نویسنده: ملک شفیعی
چهلم شهدای روشنایی دیروز در کابل و سراسر جهان گرامیداشته شد. کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از اعضا جنبش روشنایی در حادثه دوم اسد دهمزنگ آنقدر تلخ و دردناک بود که ردپایش تا ابد برجای خواهد ماند. اما بر اساس سنت موجود چهلم فقدان عزیزی بمعنی گذار از دوره مصیبتداری و وارد شدن به دوره زندگی عادی است. جنبش روشنایی نیز با بیش از یکماه مصیبتداری و رسیدگی به مشکلات مجروحین و نیز درگیری های خواسته و ناخواسته دیگری، می بایست وارد چنین مرحلهی شود. بعد از چهلم شهدا لازم است ارزیابی دقیق از عملکرد پرشتاب چند ماه گذشته صورت گیرد و تمام جوانب قضیه با دقت بررسی شود تا بتوان نقشه راه آینده را بهتر ترسیم کرد.
با استفاده از همین فرصت اینجانب لازم دیدم با نگاه به رفتاراجتماعی اعضای شورای عالی مردمی جنبش روشنایی و نیز استراتیژی اتخاذ شده از سوی این شورا و در واقع از سوی اکثریت فعال هزاهها برای مطالبات و خواستهای مردم ، چگونگی تعامل با دولت مرکزی و بازیگران دیگر داخلی و بین المللی تاثیرگذاری این رفتارها و استراتیژی را برشمارم با این هدف که به خود فرصت بازنگری در فتارهای سیاسی و اجتماعی خویش بهمنظور کمک به بهبود وضعیت را بدهیم. سعی می کنم در مرحله اول چند موضوع مهم را در قالب سوال مطرح کنم و بعد همان موضوعات را در قالب پشنهاد و نظر مرور دوباره نمایم.
جنبش روشنایی و بحث مشروعیت.
همانگونه که میدانیم جنبش روشنایی در اعتراض به تغییر مسیر لین برق ترکمنستان به جنوب کشور از مسیر بامیان بوجود آمد. مرم به تغییر مسیر لین برق معترض شدند و خواستار برگشت مسیر برق به مسیر از قبل برنامه ریزی شده اش گردیدند اما هراندازه که مطالبه مردم با دیوار بیتوجهی دولت برخورد به همان اندازه، انگیزه ایجاد حلقهی برای مطالبات پیگیرانه مردم بیشتر گردید که شکل و شمایل آن در هیات شورای عالی مردمی جنبش روشنایی تجسم یافت. این شورا خواسته و یا نخواسته تبدیل به مرکز تصمیمگیری و تعیین راهکار برای مطالبات مردم گردید. بعدها که دامنه مطالبات مردم بیشتر گردید و صورت ملموستری بخود گرفت این سوال که آیا شورا مشروعیت لازم برای مطرح کردن خواستهای فراتر از برق را دارد یا خیر همراه با این مطالبات، هرچند تفسیر ناشده، اما همواره وجود داشته است. شاید صورت انکشاف یافته مطالبات مردم را همان شعار درد ما برق نیست فرق است بهتر بیان کند. دامنه فرق را تمام مردم هزاه بخوبی می دانند، حضور کمرنگ و نا موثر در ساختار اداری افغانستان، محرومیتهای دامنه دار در عرصههای مختلف اجتماعی و نیز تبعیضهای برنامه ریزی شده در تمام زمینهها، بخشی از دامنه شعار شعار فرق است. حال سوالی که وجود دارد اینست که آیا شورای عالی جنبش روشنایی به تنهایی و بدون سازکار مشخص و دموکراتیک مشرعیت پیگیری تمام این مطالبات و نیز مبارزه برای تامین خواستهای مردم را دارد یا خیر و آیا حضور مردم در تظاهراتها، سخنرانیها و نیز مراسم قربانیان جنبش روشنایی به معنی اعطای این مشروعیت به شورا است ؟ تفسیر خواسته و مطلوب فعالین جنبش روشنایی از حضور زیاد مردم شاید همین باشد ولی همه میدانیم که حضور تودهها در اجتماعاتی با چند انگیزه متفاوت نمی تواند مشروعیت ساختاری به یک نهاد در حال شکلگیری را بدهد. معمولن برای کسب مشروعیت سیاسی حق انتخاب دقیق و روشن به مردم داده می شود و از آنها به وضوح سوال می گردد که آیا حق اختیار خویش را به کسی، جریانی و یا سازمانی برای پیگری مطالبتش می دهد یا خیر؟
آیا استراتیژی اعتراض استراتیژی درستی است؟
همه میدانیم که اعتراض در اشکال شناخته شده آن مانند، تظاهرات، تحصن، دهان دوختن، غذانخوردن، آشوب و نا فرمانی مدنی اشکالی از استراتیژی اعتراض اند. زندانیان، کارگران کارخانهها، آوارهگان، و اقلیتهای قومی کسانی هستند که بدلیل نداشتن گزینههای دیگر این استراتیژی را انتخاب می کنند. اما سوال اینست که آیا استراتیژی اعتراض در همهی موارد کارساز و نتیجه بخش هست یا خیر؟ و آیا این استراتیژی برای یک جامعه پویا و مطالبهگر با حضور گسترده در سراسر جهان استراتیژی درستی است ؟ و آیا این گزینه تنها گزینهی است که مردم باید انتخاب کنند؟
در این شکی نیست که هزارهها خواست انسانی دارند. خواست آنها نیز روشن و مشخص است. آنان حضور موثر و متناسب در ساختار تشکیلاتی افغانستان را میخواهند. اما چه در مساله مطالبه لین برق و چه در مسایل و فجایع دیگری هزارهها گذیر یا ناگذیر به اعتراض صرف، روی آورده اند بگونهی که اعتراض تبدیل به بالاپوش مطالبات این مردم شده است. آنان از کابل گرفته تا شهرهای سراسر جهان و تا شبکههای اجتماعی فقط اعتراض می کنند. گاه دامنه این اعتراضها حد اقل در چند مورد به تهاجم نیز کشیده شده است که نمونههای آن در بالا شدن از دیوار ساختمان اداره امور در جنبش تبسم و نیز تهاجم به صفحات رسمی سازمان ملل در شبکههای اجتماعی بوده است.
سیاستهای شورای عالی جنبش روشنایی نشان می دهد که این گزینه از نظر این شورا تنها گزینه اگر نه ولی مهمترین گزینه برای خواست مطالبات مردم است. فراخواندن، مردم برای تظاهرات دیگر در کابل و سراسر جهان به منظور هدف قرار دادن دفاتر سازمان ملل تاییدی است بر همین مساله. حال همانگونه که مطرح شد شاید وقتش باشد تا فکر کنیم آیا این سیاست نتیجه بخش بوده است ؟ و آیا ممکن است نتیجه بدهد؟ سوال مهمدیگری که وجود دارد این است که آیا استراتیژی اعتراض می تواند سمپتی یا همذات پنداری کارگشای نهادهای مورد نظر را جلب کند ؟ و مهمتر از این دوسوال اینست که چه تضمینی است تا استراتیژی اعتراض نتیجه برعکس ندهد و اینکه این استراتیژی مردم هزاره را تبدیل به مردمی همیشه شاکی نسازد؟
نمادها و نشانههای بکار گرفته شده در جنبش روشنایی
همانگونه که بسیاری حرکتهای اجتماعی نمادها و نشانههای خاص خود را بوجود می آورد جنبش روشنایی نیز آورده است. نمادها و نشانهها معمولن بسیار تعیین کننده اند. نشانهها علایم ساکتی اند که همیشه حرف می زنند و لی هیچ تضمینی نیست که این نشانهها دقیقن همانگونه تعبیر و دانسته شوند که آفرینندگان آن فکر می کنند، بنا براین مناسب است روی نشانههای رفتاری اعضای جنبش روشنایی و در شکل بزرگتر نشانههای رفتاری مردم هزاره نگاه کوتاهی داشته باشیم.
معمولن از یک زاویهی انسانها خود نشانه اند. انسانها با نحوه رفتار، کردار، پوشش، گفتار و باورهای خود نشانههای خویش را بوجود می آورند. این نشانهها انقدر مهم اند که ذهن بشر آنها را بهتر از هر بیانیه، اعلامیه و پیام کلامی دیگری درک می کند. مثلن نشانههای رفتاری رهبران قبایل، مذهبیها، ناخداباوران، گروههای اجتماعی دیگری مثل گروههای هنری، فیمینستها و همجنسگرایان از همان نشانههایی اند که از دور قابل تشخیص اند و این نشانهها سمپتی یا امپتی بوجود می آورند. هزارهها بعنوان یک اقلیت قومی نیز از این نشانهها خالی نیستند. اگر براساس نشانههای رفتاری موجود هزارهها را قضاوت کنیم، اعتراضات خیابانی، سینه زنیها و بیرقهای محرم، مساجد و تکایا، صلوات گفتنها در مراسمها و خیلی از نشانههای رفتاری اجتماعی دیگر همان شکل کلی و پوشش اصلی این مردم را تشکیل میدهند. حال یکعده اگر مثلن بگویند هزاره ها مردم تغییریافته و به روز شدهتری هستند باور پذیر نیست مگر اینکه موفق شوند تا این نشانههای رفتاری را تغییر دهند.
در قضیه جنبش روشنایی اعضای شورای عالی این جنبش نیز با نشانه گذاری در واقع در حال نمادگذاری اند. اگر متوجه شده باشیم. اعضای برجسته و اصلی این شورا چفیهی به رنگ بیرق افغانستان بگردن می بندند، دیدن همین بیرق روی گردن سران جنبش و روی قبر شهدای جنبش روشنایی ترکیب دلهرهآوری درست می کند. علاوه براین، بعضی از اعضای جنبش جدیدن ریش می گذارند آنهم در موقعیتی که بیش از هرزمان دیگر در معرض دید رسانه ها اند، گاه این افراد پیامهای رهبرانه می فرستند و عبارتها یا صلواتهای عوامفریبانه را بکار می برند. ( البته نه همه) حال شاید فرصت مناسب باشد تا پرسیده شود که آیا این نشانه گذاریها دقیقن همان نشانههایی هستند که اعضای این شورا میخواهند داشته باشند؟
بیاد داشته باشیم، اگر عمر جنبش روشنایی بهر دلیلی طولانی شود این نشانهها بعدن معیار قضاوت خوب بودن و نبودن یا همراه بودن و نبودن قرار خواهند گرفت. نمونههای آنرا ما در لنگوته ملاها، رهبران سنتی پشتون، کلاه پکول در بین تاجیکها و چفیه برای بعض جریانهای ملیشه در جهان شاهید ایم. باید بدانیم که این نشانه گذاریها پیامد زیاد دارد که بعد از شهرت، برداشتن آنها دشوار می گردد. اعضای شورای عالی جنبش روشنایی باید از خود بپرسند که آیا میخواهند چنین نمادهایی را به مردم معرفی کنند یا خیر؟ و آیا اصلن لازم است برای جامعهی که ادعای پیشرفت و علم و خرد را دارد نماد سازی شود یا خیر؟ مطمانم که بسیاری اعضای شورا عالی مردمی تاریخ نمادها را می دانند و می دانند که نمادها یکعده را برجسته و متمایز می سازد و جامعه را دارای نماد و غیر نماد یا سران و پیروان می سازد. رفتار این افراد از این منظر از دید مردم و جامعه بین المللی پنهان نمی ماند و خیلی زود در قالبی انداخته می شوند که بعدها برآمدن از آن دشوار می گردد.
چه باید کرد؟
چند کار اساسی لازم و ضروری است. یک پیدا کردن راهی برای ایجاد مشروعیت برای کسانیکه میخواهند به نمایندگی از مردم فعالیت سیاسی نمایند. دوم تغییر استراتیژی اعتراض که در شکل کلی در دسته کارهای منفی قرار می گیرد به استراتیژی کار و عمل تشکیلاتی که در دسته کارهای مثبت جای دارد. اعتراض نیاز و ضروری است ولی باید جایگاه آن در حد یک عمل تاکتیکی به منظور کمک به استراتیژی بزرگتری که کار خود هزاره ها برای هزارهها است تقلیل یابد. سوم تلاش برای تغییر نشانه های رفتاری مردم هزاره از نشانههای رفتاری کاملا سنتی، قومی و مذهبی به نشانه رفتاری امروزی و شهری.
مشروعیت:
در نظامها و احزاب دموکراتیک انتخابات تنها راه کسب مشروعیت است. رای فرد فرد جامعه به فرد کاندید برای او و رای هرفرد به سازمان سیاسی و یا تشکیلاتی خاص مشروعیت می دهد. از آنجاییکه ممکن است نظر مردم نسبت به عملکرد همان سازمان یا فرد خاص به مرور زمان تغییر کند بنا براین دورههای مشخصی برای رای گیری مجدد در نظر می گیرند. دورههای سه ، چهار یا پنجساله.
راز و رمز موفقیت هزارهها در دموکرات عملکردنشان است. اگر قرار باشد کار سیاسی دوامدار صورت گیرد و تشکیلاتی ایجاد شود، که البته لازم و ضروری است، ایجاد نوعی از سیستم انتخاباتی نیز ضروری است. معمولا وقتی برای جامعهی امکان رای گیری از احاد مردم وجود نداشته باشد کنگره یا جرگهی تشکیل می دهند. هزارهها اگر توانایی انتخابات داخلی را ندارند ولی توانایی برگزاری کنگره هزاره ها در داخل و خارج را برای مشروعیت دهی به امور سیاسی خوش دارند. بنا براین اگر شورای عالی جنبش روشنایی میخواهند بعنوان یک نهاد رهبری کننده فعالیت داشته باشند باید قبل از هرکاری و در والین فرصت این زمینه را فراهم سازند. کنگرهها شاید خرجی بیشتر از دو – سه کنسرت موسیقی را نداشته باشد و لی پیامد بشدت کلان دارد و در شرایط که کشور و منطقه بسوی بحرانهای پیش بینی نشدهی میرود لازم و ضروری نیز است.
باید بیاد داشته باشیم که صرف یک حرکت اجتماعی نمی تواند برای پیشگامان همان حرکت مشروعیت رهبری بدهد. یا روی گردانی مردم از مدعیان رهبری سنتی نمی تواند به معنی روی آوری آنان به افراد جدید باشد. مردم فراموش نکرده اند که تعدادی از سران جنبش روشنایی در گذشته کارنامه موفقی از خود نداشته اند. همراهی آنان با بازیگران ناصادق سیاسی داخلی، نشان دهنده ضعف و فقدان قوه آینده نگری این افراد است. این افراد می بایست قبل از هر نوع عملی، عملکردهای سیاسی گذشته شان را توضیح دهند و تواناییشان را برای مدیریت امور مردم در آینده نشان دهند. این حرف، در مخالفت با این افراد نیست، چون می دانم که در شرایط فعلی شاید تنها داراییهای ما همین افراد باشند اما این عامل نمی تواند دلیلی برای چشم پوشی از ضعفها و کاستیهای کسی گردد. جامعه ما به افرادی نیاز دارند که توانایی ترسیم دورنمایی بهتری را برای مردم داشته باشند.
بهرحال، برای آنعده اعضای شورای عالی مردمی جنبش روشنایی که آینده خویش را در کارهای سیاسی می جویند شاید در شرایط فعلی مهمتر از هرچیزی ایجاد سیستمی بمنظور کسب مشروعیت مردمی باشد. مشروعیت به اعضای این جنبش توانایی دستیابی و استفاده از منابع زیادی را می دهد، دست آنان را برای اتخاذ مواضع سیاسی مختلف بازتر می کند و اعتماد عمل بیشتری بهوجود میآورد. در غیرآن، آینده جنبش، صرف با برگزاری تظاهرات شاید با خطر مواجه شود.
تغییر استراتیژی اعتراض به استراتیژی کارساختارمند
هرچند نباید ابزار اعتراضهای عمومی را نادیده گرفت ولی استفاده مداوم از آن، کارکرد این وسیله را کم می سازد. هزارهها در طی چند سال گذشته و به مناسبتهای مختلفی اعتراضهای متعددی در مقابل سازمانها و نهادهای مختلفی کرده اند. هرچند این اعتراضها تا حدودی شناخت مردم جهان را نسبت به هزارهها افزایش داده است ولی ضمانتی برای رسیدگی به مشکلاتشان را فراهم نمی سازد. آنچه واقعیت دارد اینست که هزارهها میخواهند در زندگی روز مره شان تغییر بیاید و اگر یک در بسته می شود دریچه های دیگری برای بیرون رفت باز شود.
قرار گرفتن در یک دایره مکرر اعتراض و اعتراض و روبرو کردن مردم با گوشهای کر و انداختن آنان در کوچههای بنبست جز اینکه یاس اجتماعی ببار بیاورد و عقده جمعی را افزایش دهد احتمالن کار بیشتری نمی کند. بازی سیاسی، گاه ، می بایست درست و به موقع روی میز سیاسی صورت گیرد. بهترین شانس بازی سیاسی هزارهها و هر اجتماع دیگری در یک نظام دموکرات در مرحله اول همان دوره انتخابات است و بعد از آن توانایی چانهزنی یا لابیگیری سیاسی قراردارد. نمی شود وقتی، بدلیل بازی اشتباه، در مرحله انتخابات، به راه افتادن موتور استبداد کمک کرد سپس بسر و صورت خود زد و برای متوقف کردن آن دنبالش دوید.
بسیاری بازیگران سیاسی فعلی هزارهها، قدیم و جدید، در ایجاد وضعیت بوجود آمده مقصر اند. بسیاری این افراد بیش از هرکسی از اشرف غنی یا عبدالله حمایت کرده اند و حال نمی توانند به این دلیل که انتخاب اشتباه کرده اند مردم را تهییج نمایند و صرف بدلیل توانایی تهییج مردم در راس قرار گیرند. انانیکه انتخاب اشتباه می کنند می بایست صبوری لازم برای جبران اشتباهاتشان را نیز داشته باشند. نظام اجتماعی ثابت نیست. معمولن زمان، بازیگران سیاسی را در وضعیتی قرار می دهند تا دوباره به مردم نیاز پیدا کنند. این وضعیت همان زمانی است که می توان اشتباهات گذشته را تصحیح کرد و نقش بهتری ایفا کرد.
تجربه نشان داده است که مراجع تصمیمگیری جهانی به فرهنگ اعتراض مداوم چندان توجه نمی کنند. ولی همین مراجع به فرهنگ کار دموکراتیک و نظاممند توجه می کنند. اگر هزارهها بتوانند ساختاری را بوجود آورند تا انرژی و ظرفیت مردم را از اعتراض صرف به کار و عمل مثبتتری تغییر دهند احتمال همراهی جامعه جهانی با خود را بیشتر می سازند. اگر دولت افغانستان نسبت به خیلی از مسایل بی توجهی می کند ولی هزارهها در حد حتی ابتدایی می توانند خود برای خود کار کنند، سازمان سیاسی دموکراتیک بوجود آورند، شبکه مالی شفاف درست کنند و طرحهای علمی، فرهنگی و خدمات اجتماعی متناسب را روی دست گیرند و از این طریق به مردم خود و جهان نشان دهند که دنبال کار شفاف و درست اند و هزینههای خود را هدر نمی دهند.
کافی است به نمونه کردستان نگاه کنیم. کردها از بسیاری جهات در وضعیت شبیه به هزارهها قرار داشتند ولی فکر کنیم که اگر آنان تنها به استراتیژی اعتراض پناه می بردند ایا وضعیت شان اینگونه بود؟ کردها کار کردند، نوعی از نظام داخلی بوجود آوردند، منابع خود را به کار گرفتند، به زنان زمینه ظهور دادند و در نتیجه باعث تغییر دید جامعه جهانی نسبت به خود شدند. هزارهها لازم نیست مثل کردها دولتسایه تشکیل دهند ولی می توانند نوعی از تشکیلات سیاسی و خدماتی را درست نمایند. دنیای امروز مشتاق دیدن کارهای مثبت است. جهان امروز مثل تماشاگر فیلم مشتاق دیدن صحنهها و قهرمانانی است که در اوج ناداری وضعیت خود را تغییر می دهند. این جهان از تماشای مردم همیشه شاکی به احتمال زیاد رویگردان اگرنه ولی بیتوجه خواهند بود.
تغییر نشانهها
هزارهها نیاز است الگوهای رفتاری خود را کمی تغییر دهند. هزاره ها چه در داخل و چه در خارج می بایست از طریق نشانههای رفتاری متفاوت صفشان را از بقیه کسانیکه به گذشته خود را بسته اند جدا سازند. ما هزاران مهاجر در خارج از کشور داریم و هزاران نفر دیگر هم بدنبال راه بیرون رفت به بیرون اند. ادغام یا اختلاط فرهنگی تنها راهی است که می تواند وضعیت زندگی هزارهها را در خارج بهبود دهد و راه را برای دیگران بازتر کند. اگر هزارهها در خارج بروند و همچنان ساز مخالف خودشان را بزنند احتمال اینکه راه را برای بقیه ببندند خیلی زیاد است. رهبران سیاسی ما در داخل نیز می بایست در رفتارهای خود چنین تغییری را بیاورند. مردم دنیا از کسانیکه ادعای رهبری می کنند، اداء و اطوار رهبری در میاورند و بهمین خاطر لباس متفاوت می پوشند و اکت متفاوت می کنند خوششان نمیاید.
در دنیای فعلی حتی رییسجمهور قدرت مندترین کشورها سعی می کنند مردمی رفتار کنند. آنها برای اینکه نشان دهند از دیگران برتری ندارند با بایسکل سرکار می روند، در رستورانهای عمومی غذا میخوارند و در جمع مردمعام حاضر می شوند. این تغییر رویه در جهان کنونی بشدت مهم و قابل توجه است. رهبران سیاسی آینده مردم هزاره می بایست طراح، خلاق، اهل کار و مردمی باشند و از فخر فروشی یا به قول معروف باد بغبغب انداختن دور باشند.اگر آنان میخواهند تغییری در ظاهر خود بیاورند بهتر است بگونهی باشد که نشاندهنده رهبر و جامعه اکادمیکتری باشند. این موارد تنها راه موفقیت است.
درپایان و بعنوان جمع بندی باید اضافه کنم اگر هزارهها بتوانند در رفتارها و عملکردهای خویش عدالت را مد نظر قرار دهند، رفتار دموکراتیک داشته باشند و به حقوق تمام افراد جامعه اعم از زن و مرد احترام عملی قایل باشند اما منظم و سازمان یافته کار نمایند احتمال اینکه در آینده به بازیگران بهتری در منطقه و جهان تبدیل شوند زیاد است. این مردم می توانند با سخت کوشی و اتخاذ مواضع درست بجای اینکه خود بخشی از مشکل باشند مشکلات زیادی را در این جهان پرآشوب رفع کنند. اینگونه نه تنها دولت مرکزی بلکه تمام کشورهای دخیل در مسایل افغانستان به اجبارهم اگر شده با آنان همراه خواهند شد.