شهر غزنی مفتخر پایتخت فرهنگی کشور های اسلامی ۲۰۱۳ را بخود اختصاص داده بود. اینکه چگونه سپری شد همه ما کم و بیش میدانیم که از مدیریت سالم جناب وزیر اطلاعات و فرهنگ و نهاد های مربوطه آن جز رنج و بی مهری سر دمداران این آشفته بازار چیزی دیگر نصیبش نشد. اما موضوع دیگری که متوجه شدم و فرصت در میان گذاشتن آن تا ایندم برایم میسر نشد در مورد کتابی است که در ذیل بصورت کوتاه بدان اشاره شده است.
وزات اطلاعات و فرهنگ به مناسبت این لقب مفتخر جهان اسلام تعدادی از کتاب ها را در بخش های مختلف به چاپ رساند و برای مهمانان داخلی و خارجی بطور تحفه اهدا نمودند که پای بنده را نیز به مهمان خانه کشاند و صاحب هدایای آنان شدم. در میان این کتاب ها یکی بنام ( غزنی د لند تاریخ او فرهنگ له پلوه) که معنی دری آن” تاریخ کوتاه غزنی از نظر فرهنگ”، به زبان پشتو، حدود ۳۰۴ صفحه میباشد که نویسنده آن آقای محمد ولی زلمی بوده و در مطبعه آزادی با تیراژ ۵۰۰ جلد در سال ۱۳۹۰ ه ش به چاپ رسیده است. از سوی هم وزیر اطلاعات و فرهنگ جناب دکتور سید مخدوم رهین بعنوان پیشگفتار چنین نوشته است:” محقق و مطبوعاتی سابقه دار وطن جناب ولی زلمی که آثار چاپ شده زیاد دارند ، اخیراً یک اثر تحقیقی خویشرا زیر عنوان ( د غزنی تاریخی جغرافیه) به دسترس ما قرار دادند .”
وقتی این کتاب را بدست بگیری احساس میکنی که تاریخ و فرهنگ مردم غزنی در آن شرح داده شده است و اما وقتی ورق بزنی از فرهنگ که هیچ سخنی به میان نیامده بلکه کشفیات را متوجه میشوی که برخلاف، علاقه خواندن را ازت می گیرد. اگر از اشتباهی های ویراستاری اش بگذریم در پیشگفتار آن تذکر یافته است که این کتاب از سوی یک تعداد دانشمندان مفید و ارزشمند خوانده شده است. چون برای خلق این اثر ناب و کم یاب از کتاب های: حدود العالم، مجمل التواریخ، تاریخ یمینی، تاریخ بیهقی و…. بعنوان ماخذ استفاده نموده است. اما آنچه که عنوان کتاب را می خوانیم و محتوای آنرا بررسی می نمایم تفاوت فاحشی وجود دارد. من ندانستم که انتخاب عنوان نویسنده درست است یا عنوانی را که جناب وزیر در پیشگفتار نوشته است؟
اینجا علاقه ندارم که کتاب مذکور را به نقد بگیرم. چون از همان عنوان کتاب بر می آید که برداشت های متفاوت و دیگر گونه ای نسبت به محتوای آن وجود دارد. تحقیقاتی که جناب نویسنده انجام داده است و از کتاب ها و مقالاتی که استفاده برده است، کتاب های قطوری است که توسط حکومت وقت به نشر رسیده است و کدام روش تازه یا اطلاعات دقیق و بکر که یک نویسنده باید جستجو نماید احساس نمی گردد. موارد قابل توجهی که بنده را وا داشت تا بعنوان یک شهروند غزنه از مطالب چاپ شده آن که بدون شک زیر نظر وزیر اطلاعات و فرهنگ به چاپ رسیده است دید گاه خویش را مبنی بر واقعیت ابراز نمایم.
بخشهای تاریخ غزنی را می گذاریم سر جایش، حالا بیایم در یک بخش آن که مالستان و جاغوری را به معرفی گرفته و ساکنان آنرا هزاره و کوچی زکر کرده است.
نمیدانم جناب نویسنده بر مبنای کدام اصول تحقیقی کوچی ها را به باشنده گان اصلی مالستان و جاغوری ربط میدهد؟ در حالیکه از یک شاگرد صنف پنجم هم پرسیده شود که محل اصلی کوچی ها در کجا هست؟ پاسخ خواهند داد که کوچی اقامت گاه دایمی ندارد که بتوان آنان را به آن محل نسبت داد. اگر منظور محقق این کتاب از کوچی های هزاره ها باشد که بدون شک هیچ سندی نمیتوان یافت که هزاره ها کوچی گری کرده باشند. چون آنان به گواه تاریخ از بومی ترین ساکنین این مناطق بوده و میباشند. اگر منظورش از کوچی های که در دوران عبدالرحمن اجازه ورود به این مناطق را بدست آوردند بوده باشد که این امر نیز غیر عقلانی و بدور از واقعیت میباشد. چون آنان به زور و جبر وارد این مناطق می شدند و امروز نیز هیچ کوچی ای در این مناطق وجود ندارد.
همچنان ولسوالی مالستان را بعنوان ولسوالی درجه چهارم ولایت غزنی زکر کرده است. نمیدانم این کشفیات جناب نویسنده تا چی حد بکر و نایاب است که دیگران هنوز آگاهی از چنین کشفیات ندارند. ولسوالی مالستان چی در گذشته و امروز دارای فرهنگ عالی و پرورش استادان و عالمانی زیاد بوده اند که نمیتوان در ولسوالی های دیگری که جناب نویسنده آنان را بعنوان درجه اول نام برده اند یافت. امروز نیز مالستان با کدر های علمی انبوهی چی در داخل و خارج از کشور می باشد و بعید به نظر می رسد که وجود چنین اشخاص تحصیل یافته را در ولسوالی های درجه یک ولایت غزنی یافت. ولسوالی درجه چهارم از کدام منطق سر چشمه می گیرد که از آن نام برده شده است؟
در صفحه ۷۷ آن در مورد جاغوی می نویسد که نظر به نفوس شماری وزارت داخله ۳۹۵۶۵ نفر می رسد. از سوی هم در صفحه ۸۵ این کتاب نفوس مالستان را ۴۷۱۶۶ نفر بدون کدام منبعی زکر کرده است. صفحه های ۸۷-۸۸-۸۹ را مستقیما از اطلس قریه های افغانستان کاپی گرفته است که این اطلس معلوم نیست در کدام سال بر اساس کدام تحقیق صورت گرفته و چاپ شده است؟
این گونه تحقیقات زمره سنت دیرینه این کشور بوده که واقعیت ها را پوشیده نگهداشته و بصورت سلیقه ای داشته شانرا درج کتاب نموده است. از سوی هم در صفحه های ۷۸-۸۰ از جشن کوچی ها در ایام بهار و خزان می نگارد که مردم جاغوری و مالستان یکجا با کوچی ها از آن تجلیل می نمایند!
آنچه را که پدران ما به یاد دارند کوچی ها بعنوان زخم ناسور روزگار برای باشنده گان این ولسوالی های هزاره نشین مبدل گردیده بود. همه مردم آروزی آنرا داشتند که هر چه زود تر از این محلات رخت سفر ببندند، تا مردم یک نفس راحت بکشند. چی برسد که باهم به جشن وسرور بپردازند. و از رهگذر چگونگی ورود کوچی ها که از زمان عبدالرحمن آغاز گردیده است لب به سخن نمی گشاید و از بلعیدن چراگاه های این مناطق و پایمال کردن مزارع و علف زار های مردم اشاره ای کوتاهی هم ندارد. وقتی این کتاب را به خوانش میگرم احساس میکنم که هنوز هم در دوران حکومت عبدالرحمن قرار دارم و هیچگونه تحقیق علمی و منطقی را که بر اساس شعور یک محقق و نویسنده صورت گرفته باشد نمیتوان یافت. کتاب مذکور به هیچ وجه نتاییج تحقیق و پژوهش امروزی نبوده و محقق مذکور بدون اینکه به مناطقی چون مالستان، جاغوری وسایر ولسوالی های قدم رنجه فرموده باشد کتابهای قطور و دور از واقعیت را از لاییه های خاک برداشته و آنرا در اینجا از نو روی کاغذ آورده است. چون آنچه را که در مورد این ولسوالی ها میخوانیم اصلا با شرایط کنونی و حتا گذشته آن سازگاری ندارد.
از دیدگاه بنده این گونه تحقیقات غیر منطقی و کم توجهی نویسنده نسبت به مردم این ولسوالی ها و جعل کاری بیش نبوده و صریحا آنچه را که یک نویسنده مراعات نماید زیر پرسش قرار میدهد. بدون شک این کتاب بعد از خوانش توسط وزارت اطلاعات و فرهنگ و با هزینه دولت به چاپ رسیده است و اما محتوای آن که هیچ گرهی را نمی گشاید بلکه جعل تاریخی و فرهنگی را توسط وزارت به اثبات می رساند. حالا چی خوانده یا نخوانده این کتاب به نشر رسیده است و بودیجه آن از جیب همین ولسوالی های چون مالستان، جاغوری، ناور پرداخته شده است. چون تنها همین ولسوالی ها هستند که سالانه به دولت مالیات می دهند و از ولسوالی های دیگر مالیات کدام خبری نیست. پس در مقابل تحفه دولت که وزارت اطلاعات و فرهنگ نماینده آن است تقدیم چنین کتاب ها نمک نشناسی بیش نیست!