نویسنده: کاوه غرجی
امسال در جشنواره فیلم ونیز تنها یک فیلم کوتاه از افغانستان حضور داشت. امین وحیدی سینماگر جوان افغانستان که به تازگی درسهایش را در دانشکده سینما و تلویزیون میلان به پایان رسانده با فیلم کوتاه «مهمان» با بازیگری بصیر آهنگ خبرنگار و فعال حقوق بشر، تنها نماینده سینمای افغانستان بود که در بخش خارجی جشنواره فیلم ونیز اکران شد.
در این بخش جشنواره دوازده فیلم به نمایش گذاشته شد وفیلم مهمان با سه فیلم دیگر نامزد این جایزه بودند.
این فیلم که نامزد جایزه ویژه شهر ونیز ۲۰۱۴ بود، برنده دو جایزه گردیده است؛ جایزه بهترین فیلم کوتاه و جایزه ویژه داوران برای هنرپیشه نقش اول آن.
موضوع فیلم مهمان، پناهندگی و پناه دادن به پناهجویان بی مدرکی است که ازسویی قانون موجود کشور ایتالیا را به نقد می گیرد و به چالش میکشد و ازسویی دیگرمسئله انسان دوستی را مطرح میکند. داستان فیلم از یک پناهجوی تازه وارد ایرانی حکایت دارد که بعد ازچندین بار رد مرز شدن از ایتالیا، بالاخره در یک عصر سرد زمستانی خود را به جزیره ونیز میرساند و به صورت اتفاقی نزدیک ایستگاه مرکزی قطار، با یک همزبانش از افغانستان سرمی خورد و آن شخص هم او را آن شب جا میدهد. فیلم بر اتفاق های مکث می کند که آن شب حول حوش این آشنایی می چرخند.
اگر چه کم نیست شمار فیلمهایی که به مشکلات مهاجرین میپردازند اما ساخته شدن این فیلم توسط یک جوان مهاجر، بدون امکانات لازم، میتواند نکته مهم و درخور توجهی باشد.
«گنج در ویرانه»، «کلیدهای بهشت»، «مشت زن»، «در میان مه» از دیگر فیلم های امین وحیدی است که بعضی از آنها بعد از اکران در سالهای گذشته سرو صداهایی را در رسانه های ایتالیا به دنبال داشته اند.
این مصاحبه را به فیلم سازان و دوستانی تقدیم میکنم که نتوانستهاند از افغانستان فیلم هایشان را برای این جشنواره بفرستند.
چه چیزی باعث شده تا مساله مهاجرین سهم عمده ای از کارنامه سینمایی تان را به خودش اختصاص بدهد؟
اولن این که خودم در کشوری که زندگی می کنم، هنوز هم یک مهاجرم. دیگراینکه به دهه سوم عمرم رسیدهام و بیشترازدو دهه ام درمهاجرت گذشته و درد آوارگی کشیدهام. چه بخواهم، چه نخواهم این موضوع درکارهایم نیز دیده میشود. از جانب دیگر درکشوری که زندگی میکنم، چند میلیون مهاجر درآن بسرمی برند و این مهاجرین هم نیاز به کسی دارد که ازآنها نمایندگی کند، چه کسی بهترازیک مهاجر میتواند تصویر درستی ازمهاجرین و وضعیتی که آنان دارند، ارائه کند؟
آیا بین حوادثی که در فلم «مهمان» شاهدیم و وضعیت مهاجرین در ایتالیا شباهت هایی واقعی وجود دارد؟
در ایتالیا، متاسفانه بی خانمانی برای پناهجویان یکی از مشکلات اساسی است. مسئله دیگر پناه دادن به پناهجویان تازه واردی است که ازنگاه قانون مشکل دارند؛ یعنی نظر به قانون اشخاص حقیقی نمی توانند به پناهجویان بی مدرک و تازه وارد جا بدهند. از اینرو این فیلم با آنکه خیلی به صورت تجربی ساخته شده است، ازیکسو این مسئله را به چالش میکشد و ازسویی با سبک مستندوار و خودمانی بیننده را به خوبی تا آخر فیلم به تماشا می کشاند.
فیلم شما نامزد جایزه شهر ونیز شده، ولی ظاهراً درگیر کار پخش فیلم دیگری در میلان هم هستید؟
خوشبختانه قبل ازتمام شدن تاریخ پذیرش فیلمها برای «جایزه ویژه شهر ونیز» توانستیم مونتاژ فیلم «مهمان» را تمام کرده و آنرا به جشنواره بفرستیم اما درمورد فیلم کوتاه «آخرین امید» که داستان واقعی یک قهرمان ورزشی افغانستانی، درایتالیا را به تصویرمی کشد، متاسفانه نتوانستیم به موقع به جشنواره میلان بفرستیم. این فیلم که بیشتر ازیک و نیم سال پیش تصویربرداری شده و مونتاژ آن نظر به مشکلات تخنیکی با تاخیرزیاد صورت گرفت ونظربه مقررات این جشنواره، فیلمهایی که تصویر برداری آنها همین سال نباشد، نمیتوانند در جشنواره شرکت کنند، اما با آنهم، جشنواره فیلم میلان برایمان منحیث فیلمساز مهمان کارت دعوت فرستاده است و در اینجا هم حضورخواهیم داشت.
فیلم «درمیان مه» از شما در خانه بین المللی فرهنگ میلان سال گذشته اکران شد و سرو صداهای زیادی را در رسانه های ایتالیا به پاکرد. به نظرتان فیلم هایی که درباره وضعیت مهاجرین نوشته و کارگردانی کرده اید، تغییری در اوضاع داده یا خیر؟
فیلم کوتاه «درمیان مه» یک فیلم تجربی بود و درحد شهرمیلان. چند روزنامه و رسانه دربارهاش چیزهایی نوشتند و زمانی که در خانه فرهنگهای جهان شهرمیلان اکران شد، با استقبال خوب تماشاچیان روبروشد؛ اما چون یک فیلم انتقادی بود به چشم مسئولین شهرداری زیاد خوش نخورد. داستان فیلم درمورد یک شاعرونقاش است که با شهر و مردمش کشمکش دارد و در آخر به آن شهر پشت میکند و به سوی دیار نا معلوم رهسپار میشود.
درمورد قسمت بعدی سوال تان باید بگویم که خیلی مشکل است با یکی دو فیلم بتوان وضعیت مهاجرین را که خیلی پیچیده و مشکلدار است، تغییر داد. فیلمها تنها کاری میتوانند این است که دریچه ای برای دیالوگ، شناخت، صحبت، همزیستی و آشنایی مردمان مختلف را با همدیگرشان فراهم کند. در واقع فیلمساز می تواند ترسیم گر واقعیتها باشد یا بستری را برای شناساندن واقعیتها فراهم کند تا دیگران از آن استفاده کنند. بعضن فیلمهایی انتقادی که خیلی قوی باشند، حد اکثرمی توانند وجدان مسئولین را بیدارکنند و آنها را درقبال کم کاریهایشان به چالش بکشند. بعضی فیلمهای مستند خصوصن، مستندهای تحقیقی می توانند تاثیر گذاری زیادی داشته باشند اما کارهای من همه کوتاه داستانیاند که شاید آن تاثیر گذاری را نداشته باشند.
«کلید بهشت» فلم نا تمامی از شماست. این فلم در مورد چیست و چرا بعد از گذشت چند سال تا هنوز تمام نشده؟
درسال ۲۰۰۷ پس از آن که یک کاپی فیلم «کوتاه گنج درویرانه است» را به به یک دوست آمریکاییام فرستادم، در فاصله دوماه توانست برای پروژه ای بلند «کلیدهای بهشت» تهیه کننده پیدا کند؛ اما متاسفانه این فیلم را قبل از آن که تولید آن عملن شروع شود، درنطفه خفه کردند. این فیلم باید درسال ۲۰۰۷ ساخته میشد اما از بخت بد و وجود دستهای نا معلوم پروژه منحل شد و تهیه کننده آمریکایی آن هم کم کم پا پس کشید و منم پس ازآن بارسفربستم. فیلمنامه آن که نوشته خودم است، داستان یک نوجوان طالب را به تصویرمی کشد که شب قبل ازآماده شدن برای انجام حمله انتحاری، ادعا میکند که برایش وحی آمده که نباید خود را بترکاند و باید برود و قریه ای را ازسیل نجات دهد، اما قومندانان و ملایان طالب این جوان را به جرم کفر گویی و فرار از مسئولیت انجام انتحار می خواهند به دار بکشند و او هم مجبورمی شود با یکی از قومندانان خود لواط کند و از چنگ اعدام بگریزد و در بین راه اتفاقات دیگری رخ میدهد. زمانی که در ایتالیا ساکن شدم، هنوزهم تهیه کننده آن امید آنرا داشت که این فیلم را بتوان در مراکش یا کاشغر چین ساخت، اما ساخت آن در آن کشورها حداقل سه برابر بودجه افغانستان را نیازداشت که فراهم کردن آن در آن زمان کارآسانی نبود و کم کم با گذشت پنج شش سال، پروژه به باد فراموشی سپرده شد. در این چند وقت به فیلمنامه تغییراتی آوردهام، اما به این زودیها فکر نکنم بتوان تهیه کننده ای علاقه مند به آن پیدا کرد. از سوی دیگر، فعلن پروژههای دیگری که دارم، بیشتردر اولویت قراردارند تا «کلیدهای بهشت».
فیلمسازان افغانستانی قصه های زیادی برای گفتن دارند. ولی از قصه های عاشقانه گرفته تا حملات انتحاری معمولا توسط غربیها و و گاهی کشورهای همسایه افغانستان ساخته شده. فیلم هایی را که آنها میسازند بیشتر از بیچارگیهای مردم ماست. بیشتر فیلمهای که در داخل افغانستان ساخته شده نیز چنین است. آیا مجبورند همیشه مناظر زشت را تصویر کنند؟
افغانستان با این همه مشکلات، کشمکشها، رخدادهای گوناگون وخم و پیچهایی که تا کنون پیموده است، کشوری است چند لایه؛ مخزن سوژهها و قصهها و داستانها برای فیلم شدن؛ اما متاسفانه از بین فیلمسازان کشور، از این پوتانسیل، کسی تا کنون نتوانسته با ارائه تصویر درست این کشور را به جهانیان معرفی نماید
و یا حد اقل پای کمپانی های کلان هالیوودی را به این کشور بکشاند و این سوژه ها را به تصویر بدل نماید. به جز ازچند محصول انگشت شمار سینمایی که آنها هم محصول مشترک با کشورهای غربی بودهاند، تعداد فیلمهایی که باید ازافغانستان تولید و صادر میشدند در مقایسه با فرصتهای فراهم شده و سرمایهگذاریهای کلان، متاسفانه فیلمسازان نتوانستند هنرسینما را به یک صنعت مبدل کنند. اصلن اینکه تاکنون دیدی که نسبت به هنرسینما درافغانستان وجود دارد تا جایی محدود است. این که خیلیها فقط مخروبه ها و مناظرزشت افغانستان را درفیلمهایشان میگنجانند، اگراین کارزیاد اغراق آمیز نباشد و فیلمساز از کاری که میکند، کاملن آگاه باشد، اتفاقن نتیجه میتواند مطلوب باشد درست مانند فیلمهای نئوریالیست ایتالیایی پس ازجنگ جهانی دوم که همهٔ ستهای این فیلمها محلات و لوکیشن های واقعیاند و چند تا ازاین فیلمهای نئوریالیستی ایتالیا، ازجمله بهترینهای تاریخ سینمای جهان به شمار میروند؛ اما درکشورما، قضیه فرق میکند. درکشورما خیلی کم فیلمساز پیدا میشود که برای دلش فیلم بسازد، بلکه خیلیها فقط برای جشنوارهها فیلم میسازند که این فرمایشی بودن آثارتا جایی باعث افت کیفیت فیلم و زیر سوال رفتن استقلال فیلمساز از نگاه اندیشه میشود. دراینجا خیلیها درگنجانیدن تصاویر درهم و برهم بیش از اندازه اغراق میکنند و سرآخر نتیجه کار زننده و تکراری و خیلی غلو شده و غیر واقعی به نظرمی رسد، مانند فیلمهای خاندان مخملباف که درافغانستان ساخته اند؛ آنان با دیدی که نسبت به افغانستان دارند، همواره تصویرهای خود ساخته ای را ازافغانستان ارائه میدهند که با واقعیت های عینی افغانستان اصلن مطابقت ندارند، اما مطابق تجارت سینمایی سود زیادی برایشان داشته است؛ اما درباره فیلمسازان خود افغانستان، این برمی گردد به عدم توانمندی کافی آنها به بهره گیری درست ازسوژه ها وبه تصویر کشانیدن آن وشاید هم غیرحرفهای بودن بسیاری ازفیلمسازان. یک عده از فیلمسازان ما تا هنوزهم دنباله روهمان سیاست تصویرگران غرب است که هرچه تصاویر مخروبه و ویرانه و نمیدانم عجیب و غریب چپ و راست از افغانستان به بیرون ارائه دهند، برای بینندگانی که هیچ چیزاز واقعیتها نمیدانند بیشتر جالب و دلنشین و بکر است و تماشاچی بیشتری برای فیلمهایشان پیدا می کنند، درست مانند سیاست کلی رسانه های غربی در ارائه تصویر از افغانستان. این یک طرف قضیه است، طرف دیگر قضیه این که امروز در داخل افغانستان، حتا فیلمسازانی که حرفه ایاند و حرفی برای گفتن دارند، بدبختانه به دلیل نبود بودجه کافی برای ساخت فیلمهای دلشان، مجبورند دست به ساخت کارهای فرمایشی از طرف موسسات خارجی بزنند که با چند هزار دالر از موسسات، فیلمهای کوتاه داستانی یا مستندهای تبلیغاتی یا معلوماتی بسازند و با آن زندگی خود را به سرمی برند، با این حال مشکل است انتظارتولید فیلمهایی با کیفیت خصوصن ازنگاه موضوع و محتوا را داشت، هرچند ازنگاه تکنیکی وتکنالوژیکی وامکانات و وسایل و تجهیزات سینمایی درافغانستان کمبود به چشم نمی خورد.
مدتی موسیقی و نقاشی کار کردهاید. به نظر شما آموزش نقاشی و موسیقی در کارگردانی شما چه تاثیری داشته است؟
آدمی درسنین مختلف به رشته های مختلف علاقه مند میشود و فکرمی کند برای فلان رشته ساخته شده، اما باید تجربه و سرآخر یکی را انتخاب کرد، همانی که را که فکر میکند بیشتر ازهمه با آن راحت است. برای من، رشته ای که خودم را درآن محک زدهام، سینما است و فکرمی کنم با سینما میتوان کاری بکنم. خصوصن حالا که از همین رشته فارغ التحصیل شده ام. درمورد موسیقی تا هنوز بیسوادم و فکر نکنم تاثیری روی فیلم سازیام داشته اما گاهی که فرصت دارم نقاشی میکنم. دردوران تحصیل سینما دراین چند سال به اهمیت نقاشی و تاثیرگذاری آن درسینما پی برده ام، خصوصن در سینمای ایتالیا و گاه و ناگاه زمان نورپردازیهای صحنه ها می کوشم این تاثیرگذاری و تاثیرپذیری را تجربه کنم.
از حوادث رواندا تا صربستان و ویتنام و جنگ جهانی دوم فلم های زیادی ساخته شده؛ اما در مورد وضعیت هزاره و قتل عامهای این مردم تا هنوز فلمی ساخته نشده. ایا زمانی برای ساختن فلم در این مورد فرا نرسیده؟
چرا که نه. اتفاقن درهمین اواخر، یک فیلم بلند مستند- داستانی با عنوان «کهن یادگارسرزمین آذر» با کارگردانی آقای سمیع الله عطایی و با عوامل متخصص و با کیفیت عالی دریکی از شهرک های سینمایی درایران ساخته شده است که جرقه ای برای ادامه تولید چنین محصولات است، اما فقط با یک گل که بهارنمی شود. همزمانی که مردم ما یکی از زجرکشیدهترین مردم افغانستان و جهان است، ما دارای فیلمسازان ورزیده ومتعهدی هستیم که نیازمندند دستشان گرفته شود چون ازنگاه مالی وامکانات تخنیکی بی سرمایه اند. سینما یک هنر و صنعت پرهزینه است، ازین رو تاجر و سرمایه گذارهزاره باید برای به تصویرکشیده شدن تاریخ مردمش، فیلمسازان، نویسندگان و هنرمندان خویش را حمایتهای مادی و معنوی کنند تا آنان با تخصصی که دارند به وجه احسن آن به مردمشان خدمت گذارباشند و تاریخ مردمشان را زنده نگهدارند. از سوی دیگر، به توجه به وجه اقتصادی سینما، فیلمهایی که با کیفیت خوب ساخته شوند، میتوانند برای همین سرمایه گذاران سود آورنیز باشند.
درباره پروژه جدیدتان صحبت کنید؟
فعلن دریکی دو ماه آینده یک فیلم کوتاه دیگر زیر دست دارم که قراربود پارسال بسازمش اما نظربه گرفتاریهای تحصیلی نتوانستم. امسال که فارغ التحصیل شدم، با خیال راحت به پروژههای فیلم کوتاهم میرسم. این فیلم نیزمسلمن موضوعش مهاجرین و زندگی آنهاست که درآن هنرپیشه های افغانستانی، ایرانی و ایتالیایی نقش خواهند داشت و امیدوارم فیلم خوبی از آب درآید چون فیلمنامه اش قوی است وانتخاب ابتدایی هنرپیشه ها هم صورت گرفته که اکثرن هنرپیشه های حرفه ای هستند ودراین روزها هم دنبال لوکیشن ها هستیم. این فیلم نیزمانند فیلمهای قبلیام از نگاه تهیه کنندگی به صورت مستقل ساخته خواهد شد. پروژهٔ بعد تر از آن یک فیلم بلند مستند- داستانی است درباره زندگی آفریقایی تباران شهرمیلان که نیاز به وقت بیشتر وامکانات بیشتری دارد؛ و ازجمله پروژههای نسبتن درازمدت، ساخت یک مستند بلند درمورد «هزارههای سراسرجهان» خصوصن «هزارههای مهاجر و نقش آنان درکشور دومشان» است که به این زودیها دشوار به نظر میرسد بتوان امکانات مالی این فیلم را فراهم ساخت.