روایت روشنایی: قسمت دوم

1815 0

نگارنده: اصغر سروش عضو شورای عالی مردمی جنبش روشنایی

قسمت دوم

موافقان و مخالفان تظاهرات

دیدگاه ها، گاهی تند و گاهی نرم، گاهی احساساتی و گاهی عقلانی از سوی اعضای شورای عالی مردمی مطرح می‌گردید. تیم استاد خلیلی و داکتر مدبر، مخالف تظاهرات و تیم دیگر موافق تظاهرات بودند. آنانی که بیشترین تاکید روی برگزاری تظاهرات می کردند، داکتر جعفر مهدوی، احمد بهزاد، تقی امینی و داوود ناجی بودند. ذوالفقار امید و تعدادی ازنمایندگان مجلس که اعضای شورای عالی مردمی هستند، با آنکه موافق تظاهرات بودند، خیلی آرام به نظر می رسیدند و زیاد صحبت نمی کردند.

مخالفان تظاهرات:
نماینده داکتر مدبر در شورا، آقای سنگردوست بود. سنگردوست، آنچه که حزب انسجام و داکتر مدبر می گفت، به قول خود آقای سنگردوست، حامل همان حرف‌ها بود و گاهی هم نظریات شخصی خود را که بیشتر شکل توضیحی پیام داکتر مدبر را داشت، مطرح می ساخت. آقای سنگردوست همیشه و در خیلی از جلسات دیگر گفته بود و می گفت: «ما با جنبش روشنایی تا آخرین مرحله هستیم، اما هیچگاهی به تظاهراتی که به تمامی سوالات ما (داکتر مدبر و حزب انسجام) پاسخ داده نشود، موافق نیستیم و مورد قبول ما نیست. ما باید پاسخ همه سوالات خود را دریابیم و ابعاد مختلف رفتن به تظاهرات را بسنجیم،‌ بعد موضع حزب انسجام را خواهیم گفت». آقای سنگردوست بارها تاکید نمود و می‌گفت که ما به فیصله شورای عالی مردمی احترام داریم و آن را می پذیریم، اما با رفتن به تظاهرات مخالف هستیم. بهرحال، موضع داکتر مدبر حتی قبل از مشخص شدن روز تظاهرات مشخص بود.

قبل از ماه مبارک رمضان که حتی تاریخ برگزاری تظاهرات دوم اسد مشخص نشده بود، یک هیئتی شکل گرفت که با بزرگان سیاسی خود ما دید و بازدید داشته باشند و برای آخرین بار، برعلاوه‌ی جلب حمایت آنان، با آنان نیز اتمام حجت شود که ما به تظاهرات می رویم، هستید یاخیر. اسد الله سعادتی، عزیز رویش، داوود ناجی،‌ من (اصغر سروش)، تقی امینی، قربانعلی فصیحی، سنگردوست، نبی احمدی و یک تعداد از دوستان دیگر نیز عضو این هیئت بودیم که اسم شان را فراموش کردم. قرار شد که با استاد عزیزالله شفق، استاد محمد کریم خلیلی و داکتر صادق مدبر در قدم اول صحبت شود و با آنان دید و بازدید داشته باشیم.

ابتداء نزد استاد عزیزالله شفق رفتیم. استاد شفق نیز از برگزاری تظاهرات نگران بود. او بیشتر تاکید روی حفظ وضعیت موجود و وحدت و یکپارچگی نمود. از داعیه جنبش روشنایی یکبار دیگرحمایت کرد و سخنان همیشگی خود را نیز تکرار نمود. استاد شفق گفت: «قبلاً هر آنچه ما می گفتیم، مردم از پشت ما می آمدند، اما حالا شما هرچه بگویید،‌ من از پشت شما خواهم آمد و مانند یک سرباز در کنار شما خواهم بود». در همین جلسه از آقای شفق وعده گرفته شد که در گردهمایی که قرار است در مصلی شهید مزاری برگزار شود، اشتراک کند و از داعیه‌ی جنبش روشنایی حمایت نماید، که چنین کرد. داوود ناجی به دیدار استاد شفق نرفت. ناجی گفت: «من با استاد شفق مشکل دارم. آقای شفق کسی نیست که ما به دیدار او برویم. او نه رهبر یک حزب است،‌ نه یک مقام حکومتی دولتی و نه جایگاه خوبی در بین مردم دارد. بناءً من به دیدار او نمی روم. دوستان دیگر بروند و با او صحبت نمایند. من مخالف رفتن دیگران نزد استاد شفق نیستم، اما خودم نزد او نمی روم».

وقتی از دفتر استاد شفق خارج شدیم، رفتیم به ملاقات داکتر صادق مدبر. داوود ناجی کمی دیرتر از ما رسید. آقای مدبر مثل همیشه تاکید نمود که «با جنبش روشنایی تا آخرین مرحله هستم و خواهم بود. هر تصمیمی را که شورای عالی مردمی بگیرد، من و تمام اعضای حزب انسجام از آن اطاعت می کنیم و می پذیریم. اما در قسمت رفتن به تظاهرات ما ملاحظه داریم. من نمیگویم که تظاهرات نکنیم، اما تا زمانی که به تمامی سئوالات ما در خصوص رفتن به تظاهرات پاسخ داده نشود و تمامی ابعاد تظاهرات بررسی نگردد، ما موافق تظاهرات نیستیم». این موضع شخص داکتر مدبر بود که حتی قبل از ماه مبارک رمضان مشخص بود. تا آخرین مرحله آقای سنگردوست از همین موضع دفاع کرد و در نهایت، در شب دوم اسد راه شان را جدا نمود. سنگردوست از طرح حکومت حمایت می کرد و همیشه تاکید می نمود که اگر تظاهرات به تعویق انداخته شود، بهتر خواهد بود. چون بارها بیان نمود که ما (حزب انسجام) به سوالات و نگرانی های خود در مورد تظاهرات پاسخ نیافته ایم و به همین دلیل با تظاهرات مخالفت می نمود.

ب: تیم استاد محمد کریم خلیلی: در ملاقاتی که با استاد خلیلی ترتیب شده بود، من نبودم. به دلیل مصروفیتی که داشتم، نتوانستم در این دیدار حاضر شوم. بناءً آنچه میگویم،‌ موضع گیری‌های تیم استاد خلیلی در درون شورا خواهد بود، نه دیدار با استاد خلیلی. تیم استاد خلیلی دیدگاه دیگری در خصوص تظاهرات داشت. تا چند روز قبل از تظاهرات؛ زمانی که رفت و آمد حنیف اتمر مشاور شورای امنیت ملی، معصوم استانیکزی رئیس عمومی امنیت ملی و برخی از مقامات دیگر حکومتی در خانه استاد خلیلی شروع نشده بود، تیم استاد خلیلی در تمامی جلسات شورای عالی مردمی از رفتن به تظاهرات به شدت حمایت می کرد. یک روز در یکی از جلسات، اسدالله سعادتی بحث دیدوبازدید حنیف اتمر و برخی دیگر از مقامات حکومتی با استاد خلیلی را مطرح کرد. او گفت: «حکومت به شدت دست و پاچه گردیده. در این اواخر، مشاور شورای امنیت ملی چندین بار از استاد خلیلی خواهش نموده که اگر وقت داشته باشد در خانه استاد خلیلی به ملاقات او بیاید. استاد خلیلی بارها این پیشنهاد حنیف اتمر را رد کرده و گفته است که بروید با شورای عالی مردمی درمسجد رسول اکرم دیدار نمایید. من نه تصمیم گیرنده هستم و نه کاری می توانم. بلاخره پس از درخواستی های زیاد، استاد خلیلی پیشنهاد ملاقات با حنیف اتمر را پذیرفت و با آنان ملاقات نمود. استاد خلیلی در آخرین دیدار بازهم تاکید نمود که اگر حکومت اراده‌ی برای حل این موضوع دارد، باید با شورای عالی مردمی ملاقات نموده و وارد گفتگو شود».

وقتی آقای سعادتی این بحث را مطرح نمود، ظاهراً به مزاج داکتر جعفر مهدوی خوش نخورد و واکنش نشان داد. وی گفت: «تصمیم نهایی را شورای عالی مردمی می گیرد و نمایندگان حکومتی باید با شورای عالی مردمی دیدار نمایند، نه استاد خلیلی و کسی دیگر». این حرف داکتر مهدوی کاملاً دقیق و بر اساس فیصله شورای عالی مردمی بود. آقای سعادتی نیز تایید کرد که «شورای عالی مردمی حرف نهایی را خواهد زد و به همین دلیل،‌ استاد خلیلی از نمایندگان حکومت خواست تا با شورای عالی مردمی وارد گفتگو شود. استاد خلیلی هیچ تصمیمی با نمایندگان حکومت نگرفته است».

بعد از ملاقات استاد خلیلی با اتمر بود که معصوم استانیکزی و داکتر قیومی و برخی از مقامات حکومتی در مسجد رسول اکرم به دیدار نمایندگان شورای عالی مردمی آمدند و خواستار حل ماجرا گردیدند. بهرحال، تا زمانی که بحث ملاقات حنیف اتمر با استاد خلیلی مطرح نبود،‌ تیم استاد خلیلی در جلسات شورای عالی مردمی از برگزاری تظاهرات به شدت حمایت می کرد. حتی زمانی که بحث تمویل مالی تظاهرات مطرح شد،‌ همه مانده بودند که این همه پول را از کجا کنند و چگونه منابع مالی تظاهرات را تامین کنند. در بین اعضای شورای عالی مردمی، هیچ یک از اعضای شورای عالی یا توان مالی پرداخت هزینه تظاهرات را نداشتند و یا نمی خواستند بپردازند. بلاخره با پیشنهاد قربانعلی فصیحی نماینده تیم استاد خلیلی مبنی بر جلب حمایت های مالی از حجاج و تاجران ملی، یک کمیته شکل گرفت و با حجاج و سرمایه داران بزرگ جامعه ما وارد چانه زنی و گفتگو شدند. وقتی تاجران ملی و حجاج سرمایه دار جامعه‌ی ما،‌ در خصوص حمایت مالیِ تظاهرات اعلام آمادی کردند، نشست های زیادی با تلاش های خسته‌گی ناپذیر قربانعلی فصیحی و آقای سنگردوست ترتیب داده شد و تاجران و حجاج وعده دادند که تظاهرات را از لحاظ مالی حمایت می کنند، که کردند. همچنین از حجاج و تاجران ملی خواسته شد که یک نماینده از بین خود انتخاب کنند تا عضویت شورای عالی مردمی را بگیرد. حاجی غلام حسین که عضو حزب انسجام است، به نمایندگی از کمیته حجاج و تاجران ملی عضو شورای عالی مردمی شد. بیشترین تاجران و حجاجی که جنبش روشنایی را برای برگزاری تظاهرات حمایت مالی می کردند، مربوط احزاب وحدت اسلامی و انسجام بودند.

بهرحال، آقای سنگردوست و قربانعلی فصیحی، نمایندگان حزب انسجام و وحدت اسلامی؛ هم به عنوان مسئول هماهنگی با سایر حجاج و تاجران ملی برای جلب حمایت های مالی بیشتر تعیین گردیدند و همچنین بعنوان مسئول کمیته تدارکات در تظاهرات پیش رو کار می کردند. کارهای تدارکاتی هم به خوبی پیش می رفت و همه‌ی آمادگیِ تدارکاتی برای برگزاری تظاهرات گرفته شده بود. اینها، نمونه ها و مصادیقِ بارز علاقمندی تیم استاد خلیلی برای برگزاری تظاهرات بود.

در نهایت، تیم استاد خلیلی و شخص آقای اسدالله سعادتی همیشه تاکید می کردند که ما هستیم، ولو جان خود را از دست دهیم. آنان همواره از موضع قدرت و موضع بالا صحبت می نمودند. اما اینکه در روزهای اخیر،‌ خصوصاً شب ۳۱ سرطان ۱۳۹۵ و اول اسد همان سال،‌ چرا و چگونه از طرح حکومت وحدت ملی مبنی بر لغو تظاهرات حمایت می کردند،‌ من حداقل نیت درونی آنان را نمی دانستم و فعلاً هم نمی دانم. اما دلایلی را که در جلسات مطرح می نمودند و شخص آقای سعادتی بارها آن را مطرح ساخت و تاکید نمود این بود: {بیایید به طرح حکومت پاسخ مثبت دهیم و با آنان وارد مذاکره شویم. نیت خوب و بد حکومت  بعد از مذاکره مشخص خواهد شد. تظاهرات را به تعویق اندازیم و بعنوان یک نقطه فشار بالای حکومت داشته باشیم. آخرین تیر ما همین تظاهرات است و نباید اینگونه رها شود. اگر مذاکره به نتیجه نرسید و حکومت ما را فریب دهد، باز آن زمان به جاده خواهیم آمد و خیمه های تحصن را پرپا خواهیم داشت}. اینها بخشی از دلایل تیم استاد خلیلی و شخص آقای سعادتی بود.  

آقای سعادتی چند نگرانی دیگر را نیز،‌ حتی زمانی که از جلسه شورا خارج می شد، به کررات بیان داشت و آن را مطرح نمود: «نگرانی شدید از وضعیت امنیتی و به خشونت کشانیده شدن تظاهرات، به بن‌بست رسیدن جنبش روشنایی با حکومت در صورتی که ما مذاکره را رد کنیم، شکست و ازهم پاشیِ‌ جنبش روشنایی و در نهایت، سقوط جنبش روشنایی بعنوان بزرگترین داعیه حق طلبی مردم ما». اینها دلایلی بود که همواره آقای سعادتی و تیم استاد خلیلی مطرح می نمود. اینکه چرا و چگونه به چنین جمع‌بندی های رسیده بودند، من نمی‌دانم. شخص آقای سعادتی و اعضای تیم استاد خلیلی باید این مسئله را روشن سازد و پاسخ بگوید که؛ باتوجه به اینکه تا هنوز از نتیجه‌ی کمیسیونهایی که شکل گرفت و شخص آقای سعادتی در یکی از کمیسیون‌ها حضور داشت و با حکومت مذاکره می نمود، بدست نیامده و نتیجه بخش نبوده،‌ چرا و به کدام دلایل از طرح بی سر و پای حکومت، یک روز قبل از تظاهرات به شدت حمایت می کرد و هی در صدد به تعویق انداختن تظاهرات بود؟ درحالی که چند روز قبل از تظاهرات به شدت از تظاهرات حمایت می کرد. چه روزنه‌ی برای شان وجود داشت که حکومت نیت نیک برای حل ماجرای توتاپ دارد؟ و… اینها سوالاتی است که هیچ‌گاهی پاسخ خود را نیافته و در صورتی که شخص آقای سعادتی و تیم استاد خلیلی، صادقانه به این سئوالات پاسخ نگویند، جواب نخواهد یافت.

آنچه که در جلسات مطرح می شد و من هم در این روایت به آن اشاره داشته ام،‌ صورت مسئله است اما آنچه که واقعاً محرک این تصمیمات بود و بر اساس آن، چنین موضع گیری های صورت می گرفت، فقط آقای سعادتی بصورت خاص و تیم استاد خلیلی بصورت عام می تواند پاسخ بگوید. من نه طرفدار تحلیل و نظر شخصی در باره‌ی تصمیمی که تیم استاد خلیلی گرفته اند، هستم و نه آن را راهگشاه می دانم. آنچه که راهگشا و مهم و اساسی است، روایت های دقیق و حقیقی تیم استاد خلیلی است.

آقای سعادتی شخصیت متعادل بود و است. بصورت صوری و شکلی، سعادتی به همان شدتی که از برگزاری تظاهرات حمایت می کرد، بحث مذاکره و گفتگو را نیز بعنوان شاه‌ کلید برای حل بحران خلق شده می دانست. از آوان شکل گیری جنبش روشنایی، خصوصاً قبل از تظاهرات ۲۷ ثور الی شب اول اسد ۱۳۹۵، بارها این بحث را از زبان سعادتی، چه در جلسات عمومی و چه در گفتگوهای دوستانه شنیده ام. من هیچ قرابتی با آقای سعادتی ندارم. نه از لحاظ سیاسی هم‌کیش هم‌ هستیم و نه از لحاظ منطقوی و ولایتی باهم نزدیکیم. دوستی من و آقای سعادتی بصورت رسمی،‌ پس از شکل گیری جنبش روشنایی و همسنگر بودن مان در جریان بزرگ عدالتخواهی جنبش روشنایی بر می گردد. این بحث را به دلیلی مطرح نمودم که مخاطبین محترم، همه را بدون درنظرداشت گرایش های حزبی،‌ سیاسی و منطقوی قضاوت کنند. بنده نیز بعنوان یک شخص مستقل در گرایش های سیاسی، آنچه حق است و حقیقت، بیان می دارم و بیان خواهم داشت، تا تاریخ و نسل های آینده‌ی ما قضاوت دقیق و همه جانبه‌ی خود را در خصوص رویدادهای اتفاق افتاده داشته باشند. دخل و تصرف در روایتِ رویدادها از جانب راوی، نه تنها از اهمیت روایت تاریخی می کاهد، بلکه شخص راوی با روایت وارونه و دورغ، بزرگترین خیانت را مرتکب می گردد. نبابراین، آنچه میگویم، حکایتی‌ست از آنچه دیده و شنیده ام. اینکه این روایت به نفع و یا به ضرر من ختم می شود، تاریخ قضاوت خواهد کرد و من مسئولیت تاریخی خود را انجام داده ام. 

آقای سعادتی حتی قبل از برگزاری تظاهرات ۲۷ ثور، باربار در مسجد باقرالعلوم از طرح گفتگو و مذاکره با حکومت حمایت می کرد. برعلاوه سعادتی،‌ دوستان دیگری نیز در لابلای صحبت های خود،‌ بحث گفتگو و مذاکره را یگانه راه حل معضل پیش آمده می دانستند. اما وضعیت به حدی حساس و تنش آلود بود؛ هر کسی که از گفتگو و مذاکره سخن می گفت، یا ترسو و بزدل قلمداد می شد و یا هم معامله گر و خائن. در یکی از جلسات در مسجد باقرالعلوم فیصله گردید که دیگر کسی حتی واژه “مذاکره” را به زبان نیاورد. به این حد، وضعیت حساس شده بود و برخی از اعضای شورای عالی مردمی نسبت به مذاکره و گفتگو واکنش نشان می دادند. به همین دلیل بود که کسی جرآت نمی کرد از مذاکره و گفتگو و مفاهمه صحبت کند (این وضعیت قبل از تظاهرات ۲۷ ثور بود).  

آنچه من از گفتگو و مذاکره یاد می کنم، نفسِ گفتگو و مذاکره برای حل معضلات اجتماعی – سیاسی است، نه نیت حکومت و جناح های سیاسیِ دیگر. ممکن بعضی از جریان ها بنام مذاکره وارد معامله شوند، اما آنچه من بدان باور دارم،‌ نفس مذاکره و گفتگو، عاقلانه‌ترین گزینه و آخرین مرحله، برای ختم یک غایله است. اینکه این مذاکره،‌ چه وقت و چه زمانی و چگونه باید صورت گیرد، این بحث جدا است.

قبل از تظاهرات ۲۷ ثور، وقتی که نمایندگان حکومتی خواستار مذاکره با شورای عالی مردمی شدند، از همین مجرا (سعادتی) ارتباط می گرفتند و پیام خود را به شورای عالی مردمی می رسانیدند که شخص خودم، با آقای سعادتی در جریان صحبت ها بودم. قبل از تظاهرات ۲۷ ثور،‌ در صورتی که شماره آقای سعادتی در دسترس نبود، گاه گاهی نماینده حکومت (همایون رسا وزیر تجارت) به شماره‌‌ی من تماس می گرفت و پیام حکومت را می رساند و من به آقای سعادتی روایت می کردم. بنابر این،‌ آقای سعادتی از آوان شکل گیری جنبش روشنایی تا زمانی که از جلسه شورای عالی مردمی خارج شد، از مذاکره و گفتگو بعنوان آخرین اقدام برای حل ماجرای کنونی سخن گفت و حرف زد. اینکه پافشاری آقای سعادتی در ۳۱ سرطان و اول اسد ۱۳۹۵، ناشی از چه مسئله‌ی می شود و چه تفاوتی با موضع گیری های قبلی او در خصوص گفتگو و مذاکره، حتی قبل از تظاهرات ۲۷ ثور وجود دارد، فقط خود می داند.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت که؛ تیم استاد خلیلی و شخص آقای سعادتی،‌ حتی دو روز قبل از تظاهرات دوم اسد،‌ به شدت از برگزاری تظاهرات حمایت می نمود اما یک روز قبل از تظاهرات، خصوصا اول اسد ۱۳۹۵، مخالفت آنان با تظاهرات شدت گرفت که دلایل آن در بالا ذکر گردید.

موافقان تظاهرات:

هر کار و هر اقدامی،‌ موافقان و مخالفان خاص خود را دارد. همچنانیکه مخالفان تظاهرات، از موضع خود برای لغو تظاهرات دفاع می کردند، موافقان تظاهرات از موضع رفتن به تظاهرات دفاع می نمودند. یک جناح می گفت: باید تظاهرات لغو شود. جناح دیگر معتقد بود که: باید تظاهرات نماییم. در بین این دو دیدگاه،‌ طبیعی بود که هیچگاهی به نتیجه نرسیم و ریخت و پاش های به وجود آید. احمد بهزاد، داوود ناجی، داکتر جعفر مهدوی، وکیل یزدان پرست، تقی امینی، عنایت حفیظ و یک تعداد دیگر از اعضای شورای عالی مردمی به شدت از برگزاری تظاهرات حمایت می کردند. یک تعداد از وکلا و اعضای کمیته تخنیکی ملاحظه داشتند. مثلاً‌ محمد علی اخلاقی، ریحانه آزاد، شاه گل رضایی، محمد حیدری بسیار محتاطانه صحبت می نمودند. ذوالفقار امید از برگزاری تظاهرات حمایت می کرد اما شدتِ حمایتی که دیگران داشت، آقای امید نداشت. استاد غلام حسین ناصری در آن زمان در جلسات حضور نداشت و در سنگر مقاوت بهسود، در برابر کوچی ها می جنگید. بهرحال، موافقان برگزاری تظاهرات چند دلیل عمده داشتند:

  1. تاریخ تظاهرات قبلاً اعلان گردیده و تمامی اقدامات برای برگزاری تظاهرات آماده است.
  2. ما هیچ راهی جز تظاهرات نداریم و اگر میخواهیم بالای حکومت فشار وارد کنیم و آنان را وادار نماییم تا به خواست های برحق ما تمکین نماید، باید تظاهرات کنیم.
  3. حکومت هیچ نیتی برای حل ماجرای کنونی ندارد و طرح مذاکره و گفتگو از سوی حکومت، جز وقت کشی و لغو تظاهرات و فروکش کردن احساسات مردم نیست.
  4. در صورتی که حکومت واقعاً صادق است و می خواهد به این معضل نقطه‌ی پایان بگذارد،‌ اول چرا قبلاً؛ حتی زمانی که ما تاریخ برگزاری تظاهرات را اعلام نمودیم خاموش بود؟ دوم چرا در جریان ماه مبارک رمضان،‌ خصوصا در شب‌های روشنایی که ما همیشه تاکید به برگزاری تظاهرات می نمودیم، چراغ سبز نشان ندادند؟ و سوماً‌ در صورتی که حکومت می خواست وارد گفتگو شود، چطور از طریق اداره امور و یا ارگان های ذیربط وارد مذاکره نگردیده که از طریق ریاست عمومی امنیت ملی وارد شده؟ و… اینها دلایلی بودند که موافقان تظاهرات، خصوصا اشخاصی که قبلا نام های آنان را ذکر کردم،‌ مطرح می نمودند.

در کنار همه‌ی نگرانی های که در خصوص تظاهرات دوم اسد بحث شد، یک نگرانی پاسخ خود را دریافت نکرد و هیچ کسی به اهمیت آن توجه ننمود. آن نگرانی عبارت از این بود که “اگر در جریان تظاهرات اتفاقی بیافتد، چه کسی مسئول است و کی مسئولیت آن را برعهده می گیرد؟”. ظاهر این سوال و این نگرانی، در فضای تنش آلود و احساساتی جلسه اول اسد، خیلی ساده و آسان به نظر می رسید اما در واقع، یکی از جدی‌ترین سوالی بود که باید پاسخ عملی و دقیق داده می شد و ابعاد این سئوال بصورت مشخص سنجیده می شد که متاسفانه نشد و پاسخ خود را نیافت. این سئوال چندین بار در بین اعضای شورای عالی در اول اسد مطرح شد، اما جوابی که باید می گرفت،‌ متاسفانه نگرفت. فقط داکتر جعفر مهدوی در مورد مسئولیت تظاهرات دوم است گفت: حکومت از لحاظ قانونی مسئول تامین امینت معترضین است. هر اتفاقی که بیافتد،‌ حکومت مسئول آن است نه ما (شورای عالی مردمی).

داوود ناجی با بسیار خوش‌بینی نسبت به قضیه می دید. حتی در یک مورد من با آقای ناجی مشکل پیدا کردم. آقای ناجی می گفت: «وضعیتی که حکومت دارد و سراسیمگی که متوجه دولتمردان است، مطمئین هستم قبل از اینکه به دهمزنگ برسیم،‌ حکومت طرح ما را می پذیرد. وقتی طرح ما پذیرفته شد، با صدور قطع نامه به تظاهرات خود خاتمه می دهیم و بر می گردیم».

احمد بهزاد،‌ جعفر مهدوی، داوود ناجی، تقی امینی و یک تعداد از دوستان دیگر تقریباً‌ حرف های همدیگر را تکرار می نمودند و تاکید داشتند که تظاهرات برگزار شود. دلایلی که در بالا ذکر شد، تقریباً‌ همه به همان دلایل استناد می کردند. عزیز رویش نیز در جلسه از طرح حکومت و اینکه مذاکره در شرایط فعلی از اهمیت خاصی برخوردار است، حمایت می کرد اما زمانی که جلسه برهم خورد و قطب ها شکل گرفت، از تظاهرات حمایت کرد.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت که موافقان تظاهرات، بالای حکومت اعتماد نداشتند، تظاهرات را آخرین گزینه برای دادخواهی می دانستند، آمادگی های لازم برای برگزاری تظاهرات چیده شده بود، حکومت از تامین ۱۰۰% تامین امنیت یک مسیر (مصلی رهبر شهید الی چوک دهمزنگ) طی مکتوبی خبر داده بود، شورای عالی مردمی – جنبش روشنایی با حکومت، رهبران سیاسی و مردم افغانستان در جریان ماه مبارک رمضان و در شب های روشنایی اتمام حجت کرده بود، مردم آماده‌ی رفتن به تظاهرات بودند، روزنه‌ی قابل اعتماد از سوی حکومت نشان داده نشده بود،‌ به همین دلایل بود که از برگزاری تظاهرات حمایت می کردند.

در خصوص تامین امنیت تظاهرات باید گفت، شورای عالی مردمی قبلاً ۱۰ مسیر را مشخص کرده بود و طی اعلامیه‌ی برای مردم بیان داشته بود که از همین ۱۰ مسیر حرکت می کنیم و به چوک فواره آب مقابل ارگ ریاست جمهوری گردهم جمع می شویم. وقتی با سکتورهای امنیتی این ۱۰ مسیر شریک شد و شخص آقای عنایت حفیظ و وکیل یزدان پرست مسئولیت جواز تامین امنیت تظاهرات را برعهده داشتند، سکتورهای امنیتی و خصوصا وزارت داخله پیشنهاد نموده بود که به دلیل مشکلاتی که وجود دارد، اگر شورای عالی مردمی به صلاح ببیند که ۱۰ مسیر را به یک مسیر تقلیل دهد، ما امنیت ۱۰۰ درصدی یک مسیر را تامین می نماییم. شورای عالی مردمی این خواست سکتورهای امنیتی را پذیرفت و تصمیم گرفته شد که فقط از یک مسیر (مصلی شهید مزاری الی دهمزنگ) برگزار شود و درنهایت در چوک دهمزنگ خیمه تحصن برپا گردد. بنابراین، وزارت داخله و گارنیزون کابل طی مکتوبی، اعلام نمودند که امنیت تظاهرات را تامین می نمایند و این نگرانی شورای عالی مردمی هم برطرف شد.

دیدگاه سومی:

در بین دو دیدگاه؛ مخالفان و موافقان تظاهرات، بودند کسانی که در وسط قرار داشتند. نه می توانستند با تظاهرت مخالفت کنند و نه هم موافقت. یکی از همین افراد،‌ من بودم. من دیدگاه میانه داشتم. هم از رفتن به تظاهرات و هم از نرفتن به تظاهرات نگران بودم. من به این فکر می کردم که اگر به تظاهرات برویم، دو مسئله محتمل است.

اول اینکه شورای عالی مردمی جنبش روشنایی دوقطب می شود و قدرتی که در باهم بودن است، در بی هم بودن نیست. من دیدگاه تیم داکتر مدبر که سخت مخالف تظاهرات بود و دیدگاه تیم استاد خلیلی که بیشترین تاکید روی مذاکره داشت را می دانستم. همچنین می دانستم که اگر به تظاهرات برویم، باتوجه به تجربه تظاهرات ۲۷ ثور،‌ تیم داکتر مدبر و استاد خلیلی از کنار ما می رود. با رفتن تیم استاد خلیلی و داکتر مدبر از جنبش روشنایی، طبیعتاً قدرت ما نیز کاسته می شود و این به صلاح جامعه‌ی ما و به صلاح انسان مظلوم هزاره نیست و داعیه‌ی عدالتخواهی ما را صدمه می زند. من به این باور بودم که اگر قرار باشد، در برابر فاشیسم پیروز شویم و طلسمِ ستمِ تاریخی برعلیه مردم خود را بشکنیم و هزاره را به عنوان هزاره در افغانستان بقبولانیم، باید درکنار هم، یکپارچه و متحد باشیم. زیرا ما تجربه‌ی اتحاد جامعه تشیع بصورت کل و نسل های متفاوت جامعه‌ی هزاره را بصورت خاص، در نزدیک به چهار ماه از شکل گیری جنبش روشنایی، زیر چتر شورای عالی مردمی – جنبش روشنایی داشتیم. دورِهم جمع شدنِ تمامی احزاب و جریان های شیعی – هزارگی زیر یک چتر و بخاطر یک داعیه،‌ کار آسانی نبود و نیست و در تاریخ افغانستان بی نظیر بود و است. همچنین خارج شدن محمد محقق و سرور دانش در تظاهرات ۲۷ ثور،‌ ضربه‌ی بزرگی بود که به پیکر زخم خورده‌ی جامعه ما خورده بود. بنابراین، این یکی از نگرانی های من بود که با رفتن به تظاهرات، جنبش دو تقسیم می شود و اتحاد و انسجام نسبیِ که داشتیم، از بین می رود.

نگرانی دیگر من از رفتن به تظاهرات،‌ به خشونت کشیدن تظاهرات از سوی حکومت بود. باتوجه به تجربه‌ی که در تظاهرات ۲۷ ثور داشتیم و تعداد اجیرشدگان درباری و حکومتی، زمانی که شکوه و عظمت مردمی را دیدند و تحمل نتوانستند، خواستند با لت و کوب نمودن خبرنگاران و بالا شدن بالای دیوارهای کانتینری، عظمت و خروش عظیم مردمی را زیر سوال ببرند که خوشبختانه نیت شوم شان به کرسی ننشست و ناکام ماندند، اینبار نیز یکی از نگرانی های من، شدت این وضعیت و توطئه ها و اینکه حکومت در برابر ما خشونت کند، بود.

در خصوص انفجار و انتحار،‌ اصلاً‌ در ذهن ما خطور نمی کرد که چنین اتفاقی بیافتد. چون حکومت و سکتورهای امنیتی از تامین ۱۰۰% امنیت تظاهرات اطمینان داده بود و ما هم،‌ متکی به همین مسئله و اینکه بحث تامین امنیت تظاهرات از مسئولیت های حکومت و سکتورهای امنیتی است که واقعاً‌ چنین است، اصلاً فکر نمی کردیم که انتحار و انفجار صورت بگیرد و حتی در بین شورای عالی مردمی هم این گمانه مطرح نمی شد و نشد. من مطمئین بودم و هستم؛ اگر شورای عالی مردمی می دانست که انتحاری صورت می گیرد، هیچگاهی چنین تصمیم بزرگی را نمی گرفت و مطمئناً تظاهرات را لغو می نمودیم. چون نیروهای امنیتی برای ما اطمینان داده بود که امنیت شما را صددرصد تامین می نماییم، ما با خیال راحت روی برگزاری تظاهرات کار می کردیم. بنابراین، بحث به خشونت کشیدن تظاهرات از سوی حکومت و حلقات اجیرشده‌ی حکومتی، یکی ازنگرانی های جدی من بود. اینکه اگر حکومت در برابر عدالتخواهان شلیک کند و تعدادی از عدالتخواهان را شهید و زخمی نماید، و اینکه بعد از آن وضعیت به کجا کشیده خواهد شد و چه اتفاقی خواهد افتاد، از سوالاتی بود غیر قابل پیش بینی.

بحث به خشونت کشیده شدن تظاهرات از سوی حکومت، نتنها نگرانی من بود که خیلی از دوستان دیگر من نیز نگران بودند. در جلسات پی‌هم شورای عالی مردمی نیز این نگرانی باربار مطرح گردید. داوود ناجی در یکی از جلسات گفت: آنانی که میگویند نمی ترسیم،‌ یا دروغ می گویند و یا هم دیوانه اند. همه میخواهند که زنده بمانند و جان خود را دوست دارند» و… بهرحال، این دو دلیل، دلیل نگرانی من از رفتن به تظاهرات بود؛ بحث از هم پاشیدنِ وحدت و یکپارچگی شورای عالی مردمی – جنبش روشنایی و بحث برخورد مسلحانه حکومت برعلیه عدالتخواهان.

*****

بازهم به این فکربودم که اگر تظاهرات نکنیم،‌ چه خواهد شد؟ آیا بدیلی برای تظاهرات وجود دارد؟ نهایت کار و آخرین ابزار ما برای دادخواهی و مبارزات مدنی،‌ همین تظاهرات بود. بحث گفتگو و مذاکره، یکی از راه‌حل‌های منطقی در مبارزات مدنی و کش و گیرهای اجتماعی است و ما آن را می دانستیم و میدانیم، اما به نیت و صداقت حکومت شک داشتیم. شک ما کاملا طبیعی و منطقی بود. ما تجربه زیادی از طرفند حکومت برای خاموش ساختن معترضین داشتیم. حکومت همیشه با روپوش مذاکره و گفتگو، آنچه می خواستند، انجام می دادند. نه جانب مذاکره برای آنان اهمیت داشت و نه داعیه و اعتراض معترضین. آنچه برای آنان مهم بود،‌ خواست‌های خود شان بود. کمیسیون‌های که قبل از تظاهرات ۲۷ ثور، بعد از ۲ اسد و قرار تشکیل کمیسیون برای گفتگو و مذاکره بعد از به تعویق انداختن تظاهرات ۶ میزان بود، مصداق این ادعای ماست. باتوجه به همین مسئله،‌ من فکر می کردم که اگر تظاهرات نکنیم،‌ چه کنیم؟

همچنین به این باور بودم که،‌ هزاره ها در مرحله‌ی مهم و حساسِ زندگیِ سیاسی – اجتماعی خود رسیده است. بلند رفتن شعور سیاسی مردم ما و بسیج و انسجام همگانی برای اعاده‌ی حقوق انسانی شان،‌ در شرایط فعلی، نعمت بزرگی‌ است و باید آن را پاس داشت و از آن برای تحقق عدالت حمایت کرد.

وقتی وضعیت مردم ما را در شرائط فعلی،‌ پس از توافقنامه بن به بررسی می‌نشستم، می دیدم که واقعاً‌ غیر قابل تحمل بود و است. آنانی که در خارج از افغانستان زندگی می کنند و یا مردم عامِ ما که در داخل افغانستان فقط به فکر گذراندن زندگی بخور – نمیر شان هستند، از وضعیتی که برعلیه مردم ما جریان دارد و ظلم و ستمی که برعلیه آنان روا داشته می شود، نمی توانند مانند کسانی که در درون نظام هستند و وضعیت را رسد می کنند و اقداماتِ استبدادگرایانه‌ی دولت برعلیه مردم ما را، درک کنند و بدانند. از حضور ۱.۵ درصدی حضور هزاره ها در ساختار سیاسی حکومت افغانستان گرفته تا تخصیص بخورنمیرِ پروژه های عام المنفعه در مناطق مرکزی،‌ از بی عدالتی در انکشاف متوازن گرفته تا تغییر پروژه‌های حیاتی برای مناطق مرکزی، از مسافر بودن نمایندگان سیاسی هزاره‌ها در عالی‌ترین مقامات حکومتی و دولتی گرفته تا تصمیم تغییر مسیر لین برق ۵۰۰ کیلوولت ترکمنستان از مسیر اصلی آن (بامیان – میدان وردک به مسیر سالنگ) با حضور آنان، همه و همه حکایت از دردی دارد که حاکمان ستمگر افغانستان، در قرن ۲۱، برعلیه محروم‌ترین مردم افغانستان روا می دارد؛ و این غیر قابل تحمل است.

هزاره‌ها ظاهراً‌ در افغانستان هست، اما نیست. هست؛‌ چون حضور فزیکی دارند. اما نیست؛‌ چون هم حق آنان خورده می شود و هم کسانی که از آدرس آنان در بدنه‌ی حکومت حضور دارند، بی صلاحیت و خنثی هستند و نمی توانند کاری انجام دهند؛ پس نیستند. ظلم و ستم و تعبیض و تعصب بیشتر از این نمی شود. حاکمانی که درگذشته های دور و نزدیک،‌ انسان هزاره را به دلیل هویت قومی و تباری شان حذف فزیکی می‌کردند،‌ امروز و در چنین شرایطی، وقتی برای زمامداران حکومتی، شرائط حذف فزیکی مهیا نیست،‌ با حذف سیستماتیک و با روش دموکراتیک، بدتر از حذف فزیکی دارد ما را به حاشیه می کشاند. این برای من به عنوان یک نسل تازه به دوران رسیده‌ی هزاره غیر قابل تحمل بود و است.

وقتی گلوی بریده‌ی شکریه تبسم به یادم می آمد و می آید، وقتی به تن پاره پاره‌ی مامد سیاه و همسنگران او در جلریز فکر می کردم و می کنم، وقتی مظلومیت و محرومیت انسان هزاره را در مناطق مرکزی می دیدم و می بینم، وقتی به تبعیض آشکار زمامداران حکومتی برعلیه هزاره ها و مناطق مرکزی را مرور می کردم و می کنم، وقتی وضعیت مسافربودن و سمبول بودن نمایندگان سیاسی خود را در بالاترین رده‌ی حکومتی تحلیل می کردم و می کنم، و… نمی توانستم و نمی توانم خود را کنترل کنم و بازهم بگویم، آرام و خاموش می‌نشینیم و کاری نمی کنیم. این واقعا غیر قابل تحمل بود و است. حرف های خیلی زیاد و دردهای خیلی بزرگی است که در یک نبشته‌ی بسیار کوتاه نمی شود به همه‌ی آنان پرداخت.

بنابراین، بازهم با خود فکر می کردم که اگر تظاهرات نکنیم،‌ چه کنیم؟ اگر امروز در برابر ظلم و ستم سردمداران حکومتی نه‌ایستیم، چه وقت خواهیم ایستاد؟ اگر امروز از حقوق انسانی خود دفاع نکنیم و بگذاریم خودکامگان و استبدادگرایان ارگ و سپیدار، هرچه دل شان خواست در حق ما بکنند، چه وقت از حقوق خود دفاع خواهیم کرد؟ آیا خاموشی ما، جفایی برحق نسل های آینده‌ی ما نیست؟ و… اینها دلایل من بود که با خود فکر می کردم. اما دلیل دوم و رفتن به تظاهرات، بیشتر چربی می نمود و مرا بسوی موافقان تظاهرات می کشاند که بعداً من هم موافق تظاهرات گردیدم که در قسمت بعدی توضیح بیشتر خواهم داد.

ادامه دارد…

نگارنده این روایت اصغر سروش عضو شورای عالی مردمی جنبش  روشنایی است. 
او یکی از برگزار کننده گان اعتراضات جنبش روشنایی در کابل بود و در تظاهرات ۲ اسد سال گذشته 
در میدان دهمزنگ "میدان شهدای روشنایی" به شدت زخمی شد. و ماه ها در یکی از شفاخانه های هندوستان بستری بود.
 اکنون وضعیت آقای سروش خوب است و به فعالیت هایش در چوکات جنبش روشنایی در کابل ادامه می دهد.
In this article

Join the Conversation