(چنگک به شعر حافظ)
عبدالله شیرزاد
ارگ میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
یا رب به قار خود کن این مردک سیاه را
کرزی بگفت : زینت ،ای ماه خوش طینت!
در بکس خود نگهدار این چپن و کلاه را
آری ! همین عبا را این داد کبریا را
که در شبی تواند، قارون کند گدا را
باشد که کار آید ، آن روزگار آید
“میرویس” نازنینم بر تن کند عبا را
زینت به بیقراری ! گفتا که او مداری !
فکر دگر بباید ، این جمله مار ها را
گفتا که ای انیسا، اینبار همچو موسی ،
از معجزه ای دالر خواهم نمود عصا را
گفتا : در این قبیله ، در فن مکر و حیله
والله کسی نباشد همتایی چون شما را
دست سرم رها کن ،بنشین فقط دعا کن
خُرم برو صدا کن از دفتر اسپنتا را
گفتا آهای رنگین ! کاری بکن سنگین
ترفندهای ننگین در دل رسیده مارا
گفتا بگو فدا ات ، قربان این کلاه ات
سر خُرم به پا ات در دل چه بود شما را
حامد بگفت یارا ! میگویم آشکارا
باید برنده سازیم این تیم لدر ها را
گفتا که ذوالقدر ها! منظور از لدر ها
والله که پی نبردم، مقصود ضل الله را
همی بابه رسول را , ضیا گک پُچُول را
حبیبه گک شُل را ، به جای ما قرارا
هر سه ش بی زبانه، بی نام وبی نشانه
در پیش خلق اینها، در پشت پرده ما را
از درس های “پوتین” آموخته ام “رنگین”
بر کار انتخابات ، باید کنیم نظارا
ای یار خوش کلامه ، سه پرده شد درامه
اول برو بیرون کن از صحنه” ریزه پا” را
قیوم بی پدر را ، سیاف نره خر را
نعیم بی هنر را ، هم گویید ارسلا را
وردک پوقانه را ، هلال گلدانه را
هم داود و گل آقا ،بولدوزر مافیای را
کریم برو نهانه ، در قصر گلخانه
بیرون کو هرچه داری ، هم دالر و طلا را
بر هر یکی جناور ، ده بوجی های دالر
گویید از رقابت ، برنفع ما گذارا
دالر چنان بلاییست ، که هر درد را دواییست
برسنگ اگر گذاری ، آبش کند قرارا
میدان چو صاف کردیم ، فکر مصاف کردیم
تدبیر دیگر آمد ، غنی و عبدالله را
اول مصاف اشرف ، این هم بگیر به مصرف
با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا
غنی بچیه جک شه! ، له لاری نه ورک شه!
بر دار از مسیرم ، غژدی کوچی ها را
خدای قسم چی کیدم ،غلزایی ته نپریژدم
زه خو درانی یمه ، خدای ده خوار که یارا
گفتا که “او بچه خر” !، ده مور زیژیدلی کر!
در یخ مگر نوشتی ، قول و قرار ها را ؟
گفتا به هر چه قول ام ، پاشیده ام بول ام
لیکن به دیده دارم ،من پاس آشنا را
ای یار خوش قرینه ، با ما چرا به کینه
برگو هر وزارت ، خواهی ، کنم نثارا
پناه ما به الله ، من ماندم و عبدالله
دور دوم کشانم ، باز هم ماجرا را
هر چند خیلی زشته ، چون دوره ای گذشته
بر نام ما نوشته ، این قرعه ای هما را
یک کاری کن عبدالله ، هم ما خوش و هم الله
بردار حق خود را ، بر ما گذار کارا
چپن پوشیده گانیم ای باد شر طه بر خیز
باشد که باز بینم ، آن ارگ جانفزا را
زلمی به سوی کعبه ، با مسعود و حبیبه
یا رب به صحنه آور این تیم لدر ها را !!!