زیاد دور نمیرویم، فقط به همین چندسالِ اخیر سر میزنیم. به همین چند سالِ که حکمتیارِ یاغی و کوهی، هزارهها را «بزهکار» گفته بود و آنان را آشکارا تهدید به نابودی و کوچِ اجباری کرده بود. با این سخنان، خیلی ساده است که طرز تفکر حکمتیار را بفهمیم. این سخنان حکمتیار نشان میدهند که او استراثژی مشخصی دارد و اینکه؛ «یک گروهی قومی که هزارهها استند، یا باید نابود شوند و یا هم کشور را ترک کنند تا دیگر به گفتهی این مردکِ فاشیست، بزهکاری صورت نگیرد و نیز مردمِ مظلوم افغان، به حقوق غصب شدهی خود برسند.»
وقتیکه تفکرِ به این وحشتناکی وجود داشته باشد، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اخلاقی لازم است که در برابر آن واکنش نشان بدهیم، چراکه نه سخنهای اینچنینی حکمتیار و نه هم تجربهی وحشتناکِ تاریخیاش، چیزی نو و جدید است.
با درنظر داشتِ این حرفها، گشایشِ دفتر حزبِ این مردِ دشتاندیش و فاشیست در شهرک جبرئیل، میتواند بخشِ از استراتژیِ خطرناکِاش را پیش ببرد؛ گرچند که اکنون از کوه و دشت و غار به شهر آماده است اما این شهریشدناش، تنها فیزیکی و ظاهری است. از لحاظ فکری و سیاسی، اما همان راکتبدست، یاغیگر، دشتاندیش و فاشیستِ قبلی است.
فهمیدن این مسئله خیلی ساده است. کافی است به سخنانِ که در مصاحبهی با آریانا نیوز داشت و در آنجا، «حملات انتحاری را شبیه عملیات استشهادی گفته بود و نیز افزوده بود که اینچنین عملیات یک وظیفهی مقدس در اسلام میباشد» نگاهِ بیاندازیم. دفترِ حزب اسلامیِ حکمتیار در شهرک جبرئیل، خطرناکترین برنامهی سیاسی برای این مردم است. افتتاح این دفتر، افتتاح دروازهی استراتژی فاشیستی حکمتیار میتواند باشد.
دروازهی که جز برای غم و اندوه این مردم نیست. سکوت مردم نیز در این قسمت خیلی پرسشبرانگیز است. گویا گشایش این دفتر، خیر و برکت میآورد برای این مردم. گویا همه خوشحال است اند شاهد فاجعههای زیادی باشند.