هستند و با همان هویت به مسلخ برده میشوند ولی روح جمعی و کنش همگانی در قبال سرنوشت اجتماعی خویش ندارند.
سطحی نگری در سیاست بازی هزاره ها
سطحی نگری در سیاست بازی هزاره ها و ذهنیت تبعیض آمیز مسلط بر نظام سیاسی و نداشتن یک آدرس سیاسی واحد که نمایانگر طرز دید یک بخش قابل اعتنایی جامعه هزاره را در بر بگیرد در میان هزاره ها وجود ندارد.
ادبیات نفرت برای خودزنی
از طرف دیګرادبیات نفرت برای خودزنی، در سطوح مختلف میان هزارهها رشد کرده که میتواند ناشی از بحران اجتماعی، سردرگمی در جامعه در راستای بازی بازیگران سنتی و مدعیان نوظهور رهبری عالم سیاست هزارهها باشدکه این خودزنی و خشونت امکان گفت و گوی انتقادی برای بهبود وضعیت در جامعه هزاره را از بین برده است.
تعدد گروه ها و رهبران سنتی
ازهمه بدتر که تعدد گروه ها و رهبران سنتی که فعلاً در جامعه هزاره ها حیثیت کندک های محلی و خانوادگی را به خود گرفته و انها در جایگا هی قرار ندارند که بتوانند از منافع هزارها دفاع نمایند. از همین سبب است که هزاره ها را کسی جدی نمیگیرند و فقط هزاره ها به ابزار دیگران تبدیل شده اند و رهبران سنتی فقط برای بدست آوردن قروانه کندک های محلی و خانوادگی در تکاپو هستند که قروانه کندک های شان را از داخل و یا از خارج آماده نمایند.
خود بزرگ بینیِ کاذب و توهمِ سیاسیِ
خودبزرگ بینیِ کاذب و توهمِ سیاسیِ هزارهها، چالش ویران کننده و خطرناکتر دیګر یست که نخبگان سیاسی هزاره، که به دنیای واقعیِ بازیهای سیاسی در کشور گام برداشته نمی توانند و همواره سبک و سنگین میکنند و یکی به نفع دیگری کنار می روند.
با در نظر داشت مطالب بالا، هزارهها دچار یک سقوطِ آزادِ سیاسی و سیاهترین سرنوشت برای حداقل تا چند سال آینده، خواهند شد. هزاره ها باید ادبیات نفرت و میل به خودزنی را مهار و زمینه را برای هماندیشی بر سر مسایل اجتماعی، سیاسی و امنیتی فراهم کنند.
ګرچه هزاره ها در سالهای اخیر دست آوردهای خوبی در عرصه آموزش و پرورش، فر هنگ و علوم داشتند. رشد آگاهی اجتماعی و تلاش در جهت کسب آموزش و پرورش، دسترسی به علوم و تکنالوژی معاصرو هم چنان تغییر توازن جمعیت دربرخی شهر های افغانستان خلاصه نمود. ولی تلاش هزاره ها برای برهم زدند توازن شهر های بزرګ کشور مثل کابل، هرات و بلخ با مقاومت اجتماعی مواجه شده است. با آنکه هزاره ها در یک دهه اخیر به یک تعداد دست آورد های مهمی نایل شدند، ولی برای دستیابی به بسیاری عناصر اساسی راهبردی شان هنوز راه دراز در پیش رو دارند. آز آنجایی که نژادگرایان افراطی حلقه پشتونیزم امتیاز طلب منافع شانرا در تبعیض و تعصب، خشونت وغارت، تقلب و فساد، تریاک و قاچاق مواد مخدر می بینند و تلاش دارند که اگر بتوانند هزاره ها را سرکوب و به انزوای سیاسی مجبور سازند و از طرفی دیګر می خواهند مناطق هزاره نشین را در محاصره قرارداده تا قابل کنترل باشند که از جمله سپردن زمین های پای “کوه قوریغ” به حکمتیار به معنای تداوم سیاست محصورسازی هزاره ها در دشت برچی کابل است که اشرف غنی و حکمتیار دو عنصر غلزایی دریک معامله قومی می خواهند ساکنان غرب کابل و هزاره ها رادر محاصره قرار دهند.
چون حکومت کنونی نه تنها برای بیرون کردن هزاره جات از زندان طبیعی به تأمین امنیت راه های مواصلاتی هزاره جات اقدام نکرد بلکه با ایجاد فشار روانی، بر ساکنان غرب کابل و به ویژه «دشت برچی» را به زندان بزرگی برای میلیون ها باشنده پایتخت بدل کرده است. امروز انسان هزاره در محاق نسل کشی و تبعیض سیستماتیک قرار دارد که راه محاصره امنیتی مناطق هزاره نشین فشار روانی سنگینی را بر ساکنان آن وارد آورده است. در این میان دشمنی با هزاره ها را تا مرز نسل کشی قرار داده اند و بعید نیست که هزاره ها یکبار دیگر قتل عام را تجربه کنند. در شرایطی که اګر طالب و یا داعش بر اوضاع مسلط گردد چون از نظر اعتقادی هزارهها عمدتا شیعه هستند که قتل آنان را موجب ثواب و پاداش اخروی میدانند و از نظر قومی نیز داعش و طالب خاستگاهش عمدتا قوم پشتون اند و پشتونها دشمنی تاریخی با این مردم داشته و دارند زیرا جنگ ها میان هزاره ها و پشتونها نسبت به هر گروه اتنیکی دیگر سابقه طولانی دارد که یکی را ایران و دیگری را پاکستان کمک میکند چون ازلحاظ تاریخی پشتونها بسیاری هزاره ها را کشتند و یا مجبور به ترک دیار وانجام کار های شاقه نمودند. در حالیکه افغانستان را در سده بیست و یکم نمی توان با ترس ازین و یا آن قوم و یا اتحاد یک قوم علیه قوم دیگری مدیریت نمود، بلکه افغانستان را در احترام متقابل، اعتماد و برادری و برابری در چهارچوب دموکراسی می توان ساخت.
سوم – ماه – جون – سال – ۲۰۱۸ – میلادی