نویسنده: مهدی زرتشت
سرگذشت موسیقی افغانستان، هم ردیف و هم سفر با تاریخ تحولات و تغییرات سیاسی- فرهنگی افغانستان است. نقطه عطف این سرگذشت مشترک، بیشتر در تراژک بودن آن است.
امروز آثار زیادی از بزرگان موسیقی و آواز خوانی افغانستان در دست داریم که خالق این آثار، تقریباً همه از جمع ما رفته اند. هنر موسیقی افغانستان چند دهه پیش، با امروز قابل مقایسه نیست. دهه هایی که گذشت، دهه های شگوفایی و استعداد و خلاقیت بود به طوری که این ویژگی ها، تا امروز نظیر خود ندارد. واژه ی تراژدی، مناسب ترین کلمه برای بیان این همه است. زیرا همانطور که تغییرات و تبدلات سه دهه اخیر، فرهنگ، سیاست و تمام داشته های فرهنگی و اجتماعی این مردم و خاک را دستکم پنج دهه به عقب راند، هنر موسیقی نیز به رکود خود مواجه شد و بلبلان خالق آثار ماندگار، همه اسیر دست بی رحمانه ی زمان شدند و لانه های سبز شان در گیرو تمام حوادثی که پیش آمد، ویران شد.
می توان یک دروه زمانی را برای سرگذشت هنر موسیقی این کشور تعیین نمود. بر اساس آن، پس از سقوط رژیم مخوف طالبان، دوره ای آغاز شد که به یمن حضور کشورهای خارجی و تلاش برای برقراری یک نظام سیاسی- فرهنگی نوین، هنر موسیقی نیز از اسارت و زندان تاریک طالبانی، آزاد شد و همچون پرنده ی شکسته بال، دوباره بر آسمان شهر و کشور، به پرواز در آمد. اما چیزی که کم بود، برای همیشه و تا همین لحظه کم باقی ماند. به عبارت دیگر، آن شکوه و جلال هنر موسیقی که روزی همه را متأثر می ساخت و میراث قابل توجهی هم از خود به یادگار گذاشت، دیگر هرگز بر فضای آن خانه، نپلکید. بگذریم از اینکه آن خداوندانی که از حنجره ای شان طوفانی برپا می شد و از سر انگشتان شان آتش می پرید، پایان غم انگیز و تراژکی داشتند و همه غرق اندوه و حسرت و نوستالژی، واپسین لحظه های زندگی شان را غوطه در ناامیدی و نوستالژیا، به سر رساندند و ما را برای همیشه تنها گذاشتند. به همین خاطر است که هنر موسیقی، سرگذشت غم انگیزی دارد.
نمی توان یکسره بدبین بود. باید قبول کرد که در یک دهه اخیر، هنر موسیقی مورد توجه قرار گرفت و با وجود تمام سختگیری ها از ملا گرفته تا عوام، اما تا همین لحظه به حیات خود ادامه داده است و تلویزیون ها، با برگزاری برنامه های مختلف، تلاش دارند تا هنر موسیقی را دوباره احیا کنند و جوانانی را که شمه ای از هنر در وجود شان دارند، به تشویق وا دارند؛ اما با وجود تمام این تلاش ها، هنر موسیقی رشد قابل توجهی نکرد و بدبختانه، اکثر آثار هنری ای که پدید آمد، یا تقلید بود یا شبیه تقلید و چیزی که در خود نداشت، اصالت بود.
اکثر هنرمندان جوان، آن اثر هنری را که باید اثر هنری خوانده شود، از خود خلق نکردند، هنر موسیقی شلغم شوروایی شد بدین ترتیب: شعرها خام و بازاری، اصوات (کمپوز) ناهماهنگ و ضعیف، حنجره ها ناصاف و صداها تقلید از هنرمندان هندی یا هم ایرانی یا هم مناسب حال و هوای «جونمرگی کرولا می دوانه…». سبک به وجود نیامد، شعرها کوچه بازاری باقی ماند، دختری آشفته با اداهای ناموزون و سبک، در کلیپ های هنری، جنبید و رقصید. بدتر از همه، هیچ فضای نقد و نظر باز نشد و هیچ یک از هنرمندان (اوازخوانان) هم تحمل و ظرفیت لازمه یک هنرمند را از خود نشان ندادند تا نقد را به مثابه راهی برای اصلاح کار، بپذیرند. اما؛!
تو ز آسمان آبی!
این روزها قرار است هنرمندی پا به عرصه موسیقی باز کند که سالها در گمنامی زیسته و اینگونه گمنامی را به بازار شلغم شوروایی هنری موسیقی دهه حاضر، ترجیح داده است. به عبارت دیگر، او در نهایت احتیاط و صبر و تأمل، تا مرحله ی حضور، بی صدا مانده و فقط در کنج اتاق و در خلوت خانه ی خود، شعر سروده، کمپوز کرده و آواز خوانده است.
عزیز سیرت، تا این لحظه، احتمالاً اسم ناآشنایی است. اما او هنرمندی است که به شیوه متفاوت در حدی که می توان به درستی اصالت هنری را در کار او دید، کارش را آغاز کرده است و از همین لحظه، او دیگر کسی است که بصورت رسمی روی هنر موسیقی کار خواهد کرد. ویژگی های هنرمند عزیز سیرت: صدای خوب و سنگین، شعرهایی با محتوایی بلند، کمپوز استادانه و در کل، رعایت اصول و اساسات هنر موسیقی از نت خوانی تا مطالعات تئوریک و البته همیشه محتاط و الهام پذیر از یک عصر شگوفایی گذشته ی هنر موسیقی افغانستان. در صدا و روش کار عزیز سیرت، می توان اصالت هنری را بازیافت.
او شوقی برای به رقص آوردن مخاطبان خود را ندارد، او از صداهای فلتر شده هنرمندان یک شبه ستاره افغانی، دل خوشی ندارد و به دیده ی نقد می نگرد، او محتاط و نقدپذیر است، او هنر را برای هنر می خواهد نه هنر را برای نان، او در مجالس خصوصی، حتا به رفقای خود که فرمایش یک قطعه مست را می دهد، اعتنایی نمی کند و همواره پافشاری می کند، هنر موسیقی، باید هماهنگ با دنیای وارسته ی روح هنرمند باشد. به اعتقاد او، هنر بازتاب روح منزه است. برای او فرقی نمی کند ذوق عمومی، تُم بلندی را دوست دارد یا سُر و لی مست را. او بی آنکه خود بداند، غرق خیالات هنرمندانه ای است که این خیالات (الهامات هنری) چراغ راه اوست تا کوره راه های خاکی هنر موسیقی را روشن کند.
عزیز سیرت ویژگی های زیادی دارد. او نه تنها صدای خوب دارد که می خواند، بلکه او کمپوزر و شاعر خود نیز است. وقتی با صدای رسا، یکی از شعرهایش را زمزمه می کند: «تو به شب ستاره ای/ تو ز آسمان آبی…» ساز، صدا، نظم و خلاقیت هنری او، انگار شبیه احساسی است قشنگ و پسندیده که گویی «تو ز آسمان آبی!» با برقی از درخشش و آذرخش درخشان از احساس.
سیرت، با تأخیر زیاد کارش را به تازگی شروع کرده است. او تا اکنون چندین آهنگ به ثبت رسانده است که کمپوزها همه از خودش است و شعرها از خودش و دیگران. قعطه های تازه ای که او به ثبت رسانده، زیبا و دقیق است و به این ترتیب، این شروع، شروع امیدوار کننده ای است. توقع می رود تا او مسیر هموارتر هنر موسیقی خودش را با پشتکار و خلاقیت، ادامه دهد و ما در آینده، شاهد هنرمندی باشیم که با گوش دادن به آهنگ هایش، غرق لذت شویم. زیرا هنر خوب- هرچه باشد- به زودی جایگاه واقعی خودش را پیدا می کند. و هنر عزیز سیرت، بوی اصالت می دهد.