داوود ناجی
بخش اول
استاد دانش، معاون رییسجمهور در اجلاس سیاسی و مشورتی حزب وحدت، خطابهیی سیاسی ایراد کرد که خوشبختانه در فضای بهشدت آشفته و ملتهب جامعهی ما که گوش کسی به شنیدن حرف کسی بدهکار نیست و هر نیّتی نیک سوءبرداشت میشود، دستکم حتا از سوی مخالفین سیاسی او درشبکههای اجتماعی با استقبال روبهرو شد.
متن کامل سخنرانی آقای دانش را در صفحهی فیسبوکش دیدم. خواندم و بهدلیل باوری که به گفتوگو و اهمیت این سخنرانی در بازکردن فضای گفتوگو در چنین مواردی دارم، برداشتم از متن استاد دانش راعمومی میکنم.
این سخنرانی آنطوری که خود آقای دانش گفته است ماهیت درونقومی دارد و از آدرس یک هزاره که در حکومت پنجاه-پنجاه، نفر سوم بهشمار میرود برای هزارهها ایراد شده است. با این وجود، پیام سیاسی آقای دانش فراتر از هزارههاست، وآنگونه که خود با وضاحت میگوید، نهتنها شامل و ناظر «وضعیت کنونی [است]، بلکه بهعنوان یک طرح برای آینده و خطوط کلی یک پالیسی و استراتژی درازمدت» که ناشی «از یک تجربهی سیاسی، و یک مطالعه و ارزیابی از تاریخ گذشته است» مرز مخاطبان خاص آقای دانش را در مینوردد. بهعبارت روشنتر، تعبیراتی چون: «خطوط کلی یک پالیسی، استراتژی درازمدت، تجربهی سیاسی، مطالعه و تاریخ» به حرفهای آقای دانش اعتبار یا خویوبوی یک مانیفست سیاسی را داده است. از اینحیث، بازخوانی این متن شایسته، سزاوار مطالعه و تأمل است و گپ زدن در مور آن حایز اهمیت.
از سوی دیگر، اگر این سخنرانی آقای دانش از آدرس یک استاد دانشگاه و یا یک کارشناس سیاسی ارائه شده بود، بحث من کاملا تغییر می کرد. اما از آنجایی که آقای دانش یک مقام ارشد حکومتی است و یک سیاستمدار و کنشگر، پس حرف او را نمیشود یک کنش سیاسی تلقی نکرد، به زمان و مکان ایراد آن دقت نکرد و آن را صرف بهعنوان یک خطابه و یا مقاله به بررسی گرفت.
در تمام جهان رسم بر این است که حرف سیاستمدار را بهعنوان یک کنش و نه حرف صرف، مورد بررسی قرار میدهند. مثلا اگر آقای ترامپ پس فردا بیاید و در سازمان ملل راجع به بحران مهاجرت در جهان سخنرانی کند و همه را به رعایت اصول بینالمللی مهاجرت و رعایت حقوق مهاجران توصیه و تشویق کند، سخنرانیاش در کنار عملکرد اخیر او مبنی بر منع ورود شهروندان هشت کشور جهان به امریکا بررسی خواهد شد و مخاطبان حتما از او سوالاتی را خواهند پرسید.
در این یادداشت هم، سخن آقای دانش، بهعنوان سخن «معاون رییسجمهور» مرور شده است. آقای دانش حرفهایش را در سه محور کلان طرح کرده است:
- مناسبات بینالاقوامی
- مناسبات دورنقومی
- حزب وحدت
محور اول، سخنان آقای دانش مربوط به مسأیل ملی و مناسبات بینالاقوامی میشود که به سه بخش جزئیتر دستهبندی شده است.
مقدمه یا ورود آقای دانش به محور اول کلی و برای اهالی فرهنگ شامل بدیهیات است. البته برای تدوین مانبفست سیاسی بدیهیات حکم سنگبنا را دارد و شرط لازم بهشمار میرود. اما آنطوری که گفتم، دانش پس از ذکر این مقدمه سه نکتهی مهم را برای همهی اقوام و مشخصاً برای هزارهها یادآوری می کند:
یک: دولتسازی، آقای دانش مییگوید آرمان همهی مردم افغانستان تأمین عدالت است و عدالت در صورتی مییتواند معنای واقعی داشته باشد که برای همه باشد. به باور آقای دانش، تنها با نظامسازی و دولتسازی میتوانیم به عدالت برسیم. میگوید: ما «باید» دولتی مبتنی برارزشهای ملی، متکی بر دموکراسی، مردمسالاری و کثرتگرایی سیاسی داشته باشیم که متعهد به حاکمیت قانون، رعایت حقوق بشر، حقوق برابر شهروندی و بیطرف در قضایا و منازعات داخلی باشد.
آقای دانش میگوید «باید» چنین دولتی داشته باشیم. کلمهی «باید» در اینجا دلالت بر فقدان یک دولتی که همه در آرزویش سوختیم و میسوزیم، دارد. واقعیت این است که آقای دانش از معاونیت دولتی حرف میزند که دو رکن آن غیرقانونی است. حکومت وحدت ملی بهعنوان رکن مهم دولت مشروعیت خود را از قانون اساسی و ارزشهای دموکراتیک که انتخابات اصل مهم آن شمرده میشود نگرفته بلکه وجود حکومت وحدت ملی ناشی از یک توافقنامهی سیاسی است که در حال حاضر همین توافقنامهی سیاسی کاغذپارهیی است که جناح ارگ هیچ اعتبار سیاسی به آن قایل نیست.
رکن دیگر دولت، قوهی مقننه است. پارلمان افغانستان دو سال است که بر خلاف قانون اساسی و مصالح سیاسی و ارزشهای شهروندی فعال است. پارلمان نیز مثل قوهی اجرایی که حکومت باشد مشروعیت قانونی و دموکراتیک ندارد بلکه وجودش وابسته به فرمانی است که ممکن است غنی هر وقتی که دلش خواست فرمانش را لغو و پارلمان را منحل کند.
در غیبت یک دولت مبتنی بر ارزشهای دموکراتیک است که حکومت وحدت ملی متعهد به اجرای قانون نمیباشد و عدالت در نزدش از یک مقولهی انسانی به یک مفهوم انتزاعی صرف که وجود عینی ندارد، تنزل پیدا میکند. دولت در کل و حکومت بهطور خاص عاری از ارزشهای مورد نظر آقای دانش است. حکومت فعلی نه از ارزشهای مدرن مایه گرفته است نه استوار بر منافع ملی است. این حکومت سرشار از عصبیتهای قومی و ارزشهای قبیلوی است که بیعدالتی در آن بیداد میکند. و آقای غنی در آخرین جلسهی کابینه گفته است تا برگزاری انتخابات حکومت به کارش ادامه میدهد. معلوم نیست انتخاباتی در کار هست یا نه.
دو، از طریق جنگ و خشونت به هدف نمییرسیم، در این جزء که بخش دوم از محور اول است، آقای دانش مییگوید: در دنیای امروز، جنگ و خشونت به هر شکل و ماهیت و هویت سیاسی و فکری که باشد پیروزی یک قوم یا گروه سیاسی را تضمین نمیکند. تندروی قومی و مذهبی از نظر آقای دانش برای همه، مشخصاً برای هزارهها یک زهر کشنده است. آقای دانش از تعامل مثبت با اقوام دیگر استقبال میکند و میافزاید: ما در شرایط فعلی کشور از هر قدمی که از جانب هر گروهی، بهسوی صلح برداشته میشود استقبال میکنیم. دانش این استقبال را مشروط میکند به اینکه؛ گروهها دست از جنگ بردارند، رابطهی خود را با گروههای تروریستی قطع کنند، قانون اساسی فعلی را بپذیرند. در اینجا، آقای دانش از توافقنامهی صلح با حزب اسلامی بهعنوان یک «الگوی مناسب و قابل تطبیق» یاد می کند.
فرمایشات آقای دانش در خصوص جنگ و خشونت از منطق قوی ایشان در مقام سخن حکایت میکند. شکی وجود ندارد. اما در مقام عمل و از آنجایی که آقای دانش از کرسی معاونت دولت و قوهی اجرایی حرف میزند نه از کرسی دانشگاه، دیدگاه و عمل ایشان در مورد صلح و پایان جنگ و مصالحه با گروههای مخالف دولت که حزب اسلامی بهرهبری گلبدین حکمتیار یکی از آنها است، با یک چالش جدی روبهرو است.
آقای دانش چارچوب کلی مصالحه با حزب اسلامی را قابل قبول و آنرا الگویی مناسب و قابل تطبیق میداند. اما چارچوب کلی بدون اجزا معنایی ندارد. جزئیات است که یک چارچوب کلی را به نام مصالحه تشکیل دادهاند و این چارچوب مهم است.
آقای دانش به دلیل اینکه زیبا حرف میزند، از بدترین مصالحهی دولت به بهترین وجه ممکن سخن میگوید. سخن زیبا و رسا و بدون نقض و نقص، امر معیوب و کج را راست و درست نمیکند. به چند عنصر از توافقنامهی صلح اشاره میکنم تا بهصورت مستند صلح با حزب اسلامی را که از نظر آقای دانش یک الگوی مناسب است، زیر سوال میبرد. و نشان میدهد این الگو چقدر لرزان و سست و خام است.
حکومت به تعهدات خود در مصالحه با حزب اسلامی عمل کرد و تحریمهای وضع شده علیه رهبر و اعضای حزب اسلامی را از شورای امنیت ملل متحد برداشت.
توافق شده است که رهبر و دیگر اعضای برجستهی حزب اسلامی میتوانند آزادانه در هر کجای کشور که دلشان خواست زندگی کنند. دولت به تعهدش عمل کرد. در ناامنترین جاهایی که فرد عادی نمیتواند گشتوگذار کند حکمتیار چند ولایت شرقی را دور زد و بدون هیچ مشکلی وارد کابل شد.
توافق شده است که حزب اسلامی میتواند مثل دیگر احزاب فعالیتهای سیاسی خود را از سر بگیرد. از سر گرفته است. هیچکسی نمیتواند در فضای باز گردهمایی سیاسی برگزار کند اما حزب اسلامی یک روز کامل را در میدان ورزشی به سخنرانی سیاسی پرداخت.
توافق شده است که رهبر حزب اسلامی از سوی رییسجمهور اعزاز میشود که شد. رهبر حزب اسلامی در دو-سه مکانی که لازم میبیند اقامت کند دولت هزینه و امنیتش را تضمین میکند. این هم اجرا شد، حکمتیار در قلب کابل و تحت شدیدترین تدابیر امنیتی زندگی میکند.
توافق شده است که دولت به رهبر و اعضای حزب اسلامی مصئونیت قضایی در قبال اقدامات سیاسی و نظامی گذشتهی حزب اسلامی داده و آنرا تضمین کرده است.
توافق شده است که دولت زندانیهای حزب اسلامی را آزاد میکندکه آزاد کرد.
توافق شده است که دولت شرایط لازم را برای حضور اعضای حزب اسلامی در نهادهای دولتی فراهم میسازد. نیم کابینه و وزارتخانهها با سرپرست اداره میشوند و منتظر ورود حکمتیار ماندهاند. دولت مکلف است برای فرماندهان حزب اسلامی که تمایل به کار در نهادهای امنیتی را داشته باشند زمینه را فراهم کند. لیست حزب اسلامی آمادهی تحویل به حکومت شده است.
اینها جزئیات توافقنامهی صلح با حکمتیار است و چنانچه میبینیم دولت به تعهدات خود تا اکنون یکی-یکی عمل کرده است. اما حزب اسلامی چقدر توافقنامه را اجرا کرده است؟ حزب اسلامی تعهد کرده بود که قانون اساسی را قبول کند و تشکیلات نظامی خود را منحل سازد. اما حکمتیار گفت قانون اساسی را «عجالتاً» بهخاطر این مصالحه قبول کرده اما او طرح و بدیل دیگری دارد که در لویهجرگهی قانون اساسی ارائه خواهد کرد. اشارات او به توافقنامهی سیاسی حکومت وحدت ملی هم معنادار بود که آنرا نا مقدس خواند.
توافق شده است که حزب اسلامی نیز زندانیانی که در اسارت آنهاست را در اسرع وقت رها کند. رها شدند؟
علاوه بر این، حکمتیار با صدها تن از نیروهای مسلح و سلاح سنگین وارد کابل شد. نظم را بههم زد و نگرانی ایجاد کرد. مذاکرهکنندهی حزب اسلامی اخیراً گفته حزب اسلامی سلاح خود را تحویل حکومت نمیدهد. یعنی تشکیلات نظامی حزب اسلامی همچنان پابرجاست. آیا این یک الگوی مناسب است؟ کابل این روزها بیشتر شباهت به روزهای جنگ دارد تا صلح.
سه، تقابل با حکومت: آقای دانش میگوید ما (هزارههها) با هر حکومتی در افغانستان با هر نوع افکار و برنامهیی که باشد، مخصوصاً حکومتتهای مشروع و منتخب، باید همکاری کنیم. از نظر آقای دانش، انزوای سیاسی و دور بودن از حکومت یا تقابل با حکومت، به هر دلیلی که باشد، به ضرر مردم ما (هزارهها) است. آقای دانش حتا ایفای نقش اپوزیسیون را هم برای هزارهها مفید نمیداند، میگوید اپوزیسیون هیچ سود سیاسی ندارد. و اینگونه نتیجه میگیرد: بنابراین در هیچ حالتی نباید در تضاد و خصومت با حکومت قرار گرفت.
آقای دانش گفته است «با هر حکومتی در افغانستان با هر نوع افکار و برنامهیی که داشته باشد «باید» همکاری کنیم»؟ به گذشتههای دور بر نمیگردیم چون نمیتوانیم و ممکن هم نیست به نیروی موثر پادشاهی و امیری عبدالرحمن بدل شویم تا باقی نفوسی که نیمی آن را عبدالرحمن قلعوقمع کرد، نابود کنیم. یا به ماشین کشتار او مبدل شویم. به چند دهه قبل باز میگردیم. امارت اسلامی طالبان یک حکومت بود. افکار فاشیستی و قبیلوی داشت. آموزش را برای زنان حرام میدانست. انتخابات برایشان بیمعنا بود. حکومتی بود که تمام جریانهای سیاسی رقیب را تارومار کرد. حکومتی بود که از افغانستان پناهگاهِ امنی برای بزرگترین و خطرناکترین گروههای تروریستی ساخت. رژیم طالبان یک حکومت بدوی، بیگانه با ارزشهای مدرن بود. در رژیم طالبان مردم افغانستان حتا صاحب ریش و بروت خود نبودند چه رسد به مختار بودن و آزاد در رأی و آزاد در بیان و عقیده. مجسمههای بودا را ویران کردند. با چنین وضعیتی، هزارهها حتا اگر میخواستند میتوانستند شریک و همکار طالبان باشند؟
آقای دانش فرمودهاند با هر نوع حکومت و با هر نوع افکار و برنامهیی که دارد «باید» همکاری کنیم.دور از تصور نیست که دولت اسلامی یا داعش آنگونه که جناب آقای خلیلی مدام میگوید و هشدار میدهد که افغانستان به سوریهی دوم تبدیل میشود، از آقای دانش میپرسم در صورتی که هشدار آقای خلیلی به واقعیت پیوست و داعش بر کشور مسلط شد آیا استاد دانش آمادهی همکاری با آن حکومت میباشند؟ حالا داعش یکطرف، در حال حاضر طالبان مثل حکومت وحدت ملی بر نیمی از قلمرو خاک افغانستان مسلطاند، دستگاه قضایی دارند و نیروی نظامی دارند و یک تشکیلات منظم. پس چرا بهعنوان بزرگ هزاره اعلام نمیکنید و از هزارهها نمیخواهید که با طالبان که قدرتش چیزی کم از حکومت وحدت ملی نیست همکاری کنند؟ هزارهها بهدلیل حمایت از حکومت کابل هر روز قربانی میدهند و عملاً در تقابل با طالبان قرار گرفتهاند.
افزون بر این، آقای دانش از یک طرف از ارزشهای مدرن حرف می زند، از سوی دیگر اپوزیسیون را که جزء جداییناپذیر دولتهای مدرن و ارزشهای دموکراتیک بهشمار میرود، بیهوده و بیحاصل میداند. وقتی از دولتی با ارزشهای دموکراتیک حرف میزنیم نمیتوانیم اپوزیسیون را که در نظامهای دموکراتیک نقشش از حکومتهای بر سر اقتدار کمتر نیست، نادیده بگیریم. اپوزیسیون در جامعهی آزاد و با فرهنگ دموکراتیک همان اهمیتی را دارد که حکومتها دارند. بهدلیل اهمیتی که اپوزیسیون دارد آنرا دولتِ در سایه می گویند.
آقای دانش که در سالهای اخیر در مقامهای بلند دولتی از جمله ولایت، وزارت و حالا معاونت ریاستجمهوری کار کرده است، سالهای سال آدم مهمی در حزب وحدت هم بوده است، میتوانم بپرسم که چرا آن زمان باب همکاری را با حکومتهای چپ در افغانستان باز نکرد؟ حزب وحدت مثل اغلب احزاب سیاسی دیگر، جهادی است و علیه روسها و حکومت دستنشاندهی آنها وارد جنگ و منازعه شد. در دوران جنگهای خانمانسوز داخلی، چرا حزب وحدت با گروه سیاسی بر سر قدرت (حزب جمعیت) وارد همکاری نشد؟ اگر آنگونه که آقای دانش می گوید با هر حکومتی «باید» همکاری شود، روشن نکرده است که جنگ و مقاومت حزب وحدت در مقابل حکومت مجاهدین را میپذیرد یا آن را چون در تضاد با دولت بوده مردود میداند؟
آقای دانش با نظریهپردازیهای سیاسی خود هزارهها را از یک جریان سیاسی نسبتاً تأثیرگذار به یک نیروی منفعل تنزل داده است. وقتی آقای دانش میگوید هزارهها تحت هر شرایطی و با هر نوع حکومتی با هر نوع برنامهیی که دارند همکاری کنند، در واقع هزاره را که فیگور فرهنگی، جریان مستحکم مدنیت و دانایی است و امید و نمایندهی ارزشهای مدرن در افغانستان، خلع میکند و به زیر میکشد.
این دیدگاه سیاسی آقای دانش چیزی نیست جز دعوت از هزارهها برای تن دادن به سکوت و تمکین. آقای دانش در پاراگرافهای بعدی از هزارهها بهعنوان شهروندان «متین» یاد میکند. اطاعت و متانت در برابر قانون بخشی از فرهنگ شهروندی است اما دعوت آقای دانش از هزارهها مبنی بر پیروی کورکورانه از حکومتها «با هر برنامهیی که دارند»، هزارهها را از شهروندان آگاه به نیرویی گوش به فرمان هر حاکم جابر و خونخوار تبدیل میکند. هزارهیی را که من میشناسم و تاریخ به ما میگوید، هرگونه حکومت و با هر برنامهیی را بر نمیتابد. هزارهها در برابر ظلم و برنامههای فاشیستی حاکمان مستبد پیشین کشور ایستادهاند، مبارزه کردهاند، قربانی دادهاند و اولین جریان سیاسی در سالهای اخیر در کشور بود که در حمایت از دموکراسی و قانون، سلاحشان را تحویل دادند و تا هنوز از حامیان پروپاقرص حکومت بهشمار میروند.
بودن در حکومت و قدرت مهم است. اما نه به هر قیمتی. حکومت یا قدرتی که نتیجهاش اعمال سیاست برهنهی تبعیض و حذف سیستماتیک دیگران باشد، حکومتی که جز کشتار، قتل و جنگ، اندیشهیی ندارد چه سودی دارد آقای دانش که ما نمیدانیم؟
نکتهی مهم دیگر و درخور ستایش سخنرانی آقای دانش، درخواست ایشان از مردم افغانستان است: ما مردم افغانستان با توجه به گذشتههای تلخ نابسامانیهای امنیتی و سیاسی، همگی بر همدیگر حق داریم که یکدیگر خود را عفو کنیم و از یکدیگر خود معذرت بخواهیم و مردم هزاره بهخاطر آن جنایت وحشتناک تاریخی بیشتر از هر گروه دیگر مستحق یک معذرتخواهی ساده اما دوستانه هستند. خوب بود آقای دانش چنین خواهشی را بیواسطه از حکومت میکرد.
ادامه دارد…
منبع: روزنامه اطلاعات روز