بخش ۳
پژوهش و کاوش از استاد (صباح)
«مستنداتی برسه و نیم دهه جنایت و آدم کشی در کشور»
هر دلی که نیست در غمِ ملت، شکسته باد
عهدی که نیست ضامنِ وحدت، گسسته باد
هر در که گشت لا هء سودا گرانِ خون
بر آبروی خونِ شهیدان، بسته باد.
یکی از هولناک ترین رویداد های جنگهای داخلی افغانستان در منطقه افشار واقع در غرب کابل اتفاق افتاد؛ که طی آن صدها تن از ساکنان هزاره توسط نیروهای “حکومتی” به قتل رسیدند. ناحیه افشار در دامنه کوه های افشار قرار دارد و بخش وسیعی از غرب کابل را دربر میگیرد. پلی تخنیک کابل و مؤسسهْ علوم اجتماعی، که توسط رهبری حزب وحدت پس از ورود به شهر به عنوان پایگاه فرماندهی انتخاب شد، نیز در این منطقه قرار دارد که کافر کوه افشار سپر حفاظتی آن به شمار می آید. ساعت یک بامداد ۱۱ فبروی و زمانی که ساکنان افشار در بستر خواب بودند، مؤسسهْ علوم اجتماعی از سه طرف مورد حمله قرار گرفت؛ از غرب توسط نیروهای اتحاد اسلامی سیاف، از شمال و جنوب توسط نیروهای “دولتی” (به کمک خیانت کارانی در حزب که قبلا خریداری شده بودند) منطقه را مورد هجوم قرار دادند. آنان تا ۲۴ ساعت بعد به قتل و کشتار، تجاوز وآتش زدن خانه ها پرداخته و دختران و پسران جوان را اسیر کردند. خبر این اعمال در همان زمان در کابل ودر روزهای بعد در سطح دنیا پخش شد. در این جریان بر اساس براورد ها حدود ۷۰۰ نفربه قتل رسیده و یاناپدید شدند. یک سال بعد که حزب وحدت این ناحیه را بازپس گرفت، چندین گور دسته جمعی کشف کرد که درآنها ۵۸ جسد یافت شد. این قتل عام توسط کشورهای همسایه و سازمانهای بین المللی حقوق بشر محکوم گردید؛اما عاملان آن هیچ وقت محاکمه و یا دست گیر نشدند. اگرچه شخصا ربانی قتل عام را به عنوان یکی ازاشتباهات حکومتش محکوم کرد، حادثه به گردن سربازانش انداخته شد؛ که چنین سربازانی در هیچ کجا مسئول چنین جنایات جنگی شناخته نمی شوند. آنروز، افشار به یک منطقه ارواح شباحت داشت و تمام ساکنان آن پس از قتل عام از آنجا گریختند. اما خاطرات تلخ آن در مغزها و قلبهای مردم به یادگار باقی مانده و به تشدید اختلافات قومی – مذهبی دامن زده است.
فاجعه افشار که به تاریخ ۲۱ دلو ۱۳۷۱ خورشیدی بر مردم منطقه افشار کابل تحمیل شد، در واقع یکی از وحشتناک ترین و خونین ترین فاجعه ها در تاریخ معاصر افغانستان می باشد. این تراژدی غمناک که توسط اشخاصی چون، احمد شاه مسعود رهبر شورای نظار، عبدالرب رسول سیاف رهبر گروه اتحاد اسلامی، محمد قسیم فهیم رییس استخبارات حکومت ربانی، داکتر عبدالله رییس دفتر وزارت دفاع ملی و فرمانده لوایراکت، یونس قانونی قوماندان عمومی گارنیزیون کابل و رییس عمومی سیاسی وزارت دفاع ملی، بسم الله محمدی مسوول و فرمانده میدان هوایی بگرام، سید حسین انوری، رییس شورای مرکزی حرکت اسلامی به رهبری شیخ آصف محسنی، اکبری و سید مصفی کاظمی از تنظیم وحدت، برای نابودی بخشی از مردم افغانستان که هزاره بودند، طراحی و اجرا شد و اکنون به عنوان جنایتی مسلم و انکار ناپذیر در حافظه تاریخ افغانستان درج شده است.
شامگاه ۲۱ دلو افشار از زمین و هوا هدف رگبار آتش و حملات توپخانه دولت آقای ربانی و متحدینش قرار گرفت و تا شام فردای آن روز به قبرستان ساکنین مردم افشار تبدیل گردید. روز ۲۲ دلو، افشار در میان خون و آتش میرقصید، بوی مرگ و باروت، فریاد زنان و کودکان مظلوم افشار و قصاوت و درنده خویی احمدشاه مسعود و سیاف را بازگو و غرب کابل را به ماتم سرای تاریخ تبدیل کرده بود. طبق آمار پروژه ی عدالت انتقالی در افغانستان، در آنشب هزاران نفر، شامل کودکان، زنان و پیرمردان که همه هزاره بودند، با بی رحمی تمام، در زیر ساتورهای افراد شورای نظار، اتحاد سیاف و حزب حرکت اسلامی شیخ آصف محسنی تکه وپاره شدند. از سوی دیگر مهاجمین در افشار سینه های زنان و سرهای جوانان را نیز بریدند.
گر چند نمونه ی قصاوت و بی رحمی که در کشتار و محو مردم هزاره در افشار به کار گرفته شد را درمراحل مختلف از تاریخ افغانستان شاهد بوده ایم چنانچه جنایتکاران “طالب” در مزار شریف، یکاولنگ و کنده پشت دست به کشتار مردم هزاره زدند. در افشار برعلاوه کشتار دسته جمعی، به زنان و کودکان نیز تجاوز شد و جنایت حاد دیگری کنار جنایات دیگر بوقوع پیوست. گلوله هایی که مردم بی دفاع افشار را نشانه رفتند و برچه های که سینه های مردم افشار را دریدند نام جهاد بر آن نگاشته شده بود و به دستور کسانی بر هدف می نشستند که داعیه اسلام و جهاد را یدک می کشیدند. اکنون سال های سال از آن روز سیاه و مصیبت عظیم می گذرد، از زخم افشار هنوز خون می چکد و از ویرانه های افشار هنوز فریاد زنان و کودکان مظلوم و بی پناهی که در رگبار گلوله و رقص برچه های سربازان دولت اسلامی و متحدینش، مورد تجاوز قرار گرفته و به خون غلطیدند، به گوش می رسد. افشار زخم ناسور بر پیشانی تاریخ معاصر افغانستان می باشد و لکه ننگ ابدی بر دامن قاتلین افشار که وجدان انسانی هرگز آنها را نخواهند بخشید.
وزیر دفاع و قوماندان دولت در آن زمان در عملیات افشار احمدشاه مسعود بود. وی تمام مسوولیت برنامه ریزی و دستور دهی عملیات های نظامی را داشته است. وی مستقیماً قطعات شورای نظار و جمعیت اسلامی و به طور غیر مستقیم قطعه اتحاد اسلامی و گروپهای جنگی حرکت انوری و محسنی وحدت اکبری و کاظمی را کنترول می کرد.
پروژه ی عدالت افغانستان، گزارش درباره ی جنایات انجام شده در افغانستان در سال ۲۰۰۵ منتشر کرد. گرچه در این گزارش هیچ اشاره ای به جنایات گذشته تاریخ افغانستان نشده است، اما با این وجود، جزو معدود گزارش هایست که می توان به آن استناد کرد. این گزارش متاسفانه تا کنون در سطح وسیع در اختیار مردم افغانستان قرار نگرفته است.
هجوم افشار در فبروری سال ۱۹۹۳ بزرگترین و کاملترین استفاده قدرت نظامی توسط دولت اسلامی تا آن زمان را نشان داده است. دو هدف تاکتیکی در این عملیات بود. اول اینکه مسعود هدف داشت که توسط عملیات قرارگاه های نظامی و سیاسی حزب وحدت را فتح کند (که در انستیتوت علوم اجتماعی، متصل به افشار، پایین کوه افشار در غرب کابل) و گرفتار کردن عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت. و دوم اینکه دولت اسلامی مایل بود تا مناطق پایتخت راکه مستقیماً توسط قوای “دولت اسلامی” کنترول می شد با متصل کردن بخشهای غرب کابل تحت کنترول اتحاد اسلامی و بخشهای از کابل مرکزی تحت کنترول جمعیت اسلامی، مستحکم و یکپارچه کند. شرح سیاسی و نظامی کابل در آن زمان، این دو هدف (که در جریان عملیات به آن دست یافتند) یک توضیح قانع کننده از اینکه چرا دولت اسلامی به افشار حمله کرد، ارائه می کند. نیروهای که تهاجم نظامی را در غرب کابل در ۱۰ و ۱۱ فبروری ۱۹۹۳ انجام دادند، همه رسماً متعلق به وزارت دفاع “دولت اسلامی” افغانستان بودند.
وزیر دفاع در آن زمان در عملیات افشار احمد شاه مسعود بود. وی تمام مسوولیت برنامه ریزی و دستور دهی عملیات های نظامی را داشته است. وی مستقیماً قطعات شورای نظار و جمعیت اسلامی و به طور غیر مستقیم قطعه اتحاد اسلامی را کنترل می کرد. مسعود اشتراک قطعات اتحاد اسلامی در طی یک توافقی همراه عبدالرسول سیاف، رهبر حزب به دست آورد. با وجود اینکه قطعات اتحاد رتبه های تشکیلاتی اردو برایشان داده شده بود، قوماندان ها در ساحه دستوراتشان را از قوماندانهای ارشد اتحاد و شخص سیاف اخذ می کردند. سیاف عملاً به عنوان قوماندان عمومی نیروهای اتحاد در جریان عملیات عمل می کرد و مستقیماً با قوماندانهای ارشد توسط مخابره ارتباط داشتند.
نمونه هایی ازخشونت ها و تنش های نژادی که قبل از عملیات واقع شده بود، قوماندان های عمومی شاید می توانستند پیشبینی کنند تجاوزاتی را در پی خواهد داشت وقتی که به مناطق اکثراً هزاره نشین حمله می کردند.
قرارگاه نظامی مسعود در چهار راهی کارتۀ پروان در یک عمارت (مربوط رحیم پنجشیری معروف به رحیم غلام بچه) حدود دونیم کیلو متر از قرارگاه حزب وحدت دور ترموقعیت داشت. این قرارگاه با تدابیر وسیع امنیتی، جابجایی وسایط و سیستم های مخابره، آتشبارهای سبک و سنگین و وسایط زرهی مجهز گردیده، و شبکه های ارتباطات آن با تمام فرماندهــــان شرکت داشته در عملیات تهاجمی بطور سیستماتیک تأمین گردیده بود.
همچنان در عملیات محاربوی افشار که قتل عــام مردم بیگناه در قبال آورد، تعداد زیادی از فرماندهـــان نیروهای نظامی متخاصم، “مجاهدین” از هر دو جناح جنگ اشتراک نموده بودند که ارائه فهرست کامل و همگانی از آنها را دشوار گردانیده است. در اینجا به فهرستی استناد می شود که به وسیلۀ یک سازمان بین المللی (پروژۀ عدالت برای افغانستان) ارائه داده شده است:
فرماندهــــان جمیعت اسلامی و شورای نظار که در عملیات تهاجمی بر افشار سهم عمده داشتند، از اینقرار اند:
ـ احمد شاه مسعود فرمانده عمومی (و منسوبان قرارگاه او)
ـ ملا محمد قسیم فهیم، رئیس ادارۀ استخبارات حکومت اسلامی، مسئول کشف که در برنامه ریزی عملیات و جریان آن نقش عمده را بعهده داشت.
ـ داکترعبدالله فرمانده لوا و رییس دفتر وزیر دفاع
ـ انور دنگر فرمانده “جهادی” فرقۀ شکردره
ـ ملا عزت فرمانده فرقۀ “جهادی” پغمان
ـ محمد اسحاق پنجشیری فرمانده لوای “جهادی”
ـ حاجی بهلول پنجشیری فرمانده لوا
ـ بابه جلندر پیجشیری فرمانده لوا
ـ خنجر احمد پنجشیری فرمانده غند
ـ مشتاق لعلی فرمانده
ـ بازمحمد احمدی فرمانده فرقۀ قرغه
ـ بسم الله خان محمدی فرمانده ریزرفهای تهاجمی و میدان هوایی بگرام
ـ محمد صالح ریگستانی رئیس اپراسیون شورای نظار و وزارت دفاع
همچنان در این عملیات محمد یونس قانونی، داکتر عبدالرحمان، داکتر عبدالله عبدالله، بابه جان، حاجی الماس و گل حیدر و شمار دیگر نیز سهم ویژه را ایفا نموده اند.
فرماندهــــان تنظم اتحاد اسلامی که در عملیات تهاجمی بر افشار نقش عمده ایفا نموده اند اینها اند:
ـ عبدالرب رسول سیاف رهبر اتحاد اسلامی، سوق و ادارۀ قطعات عملیاتی خود را به عهده داشت.
ـ احمدشاه احمدزی وزیر داخله
ـ حاجی شیر علم فرمانده فرقۀ پغمان
ـ زلمی توفان فرمانده لوای که در کمپنی پغمان موقعیت داشت
ـ جگړن نعیم فرمانده لوا
ـ فرمانده ملا تاج محمد که در برنامه ریزی و اجرای عملیات سهم داشت
ـ فرمانده عبدالله شاه با قطعه مربوطه اش
ـ فرمانده خنجر با قطعۀ مربوطه اش، که روز دوم به جبهۀ جنگ در افشارسوق گردید
ـ عبدالمنان دیوانه فرمانده غند، با قطعه اش روز دوم به عملیات سوق گردید
ـ امان الله کوچی فرمانده غند با قطعه اش روز دوم به عملیات سوق گردید
ـ شیرین فرمانده غند با قطعه اش روز دوم به عملیات سوق گردید
ـ ملا کچکول با قطعه اش روز دوم به عملیات سوق گردید.
مواضع آتشی در چکاد (آسمایی) که عظیم ترین زراد خانۀ آتشی را در خود داشت وظیفۀ آن در جریان عملیات این بود که در ساحۀ غرب کابل، به ویژه مناطق هزاره نشین قرارگاه حزب وحدت، مناطق افشار، اطراف سیلو، خوشحال مینه، کوتۀ سنگی، کارتۀ سخی، کارته های سه و چهار، مهتاب قلعه و دشت برچی را تحت ضربات آتش قرار داده، هر جنبنده ای را نابودکند. دراین مرحله تدابیر تبلیغاتی به منظور تقویت روحیه ومورال “مجاهدین” شرکت داشته در عملیات و عمدتأ با تشدید مرزبندی های قومی و مذهبی تسنن و تشیع و همچنان اقدامات به منظور تضعیف روحیه و مورال پرسونل حزب وحدت، با پخش افواهات ترس آور اتخاذ و عملی گردیده بود.
ضربات آتش احضارات در طول شب از چکاد آسمایی، از کمپنی پغمان، از قرغه به افشار طوری سازمان داده شده بود، که شکل حمله های بی امان پی درپی، مواضع و محلات طرف مقابل را که اکثرأ در محلات مسکونی جابجا بودند به گونه ای بکوبد که زنده جانی باقی نگذارد، تا تهاجم فردا بدون مقاومت به نتیجه برسد. از همینرو ساکنان افشار با قرار گرفتن زیر ضربات آتش ها، در گرداب خون، مرگ و تباهی فرو رفته بودند.
واقعیتهای این مرحلۀ جنگ نشان میدهد، قتل عــام شهروندان در افشاردر همین شب آغاز گردیده، افشار به میدان جنگ تبهکارانه و کشتار وحشیانه مبدل گردیده بود، بسیاری از اصابت مستقیم آتش هــای اسلحۀ ثقیل، مرمی های توپچی، راکت، ماشیندارهای ثقیل به خانه های شان و شمار دیگر در اثر سقوط و فرو ریختن سقف خانه ها جان باختند و زیر خروارها خاک و سنگ مدفون گردیند.
جنگسالاران، آخرین محصولات دانایی “جهادی” و ایدیولوژی جنگ آفرین خود را در جنگ افشار به کار گرفته بودند، با سرکوب خونین شهروندان بیگناه که منبع اصلی آن انتقامجویی های مذهبی و قومی و عظمت طلبی بود دست به کشتار بزنند.
فاجعــۀ قتل عــام در افشار در آن شب و روز حادثه ای نیست که بتوان آنرا به سادگی توضیح داد، این فاجعـــه را می توان زنجیری بی پایان خیانت و انتقامجویی و قدرت طلبی هـــای نامشروع تصور کرد، فاجعـــۀ افشار عروج جباریت، توفان خونریزی و آدمکشی که تقریبأ هیچ خانه ای نمانده بود که سقف آنرا گلولۀ ثقیل نشگافته باشد، فرار از آن جهنم آتش، در آن ظلمت شب و سردی هــوا که مانند بیداد جنگ خونخوار گردیده بود، کار ساده ای نبود، از اینرو همه در خانه های خود، تن به تقدیر سپرده باقی مانده بودند، خانه ها بدون تهکاوی به شدید ترین تلفات انسانی مواجه گردیده بود.
افشار در آن شب به میدان کربلا تبدیل شده بود و یزیدهای زمان (مسعود، ربانی، سیاف، محسنی) آنرا در گرداب خون و آتش فرو برده بود، گویی چرخ افلاک هم از آن بالا با نظارۀ محشر جنگ با خون کشته شدگان می چرخید و سیراب نمی شد. ((در گزارش فاجعه افشار از کتاب آقای صباح (از تصرف کابل تا سقوط مزار) در بارۀ جنگ و جنایات انجام شده در افشار آمده است جنگ سوم بین قوای مسعود و سیاف از یکطرف و حزب وحدت عبدالعلی مزاری از طرف دیگر، که این جنگ به نام فاجعـۀ افشار نیز یاد میگردد، این جنگ از گردنۀ باغ بالا آغاز و انستیتوت علوم اجتماعی، اکادمی څارندوی، پولیتخنیک و مرکز تعلیمی وزارت امنیت دولتی ازحزب وحدت بدست اتحاد اسلامی سیاف و شورای نظار مسعود قرار گرفت. بد ترین جنایت هــا صورت گرفت، افراد غریت و بیچارۀ هـــزاره جوقه جوقه تیرباران و اعدام گردیدند، به ناموس آنان تجــاوز گردید، تعدادی از زنان هــزاره از طرف جنگجویان جانب مقابل به جاهای نامعلوم انتقال داده شده و در منطقۀ افشار وخوشحال خان به زنان و دختران در مقابل چشم شوهـــر، پدر و برادرش تجــاوز صورت گرفت، اموال ودارایی آنان به تاراج رفت . . . جنایتی که مسعود و سیاف آفریدند قلم از تحریر آن عــاجزاست. ))
جنایتکاران در افشار، با خون اطفال شش ماه روی دیوار یادگاری نوشتند و گهواره های آنان را تیر باران کردند، بر زنان و دختران تجاوز نموده، بخاطر بدست آوردن یک حقله انگشتر، ناخن و برای گوشواره، گوش های زنان را بریدند.
اما متاسفانه امروز همین جنایت کاران جنگی در پست های بلند دولتی ایفای وظیفه می کنند.
با اندوه فاجعه افشار در نوع خود یکی از خونین ترین و غمبار ترین حادثه در تاریخ مبارزات حق طلبانه و داد خواهانه ای مردم هزاره به شمار می رود که، این حادثه از نظر زمانی در پایان قرن بیستم رقم خورد که شعار آزادی و دموکراسی و حقوق بشر همه جای دنیا را فرا گرفته بود، از نظر مکانی در قلب کشور و در معرض دید همه جهانیان اتفاق افتاد و افراد که این جنایت را رقم زدند نیز کسانی بودند که از سنگر “جهاد” و مبارزه برگشته و سران آن خود را پروفیسور، انجنیر، فاتح، مجاهد، شیر پنجشیر و استاد علوم اسلامی می دانستند، دولتی که این جنایت را انجام داده بود دیگر همان نظام های سلطنتی خاندانی نبود که تفکر دیکتاتوری و استبداد را در خود میداشت، بلکه این حکومت به نام دولت اسلامی قلمداد میشد.
برداشتهای از اثر با ارزش (جنگهای کابل) تألیف بی همتا از دوست نازنینم جنرال سید عبدالقدوس سید.
منبع: ویسایت اصالت