شبکه ی سراسری مردم هزاره کابل: چند سال پیش، یکی از سخنرانیهای بابه مزاری را میدیدم که چند روز پس از قتلِعام و جنایاتِ افشار ثبت شدهبود. در آن ویدیو، وقتی بابه از جنایاتی که در افشار صورتگرفتهبود، سخن میگفت، بهگریه افتاد. من از دیدن آن صحنه بسیار متأثر شدم و پس از آن، بهعلاوهی اسناد و شواهد، درک کردم که فاجعهی افشار چقدر هولناک، بیرحمانه و دردناک بودهاست. پی بردم که گاهی انسان چقدر درندهخو و خونخوار میشود که نمیتوان او را با هیچ حیوانِ وحشیای مقایسه کرد.
بدون شک، قتل عام افشار، یکی از فجیعترین و خونبارترین رویدادهای تاریخ معاصر افغانستان است که در آن کودک، زن، مرد، پیر، جوان، نظامی و غیرنظامی به رگبار بستهشدند، موردِ خشونتهای گوناگون قرار گرفتند، بر زنان و دخترانشان تجاوز جنسی صورت گرفت، خانهها و آبادیهایشان ویران شدند و اموالشان موردِ چور و چپاول واقع شدند.
در این فاجعه، نقطهای صِفریای انساینت بهنمایش گذاشتهشد که تاهنوز، روح و روانِ بازماندگانِ آن و وجدانهای بیدار را آرام نگذاشته و هر لحظه رنج میدهد. امروز بیستودومین سالیادِ فاجعهی افشار بود. جمعی از فعالینِ مدنی، دانشجویان، موسفیدان، اهالی محل بر مزار شهیدانِ فاجعهی افشار گردِ هم آمدهبودند تا آن فاجعهی غمناک را محکوم کنند، برای قربانیان آن دادخواهی نمایند و از دولت و نهادهای حقوقبشریای ملی و بینالمللی بخواهند تا عاملینِ آن فاجعه را به پنجهای قانون سپرده و محاکمه کنند. در ضمن، خواهانِ آن شدند تا دولت و نهادهای مسئول باید از بازماندگانِ آن فاجعه، دلجویی نمایند و به زخمهایی آنها که تاهنوز خون میچکد، مرهم بگذارند.
در این یادبود، از اقشار مختلف مردم و بهویژه قشرِ تحصیلکرده، شرکت کردهبودند و مسئولیتِ اخلاقی و وجدانی خودشان را در قبال این فاجعه ادا نمودند. اما چیزیکه باعث تأسف و تأثر است اینست که رهبران و دولتدارانی که از شهامت و فداکاری این مردم (مردم افشار) به نام، نان، جایگاه و پایگاهِ اجتماعی-سیاسی رسیدهاند، هر ساله از کنار این فاجعهی بزرگ انسانی، با بیتفاوتی و سکوت میگذرند.
قتل عام افشار، کمتر از شهادتِ بابه مزاری نبود/نیست. وقتی بابه مزاری از قتل عام افشار به گریه میافتد، به این معناست که درد و رنج این فاجعه، عمقِ وجود انسان را میسوزاند و آزار میدهد.
ولی متأسفانه، می بینیم که رهبران و دولتدارانِ ما، دیدِ سلیقهایی و سودجویانه به قضایا دارند و موضع و واکنشهایشان نه برای سرنوشت و تأمینِ عدالت برای مردم، که برای منفعیتهای شخصی و تیمیشان است. به این دلیل، هر ساله شاهدِ تجلیلهای گسترده و چندینباره از سوی رهبران و دولتداران بهخاطر شهادت بابه مزاری هستیم. هر کدامشان تلاش دارند تا از رقابتِ برگزاری مراسم، باز نمانند و هر یک بهنام خود مراسمی را سر و سامان دهند. چون یادآوری از بابه، برایشان سودآور است، محبوبیتشان بین مردم محفوظ میماند و جایگاه و قدرتشان هر روز افزونتر و محکمتر می شود.
اما وقتی مسئلهای فاجعهی افشار پیش میآید، سکوت و خاموشیشان، دنیا را فرامی گیرد.
نه یادبودی از شهدای افشار میشود، نه دلجویی از بازماندگان و توجه و رسیدگی به وضعیت زندگی آنان صورت می گیرد که هر روز با فقر، بیعدالتی و دهها بدبختی دیگر دست و پنجه نرم میکنند و نه حرفی از به دادگاهکشاندنِ عاملین آن فاجعه در میان است.
چنین سکوتِ مرگبارِ این رهبران که سنگ قوم را به سینهایشان میکوبند، به این معناست که دیگر سرگذشت و سرنوشتِ جمعی مردم برایشان ارزشی ندارد و آنچه برای اینان مهم و ارزشمند است، منفعیت و سود شخصی و تیمیشان میباشد.
اما جای امیدواری است که نسل جوان و تحصیلکرده نسبت به فاجعهها و رویدادهای گذشتههای دور و نزدیکِ، وضعیتِ فعلی و آیندهای بهتر و روشنتر دغدغه، آگاهی و انگیزدهای بلند دارد و احساس مسئولیت می کند. هر یک بهاندازهای توان و فرصتهای خود تلاش دارد تا مسئولیتشان را چه در رسانهها و چه در جامعه ادا نمایند.