نویسنده: شمس سوشیانت
افغانستان، هرچند در طول تاریخاش در جنگ و خشونتهای پیوسته گرفتار بوده، اما در این نیم قرن اخیر بیشتر با هویت جنگ، نفرت و خشونت در جهان شناخته شده است؛ این هویت جنگی، شان و منزلت بین المللی و منطقهای افغانستان را به شدت آسیب زده در داخل تخاصم هویتی و خشونتهای ساختاری را به وجود آورده است. تا جایی که در ذهنیت خارجیها افغان تپیکال معمولاً آدمی با ریخت خشن، ریش بلند، لنگی و پیراهن تنبال توام با ژولیدگی، تصور میشود. ما بخواهیم و نخواهیم، افغانستان کشوری است که در آن جنگها و قتلعامهای مکرر صورت گرفته، گوش و بینی زنها و مردهای فراوان در آن بریده شده است. در حال حاضر نیز بازیگران اصلی سیاست در افغانستان، قبیله گرایان و جنگ سالاران اند که هنوز حرف اول را در این مملکت میگویند. یعنی، افغانستان هنوز «گورستان حقوق بشر» و «جغرافیای قاتل» است. ولی، با وجود این همه، داکتر سیماسمر افغانی هست که برای دومین بار برای جایزه صلح نوبل نامزد شد. نامزدی سیماسمر برای جایژه صلح نوبل ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰، یک حادثهی تاریخی و ملی برای افغانستان بود که رسانههای خارجی و بسیاری از رسانههای منطقهای آن را پوشش گسترده داده و نهادهای معتبر صلح مثل انستیتیوت صلح ناروی پیش بینی کرد که برندهی جایزه صلح نوبل ۲۰۱۰ به گمان اغلب داکتر سیما سمر میباشد. هرچند داکتر سمر برنده جایزه صلح نوبل نشد، اما نفس نامزدی برای این جایزه، از اهمیت فراوان در تاریخ افغانستان برخوردار است. اما این مساله چرا در داخل افغانستان بازتاب چندانی نداشت؟
پیشفرض اساسی این نوشته این است:
1) نامزدی سیماسمر برای جایزه صلح نوبل، حمایت از گفتمان حقوق بشر، صلحسازی، دموکراسی و جامعهی مدنی در افغانستان است؛ ۲) نامزدی سیماسمر دارای اهمیت ملی و بین المللی برای افغانستان است؛
3) در صورت حمایت دولت افغانستان از نامزدی داکتر سمر، گفتمان صلحخواهانه و ارزشی دولت افغانستان را در جامعه جهانی تقویت و تثبیت میکرد.
اما، دولت افغانستان، رسانههای داخلی و نهادهای مدنی و دیگر نیروهای مدنی و سیاسی نسبت به نامزدی سیماسمر برای صلح نوبل، نه تنها سکوت کردند بلکه آن را عملاً تحریم کردند. پس سوال این است که چرا نسبت به نامزدی سیماسمر برای صلح نوبل همه سکوت کردند؟ در نتیجه: ما خود را تحریم می کنیم یا جایزه صلح نوبل را؟
در میان رسانههای داخلی، تنها روزنامه «۸صبح» که یکی از روزنامههای مدافع حقوق بشر و روشنفکرانه است، خبر و گزارش نامزدی داکتر سمر در جایزه نوبل را منتشر کرد. اما تلویزیون ملی که همواره ادعای «ملی بودن» را یدک میکشد نیز خبر و گزارشی در این مورد به نشر نرساند. همین گونههای تمامی رسانههای خصوصی دیگر هیچ گونه واکنشی در این مورد نشان ندادند.
به نظر من، حاکمیت تفکر قبیلهای، سلطهی جنگ سالاران و تفکر خشونت ورز، عدم درک و فهم ارزشها و مفاهیم دنیای مدرن، و سایر دلایلی مسل گسستهای اجتماعی، حسادت ها و تضادهای ایدویولوژیک (عدم باور به صلح و ارزشهای انسانی)، سبب شد که خانم سیماسمر به یک بایکوت و تحریم همه جانبه هم در سال گذشته و هم امسایل مواجه شود.
تحریم رسانهها و نهادهای مدنی
بخشی از رسانههایی که توسط جنگ سالاران و جنایت کاران جنگی حمایت می شوند و به عنوان سنگرهای این جناحها در مناسبات قدرت فعالیت میکنند، عملا نامزدی داکتر سمر برای صلح نوبل را تحریم کردند. به دلیلی که داکتر سیما سمر، با وجود فشارها و عدم حمایت دولت، یکی از برجستهترین مدافعان حقوق بشر و صلح در افغانستان است. داکتر سیماسمر، همواره جنایتهای جنگی و نقض حقوق بشر را برجسته کرده و از صلح، آزادی بیان و حقوق بشر حمایت و دفاع کرده است.
اما، نامزدی سیماسمر برای صلح نوبل، از سوی رسانههای آزاد و نهادهای مدنی نیز با سکوت مواجه شد؛ در حالی که سیماسمر به صورت پیوسته از آزادی بیان، حقوق بشر و دموکراسی حمایت کرده است. زنان افغانستان نیز سکوت کردند و واکنشی نشان ندادند. دلایل و علل سکوت رسانههای آزاد داخلی، نهادهای مدنی و زنان افغان چه بوده اند؟ به نظر من، حاکیت تفکر قبیله ای، عدم درک و فهم ارزشهای مدرن و فقدان آگاهی از اهمیت جایزهی صلح نوبل، در کل ضعف گفتمان حقوق بشری و جریانهای دموکراتیک و جدیداندیش و یا به عبارت دیگر، بیخاصیتی و عدم شعور لازم مدنی از جمله عوامل و دلایلی است که سبب شد نامزدی داکتر سمر برای صلح نوبل، با سکوت و تحریم رسانهها و نهادهای مدنی مواجه شود. مسلما، این سکوتها و تحریمها به صوتهای آگاهانه و غیرآگاهانه اتفاق افتاده اند؛ اما مهم این است که درک، کنشها و قضاوتهای ما را به نمایش میگذارد.
تحریم از سوی دولت
دولت افغانستان که همواره از صلح و حقوق بشر سخن میگوید در مورد نامزدی خانم سمر برای جایزهی نوبل واکنشی نشان نداد. وزارت خارجه افغانستان و تمامی نمایندگیهای دیپلوماتیک آن، نسبت به این مساله سکوت پیشه کردند. این در حالی است که دولت افغانستان در پیشگاه جامعه جهانی و سازمان ملل متحد از صلح و حقوق بشر سخن گفته خود را مدافع حقوق بشر در افغانستان قلمداد میکند. پس ایجاب میکرد که شخص رییس جمهور کرزی در این مورد واکنش نشان میداد و از برگزیدن سیماسمر به عنوان کاندید جایزه صلح نوبل، حد اقل ابراز خرسندی میکند؛ و قضاوتها و برداشتهای منفی نسبت خودش را تغییر میداد. منتها دولت افغانستان و حلقات و شخصیتها و کارگزاران سیاسی، هیچ گونه واکنشی نشان ندادند. دولت افغانستان شاید بر اهمیت ملی و بینالمللی مساله واقف بوده است، اما عدم ابراز نظر در این مورد نشان میدهد که دولت نسبت به صلح باورمند نیست؛ بلکه صلح را از چشم انداز قبیلهای به مثابه یک ابزار برای محافظت از تروریستان میبیند. چون دولت افغانستان برای صلح با ملاعمر از هیچ ابزاری دریغ نمیکند؛ حتا به بهانهی آوردن صلح در افغانستان، به واسطه مقامات دولت پاکستان به صورت غیرمشروع و مخفی با تروریستان دیدار و مذاکره میکند. اما در مورد نامزدی سیماسمر برای جایزهی صلح نوبل، سکوت کرد. گویا، در ترازوی دولت افغانستان نامزد سیماسمر در جایزه صلح نوبل به اندازه مذاکره با تروریستان مثل ملاعمر اهمیت ندارد!
به راستی دولت، رسانهها، نهادهای مدنی و فعالات اجتماعی به صلح و حقوق بشر اعتقاد ندارند؟ در این نوشته، جهل و عدم آگاهی لازم را نیز مفروض قرار میدهم، اما باید دلایل اصلی تجاهلورزیها را رد یابی کرد. به نظر من، عدم باور به صلح و ارزشهای مدرن (مفروضه/جهل)، حاکمیت ذهنیت قبیلهای توام با حاکمیت و سلطهی جنگ سالاران بر نهادهای مثل دولت، ژورنالیزم و چارچوبهای مدنی، از جمله دلایل این تجاهلورزیها میباشند(تجاهلورزی/ضدیت).
عدم اعتقاد به صلح و حقوق بشر
دولت افغانستان با وجود که از دموکراسی، حقوق بشر و صلحسازی سخن میگوید، اما در حقیقت بر بنیاد تفکر و وابستگیهای قبیلهای و سنتی تشکیل شده مبتنی بر همین انگارهها و میکانیزمها فعالیت میکند. دولتی که بر بنیاد ذهنیت و انگارههای قبیلهای و ماقبل مدرن بر اثر فشارهای خارجی شکل گرفته باشد، به ارزشهای مثل صلح و حقوق بشر یا اعتقاد ندارد و یا درک لازم را ندارد. دلیل اصلی این عدم اعتقاد به صلح و حقوق بشر نیز عبارت از عدم درک و فهم ارزشهای جهان مدرن است. از طرف دیگر، فرورفتن در کام قبیلهسالاری میتواند سبب تجاهلورزی و حتا ضدیت شود. کارگزاران اصلی دولت افغانستان یک طبقهای قبیلهای و سنتی است که نخست، درک لازم از دنیای جدید و به خصوص حقوق بشر و دیگر ارزشهای مثل جایزه صلح نوبل ندارد؛ دوم، اگر این درک هم وجود داشته باشد، بنیادها و سماجتهای قبیلهای در تقدم کار قرار دارند(تجاهل و ضدیت). بنابراین، دولت افغانستان، تا هنوز صلح و حقوق بشر و در کل حقوق اساسی انسانها را از چشم انداز قبیلهای میبیند و با انگارهها، ذهنیت و مفاهیم دنیای مدرن به شدت ناآشنا و در یک بیگانگی مخاصیمهای به سر میبرد؛ چون نیروی که این دولت را میچرخانند، یک طبقهی از نخبگان دموکراتیک نیست(جهل). در حالی که در دنیای مدرن، صلح در یک همنشینی و همذاتی جداییناپذیر با مفاهیمی مثل حقوق بشر، دموکراسی، حاکمیت قانون و ارزشها و هنجارهای پذیرفته شده و جهان شمول بشری، معنادار است. چنانچه اگر دولت افغانستان ادعای گفتمان صلحسازی و حقوق بشر را نمیداشت، باید علناً مثل دولت چین با نامزدی خانم سیماسمر برای جایزه صلح نوبل، مخالفت میکرد. اما اکنون موضع دولت افغانستان در قبال سیماسر و دولت چین در قبال لئو شیائوبو، چه فرقی دارد؟ با این تذکر که آقای کرزی قبلاً از نشر گزارش سازمان ملل متحد در رابطه به نقض گستردهی حقوق بشر در افغانستان جلوگیری کرده بود.
حاکمیت ذهنیت قبیلهای و جنگ سالاری بر دولت و رسانهها
دلیل دیگری که در این مورد میتوان ذکر کرد و مرتبط و همبسته با دلیل اولی است، حاکمیت ذهنیت قبیلهای و جنگسالارانه بر نهاد دولت، ژورنالیزم و چاچوبهای مدنی در افغانستان است (ضدیت و تجاهل). پیشتر توضیحی از عدم ظرفیت ذهنیت قبیلهای از برتاباندن ارزشهای مثل صلح و حقوق بشر ارائه کردم و اما میتوان این مشکل را بر رسانهها، نیرهای اجتماعی و نهادهای مدنی جامعهی افغانستان، نیز تعمیم داد. در این جامعه هنوز بسیاری از نارواییها روا دانسته میشوند. اما در این بخش بر وجه دیگر مساله میخواهم تمرکز کنم. وجه دوم مساله این است که هم جنگسالاران و هم ذهنیت و تفکر جنگ سالارانه که در طی دهههای اخیر در افغانستان بیشتر از هر زمانی تولید و فربه شده است، بر دولت، نهادهای مدنی و رسانههای افغانستان حاکم است. تفکر جنگسالاری که برخواسته از قبیله گرایی و مخاصمت با مدرنیته و ارزشهای حقوق بشری میباشد، به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر ژورنالیزم و فعالیتهای مدنی به شدت نفوذ دارد و چارچوبهای ارزشی خود را که عبارت مخالفت و ضدیت با نوگرایی و ارزشهای آن است، نیز آفریده است. به عبارت دیگر، تفکر جنگسالارانه که خشونتورزی، عقبگرایی و قوم محوری را دامن میزند، به صورت شدیدترین شکلاش بر دولت، ژورنالیزم و چارچوبهای مدنی حاکم است. از سوی دیگر، تفکر جنگسالارانه و خشونتورز، با تفکر قبیلهایاندیشی نیز در رابطه قرار دارد. اندماج و همآغوشی این دو نگرش، مانع اصلی تفکر ملیگرایی و ظهور ارزشهای جهان شمول بشری مثل حقوق بشر و صلح شده است. به این دلیل وقتی که یک شهروند افغان نامزد جایزه صلح نوبل میشود، از سوی این نوع تفکرات و حاکمیت آن بر چارچوبهای مدنی، سیاسی و فرهنگی، مورد تحریم و بیمهری قرار میگیرد. در حالی که اگر رسانهها و نهادهای مدنی افغانستان بر اساس باور به ارزشهای مدنی و شعور ملیگرایانه شکل میگرفتند، ایجاب میکرد نسبت به نامزدی داکتر سمر برای جایزه صلح واکنش نشان داده از آن حمایت میکردند؛ چون به صورت حد اقلگرایانه اگر قیاس کنیم، نامزدی خانم سمر برای جایزهی صلح نوبل، اهمیت سمبلیک جهت تقویت گفتمان مدنی و ارزشهای حقوق بشری داشت.
برگرفته از شماره ۱۹ هفته نامه «قدرت»