نویسنده: جعفرعلی اجرستــــــانی
سالهاست که ملــت رنج دیدـه ای هزاره، قربانی فاشیزم و وحشی گری در افغانستان شده است. دشــــمنان خون خوار هـــــــزاره سالیان سال است که جلوی پیشرفت وترقی مردم مارا گرفتــه اند. آنان با منطق حذف بی شرمانه بر مردم هـزاره می تازند گویا انسان هزاره هیچ گونه حـــق وحقـوق شهروندی درافغانستان نداشته باشد.
قرن هاست که ما مردم هزاره هدف نسل کشی شما قرار داریم سرزمین های اجدادی مارا به زور تفنگ ازما گرفته اند و مردم ما را به کوچ اجباری وادار کرده اند.
زنان ودختران مارا به عنوان برده در بازارها فروخته اند و از سران جوانان مان در زاوول، اروزگان و دای فولاد کله منار ها ساختند.
سالهاست به نام کوچی می آیند و خانه های مان را آتش می زنند، هم اکنون زنان و اطفال وحتا عروسی که تازه می خواست زندگی جدیدی را تجربه کند به تیر بستند، دانشجویان ما را می کشند، جوانان ومسافران مارا در جلوی چشمان مان سلاخی می کنند.
آنان می خواهند نسل کشی دیگری را راه اندازی کنند، اما کور خوانده اند.
اما من به عنوان یک جوان هزاره می گویم!
یادتان باشد که این سکوت روزی خواهد شکست. فکر نکنید مابه این زندگی ذلت بار عادت کرده ایــم. درست است که تاهنوز کبودی شلاق وتازیانه ات در وجودم هست اما این ستم ها دیگراز من هزاره معجونی از سنگ وآهن ساخته است بسیار مقاوم و خطرناک که نه ذوب می شود ونه می شـــکند.
شاید روزی اگر این سنگ و آهنگ طاقتش طاق شودو آن روز تمام آنچه را در طول تاریخ به سرش آوردی مجبور شوی جواب پس دهی. به صلاح توست که ازهمین حالا از شرارتت بکاهی و تکلیفت را با ما روشن کنی. البته پیش از آنکه طاقت ها طاق شود.