نویسنده: غلام سخى حلامیس
افغانستان، جغرافیای جنگ های نیابتی است. هر کشوری که به نحوی در صدد تأمین منافع منطقه ای خویش باشد؛ از افغانستان به عنوان میدان نبردهای استخباراتی، استفاده می کنند. از سال ها بدین سو، کشور ما روی خوش به خود ندیده است. جنگ، انفجار و انتحار، گریبان ما را رها نمی کنند. اندوه و درد، همچون کوه های پامیر و بابا، بر روان ما هجوم می آورند. یک روز، حمله انتحاری ده ها شهروند را به کام مرگ می فرستد. روز دیگر، طالب و داعش خانه ها را به آتش می کشد. نبردهای رو در رو با طالبان در بغلان جریان دارد. فراه در آستانه ی سقوط کامل، به دست طالبان است. ولسوالی تاله و برفک ولایت بغلان، از چندین روز بدین سو در دست مخالفین دولت قرار دارد. خلاصه، در تمام وطن جنگ است.
در چنین وضعیت شکننده، اما آن چه در-خور تأمل می نماید؛ اندیشیدن در باب سرنوشت امنیتی هزارستان است. اگر، طالبان و گروه تروریستی داعش بتوانند خود را به مرز های هزارستان برسانند -که تقریبا رسانده اند- مردم هزاره با کدام پتانسیل دفاعی، حد-اقل از جان و مال شان حفاظت می کنند؟ در این تردیدی نیست، که مسأله امنیت در افغانستان، یک مسأله قومی می باشد. هر قوم از خود دفاع می کنند. دل اتمر و غنی برای قندهار و خوست می سوزد. حلقه جمعیت و شورای نظار برای امنیت تاجیک ها اندیشه می کنند. ژنرال دوستم، بارها به جوزجان و فاریاب رفته است تا از ریختن خون مردم ازبک به دست طالب و داعش جلوگیری کند. اما، در این میان هزاره ها چه می کنند؟ آیا با دست خالی، می شود جنگ کرد؟
تنها مردمی که در افغانستان اسلحه ندارند، مردم هزاره است. بزرگ ترین اشتباه سیاسی رهبران هزاره -علیرغم سایر اشتباهات شان- همانا خلع سلاح مردم شان، پس از روی کار آمدن حکومت کرزی بود. این رهبران، فقط به نان و چوکی فکر کردند؛ نه برای فردای مردم هزاره. بخش بزرگی از مردم تاجیک، مسلح است. پشتون ها، هم دولت را در اختیار دارند و هم طالب و داعش را. در این میان، مردم بی دفاع تر از هزاره ها، در این کشور وجود ندارد. فرهنگی های هزاره از فیسبوک و شبکه های اجتماعی، فراتر نمی روند. دایاسپورای هزاره، یا کاملا افغانستان را فراموش کرده و یا در مواردی که نیاز فوری مردم ما نیست، انرژی شان را به مصرف می رسانند. با درک دشواری های وضعیت و پیچیده تر شدن جنگ افغانستان، اما راه حل برای دفاع از جان و مال هزاره چیست؟
در این مورد نکاتی قابل یاد-آوری است:
۱. بخش بزرگی از پتانسیل جهادی مردم هزاره، پس از روی کار آمدن حکومت حامد کرزی از جنگ و جهاد دست کشیدند. این افسران، که روزگاری جزو ورزیده ترین کادرهای نظامی مردم هزاره بودند؛ اکنون به شغل های کم در-آمدی چون زراعت و دهقانی روی آورده اند. این طیف که به افت و خیز های جنگ و نظامی گری آشنا هستند، باید دوباره به صحنه آورده شوند. این ها در واقع می توانند؛ به عنوان نیروهای خط نخست نبرد وارد عمل شوند.
۲. دارایی های رهبران هزاره، در این سال ها از مرز ملیارد فراتر رفته است. کاری که، در وضعیت اضطرار قشر رهبری جامعه هزاره می توانند انجام دهند؛ تهیه اسلحه و امداد رسانی غذایی است. این ها، اگر می خواهند رو-سیاه تاریخ نباشند و همین طور خواهان حفظ پایگاه اجتماعی شان در میان توده های هزاره هستند؛ باید برای مردم شان غذا و اسلحه تهیه کنند.
۳. هزاره های سنی و اسماعیلی می توانند به عنوان بزرگ ترین پتانسیل دفاعی مردم هزاره و همین طور به سنگرهای ضد طالب و داعش در استراژیک ترین مناطق افغانستان مبدل گردند. هزاره های اسماعیلی، عمدتا در بغلان زندگی می کنند. بغلان، دروازه هزارستان است. بامیان در دهه هفتاد از طریق کوتل آق-رباط و دره شکاری و به حمایت نیروهای طالبان از بغلان، سقوط کرد. این بار، باید هزاره ها جلو هرگونه تحرک نظامی طالبان از رهگذر بغلان و تاله برفک را بگیرند. هزاره های سنی و اسماعیلی ساکن در بغلان، می توانند از داخل، طالبان را متلاشی سازند.
شورای سراسری هزاره های اهل سنت افغانستان، در امر اتحاد سراسری هزاره ها، مسوولیت تاریخی دارد. این شورا، نباید به پلا-کارت و شعار نویسی در شبکه های اجتماعی، اکتفا نماید. قشر با نفوذ هزاره سنی، باید با رابط های شان در بغلان، بدخشان، بادغیس، کاپیسا و… در تماس شوند و عملا نشان دهند که برای «احیای جامعه هزاره» تلاش می کنند. در تاله و برفک، عمدتا هزاره های اهل سنت زندگی می کنند. این هزاره ها، از طایفه کرم علی می باشند. شورای سراسری هزاره های اهل سنت باید وارد مذاکره با بزرگان تاله و برفک شوند و برای آنها خاطر نشان بسازند؛ که فرار از هویت شان برای آن ها، آینده بهتر به ارمغان آورده نمی تواند. هزاره سنی، زمانی به عزت و کرامت واقعی خویش می رسد که در تمام افغانستان به جای هویت های تقلبی تاجیک و پشتون به نام نامی «هزاره» شناخته شوند.
۴. مسوولیت فرهنگی های هزاره، تنها نوشتن در صفحات اجتماعی نیست. قشر فرهنگی هزاره، هر کدام باید به حنجره های رسای عدالت خواهی در سراسر جهان مبدل شوند. هزاره های خارج، باید صدای هزاره های افغانستان را به نهادهای دفاع از حقوق بشر و کشور های که در زمینه عدالت اجتماعی و برابری انسانی کار می کنند، برسانند. هزاره های خارج و قشر فرهنگی هزاره، مسوولیت مهم تر دیگری هم دارند: امداد رسانی غذایی و خریداری اسلحه. اگر قشر رهبری جامعه هزاره از حمایت نیروهای مردمی سر باز زند؛ هزاره های خارج باید این مسوولیت را به دوش کشد.
فرهنگی های هزاره به جای خود زنی و تشدید رقابت های درون هزاره گی، بایستی به توجیه تیوریک مقاومت هزاره ها نیز بپردازند. به جای فحش و دشنام این و آن، بیایند عملا برای هزاره کار کنند. کتاب های را که در زمینه مسایل نظامی و وضعیت جنگ، نوشته شده، بخوانند. و نقشه راه را برای دفاع نظام مند از جان و مال هزاره طرح نمایند.