نویسنده:قاسم سام قاموس
الگوی بشر این عصر از چه ویژهگیهایی میبایست برخوردار باشد تا به عنوان یک الگوی خوب و ایده آلْ مدِ نظر باشد. این شاید به این خاطر است که عصرِ مدرنیته با همه زمینه های انتخاب در هر زمینه ای، گاه بشر در این انتخابْ دچارِ سر درگمی و گمراهی میگردد. به نظر میآید عصرِ مدرنیتهْ بیش از هر دروهِ دیگری با همه گسترده و متنوع بودن آن، از جهاتیْ در برآورده سازی ایده آلهای بشر این عصر، میلنگد. این همه پارادوکس از چه چیزی ناشی شده است؟ شاید از اینروی که این عصر، عصرِ پارادوکسیکالی است و ضدِ همه چیزی را در خود دارد. ذهنِ بشرِ این عصرْ همانندِ بشرِ ماقبلِ مدرنیته، بسته و ساده نیست. به اینگونهْ هر آنچه را بابِ میلش است می گیرد و بقیه را پس میزند. بخش مهم این میل، میل به پذیرشِ اندیشه است. در این بین، کانت از جمله کسانی است که از دو قرن به اینسو مورد توجه بسیاری قرار داشته است. اندیشه های کانت چیزی است که به راحتی نمیتوان از کنار آن گذشت. تأثیر پذیری از کانتْ موضوعی است که بشرِ این عصر را گریزی از آن نبوده است. و اینْ نوعی درگیری با خود هم بوده است. در پاسخ به این پرسش که “شما سالهای زیادی در باره کانت تحقیق کرده اید. بر شما چه تاثیری داشت. [گفته شده است،] هر چه بیشتر از کانت خواندم و بعدتر هر چه بیشتر او را فهمیدم، بیشتر از او یاد گرفتم. او به من کمک کرد فکری آزاد داشته باشم، با اخلاق.”۱
این اخلاق، خیلی مهم است. شاید برجستگی کانت در همین است. فلسفهِ سیاسی را که کانت ارائه کرده است، اخلاق، رکن اصلی و اساس آن است. اصل و اساسی که در فلسفه سیاسی ماکیاولی سقوط کرده است. فلسفهِ سیاسی منهای اخلاق ماکیاولی در دنیای سیاست، طرفداران خود را دارد. به ویژه در دکترین سیاسی فاشیسم و تروریسم. اما فلسفه سیاسی کانت که اخلاق را در رأس قرار داده است موردِ استقبال همه است. در گستره آزادیی که کانت همواره به اهمیت آن تأکید داشته است، اخلاق از جایگاهی بالایی برخوردار است. این چیزی است که بشر را ارضا میکند. و این چیزی است که در زندگی شخصی کانت هم مورد توجه بوده است. در پاسخ به این پرسش که “کانت کمتر مسافرت کرد و همیشه در یک دانشگاه تدریس میکرد. زندگی او برخلافِ ایدهآل امروزی که خود را از طریقِ تجاربِ متنوع تحقق میبخشد، بود، آیا کانت انسان خوشبختی نبود؟ [گفته شده است،] نه. من فکر میکنم او زندگی عمیق و خوشبختی داشته است. ماجراهای بزرگ در مغز او روی میداد. او با تصوراتِ خود از فضای بیکرانِ کهکشانها تا دلِ مذابِ خورشید سفر کرد. او یک خوانندهِ علاقمندِ ادبیاتِ مربوط به سفرها بود.”۲
اندیشه های ناب، همواره به چالش گرفته شده است. در این بین هیچ چیزی مبنی بر مبالغه و عدم مبالغه را نمیتوان از نظر دور داشت. موفقیتِ فرد، چیزی است که همواره مورد تأیید دیگران نبوده است. اما مدِ نظر ما این است که چگونه میتوان از اندیشه ای استفاده کرد. زندگی شخصی یک مسئله است و اندیشه، مسئله ای دیگر. این دو در جایی شاید با هم جمع شوند اما این جمع شدن به معنی تخریب و یا تنزیل اندیشه نیست. مادامی که از اندیشه فرد استفاده میشود به همین میزان کفایت میکند که این اندیشه را همانگونه ای که ارائه شده است بپذیریم. مگر اینکه صاحبِ اندیشه، حق رهبری سیاسی و مذهبی جامعه را هم داشته باشد. در آن صورت، یک چنین اندیشهای از اساس زیر سؤال رفته است. در پاسخ به این پرسش که “هیچکدام از بیوگرافیهای کانت و همچنین آن چیزی که شما نوشتید، چیز زیادی در موردِ رابطه او با دیگران نمیگویند. [گفته شده است،] نه این طور نیست، گرچه روایتی از رابطه کانت با دیگران وجود ندارد. اما این بدان معنی نیست که او [آدم منزوی و بریده از آدمها و دوستی بوده است].”۳
این باز بر میگردد به زندگی شخصی کانت که چگونه فردی بوده است. کانت به عنوان فرد نه، به عنوان کسی که صاحب اندیشه ای است و این اندیشه قابل بازخوانیهای دیگر باره است، همواره موردِ توجه کسانی زیادی بوده است. اما فراموش نکنیم که او یک کشیش و رهبر سیاسی و مذهبی نیست. زندگی شخصی او میتواند در همان محدوده باقی بماند و شخصیتِ او را زیر سؤال نبرد. اما کانتْ کسی نیست که وقتی جهان را بسوی صلح جاودان میبرد و از حکومت جهموری جهانی میگوید و از قانون آزادی برای همه، در زندگی شخصی این را نادیده بگیرد. بیشکْ او که فلسفه سیاسی اش را با اخلاق توأم میدانست خود نیز فردِ اخلاق گرا بوده است. در پاسخ به این پرسش که “اخلاق جنسی برای کانت اخلاق گرا خیلی مهم نبود. [گفته شده است،] کانت از همه میخواست، همیشه از خود بپرسند، چقدر آزادی آنها میتواند گسترده شود بدون آن که به دیگران ضرر بزند.”۴
عصرِ مدرنیته در زمینهِ حقوق بشر، متأثر از فریادهای حقخواهی بشر آن است. این چیزی است که در انتخابِ الگوی زندگی این بشر تعیین کننده است. به همین خاطر است که کانتْ برای بشرِ این عصر، یک الگو است کسی که همواره از حق بشر گفت. در پاسخ به این پرسش که “یورگن هابرماس و همکارِ فرانسوی او ژاک دریداْ بعد از جنگ عراق، در دفاع از “هسته اروپایی“ متکی به خود در مقابل امریکا به پروژه کانتی حقوقی کردن روابط بین المللی را مطرح میکنند. شما چه فکر میکنید؟ [گفته شده است،] من چنین تقسیم بندی را بین اروپای پیر و کانت و امریکایِ که نمایندگی حقوق قدرتمندان را میکند نادرست میدانم. کانت از اعلامیه استقلال امریکا در زمینه حقوق بشر، متاثر شد. سیاستِ بوش ربطی به امریکا ندارد.”۵ در مورد کانت آنچه مهم است، اندیشه ای است که از دو قرن به اینسو بار بار به نقد و بررسی گرفته شده است. او در واقع کسی است که خواسته جهان را بسوی صلح جاودان سوق بدهد. جایی که دیگر از جنگ و خشونت خبری نیست. و این یعنی برترین اندیشه ای که میتواند در این عصر به عنوان یک پیام مطرح باشد.
پانویس
کانت فیلسوف روشنگری، گردآوری و ترجمه مطالب از شهلا فرید
- مصاحبه هفته نامه آلمانی اشپیگل با مانفرد گایر، کانت شناس آلمانی. گایر در هامبورگ زندگی میکند و در دانشگاههای مختلف آلمان تدریس میکند.
- همان.
- همان.
- همان.
- همان.
تماس با نویسنده مقاله: qasem.qamoos@gmail.com