نویسنده: رحیمه رضایی
در هیاهوی موج غیرت و مسلمانی و فلاحت دینی این سرزمین که همگانی و فراگیر شعار عدالت اسلامی و دادخواهی و ستمستیزی سر میدهند، دختری گمنام و ستمدیده در انبوه کوهستانهای بامیان به طرز فجیعی به قتل رسید. متهم این قتل فجیع و مظلومانه، یکی از بلندپایگان آن دیار است. سید واحدی بهشتی، عضو شورای ولایتی بامیان، متهم شد که پس از تجاوز جنسی به شکیلا، زندگیاش را به طرز دردناکی به فرجام رساند.
رسانهها و نهادهای مدافع حقوق بشری و مدنی در چند و چون این ماجرای درآور بسیار نگاشتند. در تب و تاب حوالی وقوع این قتل، از منابع و مراجع مختلف حرف و حدیث بسیاری روی کاغذها رفتند.
جریان مبهم و گنگ محاکمهی واحدی بهشتی به عنوان متهم این قتل، کماکان از زبان چند فعال حقوق مدنی به روایت گرفته شد، اما در نهایت امر و آخر قضیه، واحدی بهشتی همچنان بر مسند قدرت و اعتبار و جایگاه کاریاش لمیده است و این روزها حتا کسی یادی هرچند اندک و خفیف از خون خشکیده و کالبد خفته در زیر خروارها خاک شکیلا نمیکند. وجدان اجتماعی منِ دختر افغانی- که وارث غم و اندوه این همسرنوشت همنسلم هستم- بارها لرزیده است، کابوس دیده است و در نهایت خلوت و تنهاییاش، شکسته و فروریخته است.
این سرزمین با این همه مدعی پروپاقرص انسانیت و اسلامیت و غیرت افغانی و وجدان و دادخواهی، کوچ غریبانه و دلخراش دختر مظلوم دیار بودا را چگونه با خونسردی و بیپروایی آزار دهندهای قورت داد؟ این واعظانِ بر منبرِ پیامبر لمیده، این شیوخ عمامهی به اصطلاح مقدس بر سر کرده و جامهی پاک پیامبر بر تن کرده در برابر این فاجعهی غریب و بهغایت دردناک، چگونه سکوت کردند؟ این واژهی بیچارهی مسلمانی و غیرت را حتا از آن پسربچههایی که هر از چند گاهی در خیابان منتهی به خانهام، مزاحمت کردندم و آزارم دادند، به کرات شنیدهام.
وجدان دادخواهی و عدالت چقدر در این سرزمین خفته و خوابیده است!
چرا این قضای به اصطلاح اسلامی کشورم که ادعای حکمیت بر جرایم احتمالی سربازان ناتو در داخل افغانستان را هی چیغ میکشید و داد از استقلال و حریت میزد، بابی برای تحقق عدالت و دادخواهی در خصوص کوچ غمانگیز این دختر سیهبخت و بیچاره نگشود؟ چرا این غیرتمداران سینهی سوختهی وطن آبایی و اجدادی من، که شب و روز از سکوی رسانهها و مراجع شغلی و کاریشان، آسمان را به پیکار با غیرت به اصطلاح سترگ افغانیشان میطلبند، غیرتی برای احیای حق شکیلای کوچ کرده و خوانوادهی در سوگ دختر نشسته به خرچ ندادند؟
جدا از توجیهات و خردهگیریها و ملاحظات حقوقی و مدنی و دادخواهی و قضایی، منِ همنسل و همدرد شکیلای در خاک گمنامی و پوسیدگی خفته، به وجدان دادخواهی و روح عدالتطلبی مردمان سرزمینم که شب و روز از دهل و کرنای غیرت مداری و عدالتخواهی پوشالیشان گوشهایم به ستوه آمدهاند، شک کردهام، تردید کردهام. کما این که این تردیدم همان معنایی را دارد که اهالی دل و سر به نهایتش رسیدهاند.
یاد آن سفر کردهی مظلوم، ستیغ باد، ستیغتر از بودا!
منبع: روز نامه اطلاعات روز