نویسنده: حسین زاهدی
این جنرال از آدرس قوم افغان (پشتون) سخن میگوید و سایر اقوام را حرامی، نا اهل و ناخلف خوانده دستور بازگشت آنان را به سرزمینهای میدهد که خودش نیز آدرسش را نمیداند! البته که میداند سرزمین اینان کجاست! همین دانستن اورا وامیدارد که با چنین ادبیات سخیف که شایسته خودش و همفکرانش است سخن بگوید.
دانش آموزان دانشگاه کابل برای بهتر شدن فضای دانشگاه و برای اصلاحات دانشگاه یک هفته اعتصاب غذا کردند و دیدیم که چگونه مظلوم واقع شدند، تا دم مرگ پیش رفتند، خیلی ها آمدند و گفتند که شما قومگرایی میکنید، چون وزیر تحصیلات عالی یک افغان است، استاد دانشکده یک افغان است، و اعتصابگران همه دانشجویان هزاره اند، به تکرار گفتند قومگرایی میکنید، حتی سران هزاره پایشانرا پس کشیدند و گفتند بوی قومی میاید از این اعتصاب – آنان نمیخواستند وحدت ملی زیر سوال برود و محافظه کارانه عمل کردند، تاجیک ها و ازبک ها که سرجای خودش، اکنون که جنرال طاقت آمده و از طریق تلویزیون در پایتخت کشور جلو چشم چند میلیون شهروند این سر زمین غیر پشتون ها را از دم (حرامی، نا اهل و ناخلف ) خطاب میکند چرا کسی چیزی نمی گوید؟! وحدت ملی چرا خدشه دار نمیشود؟! و چرا به او اجازه داده میشود که اینگونه گستاخانه و بی ادبانه زبان به فحش و ناسزا باز کند.
جنرال طاقت و هم نشینانش در میزگرد تلویزیونی به صراحت میگوید افغانستان یعنی پشتونستان، یعنی پشتونوالی – افغان یعنی پختون یعنی پشتون – ما افغانها صاحب این ملک یعنی رییس این ملک هستیم… جنرال طاقت، طاقت از دست داده میگوید، افغانستان به یک دیکتاتور شریف نیاز دارد، تکرار میکنم میگوید: (شریفففف) شریف مثل عبدالرحمان خان، دقیقن شریف مثل خودش مثل پدرش عبدالرحمان خان .
جنرال صاحب! در تمام کتاب های تاریخ که در مورد عبدالرحمان خان پدرتان و دیکتاتوری شریف اش نوشته شده است غیر از شرافت چیزی دیگر در مورد ایشان نیامده است. همین شرافت که شما تفسیر و تعبیر میکنید را میگویم، منظورم شرافت افغانی و شرافت پختونوالی است!
جنرال صاحب! من نمیتوانم چون شما شریف باشم و شریف تشریف داشته باشم، من دیکتاتور شریفی مثل پدر شما را نیز ندارم که به آن افتخار کنم و شرافت اش را که بر همگان هویداست بی هیچ شرمندگی به رخ دیگران بکشم، بنابراین من “افغان” نیستم، من یک تاجیک هستم ، یک هزاره هستم ، یک ازبک هستم … اما افغان نیستم.
جنرال صاحب با شرف! این سرزمین مال من است، تاریخ گواهی میدهد که این سرزمین مال من است و من چون شما هرگز عربده نمیکشم و پوچ نمیگویم، اجازه بده بشمارم – بلخ باستان و مولانا شناسنامه ی من است، نیست؟! صلصال و شمامه که نه پدرت عبدالرحمان خان و نه برادرت ملاعمر با تمام قدرت قامتش را از دل تاریخ نتوانست برکند، هویت من است، نیست؟! سنایی، بوعلی سینا،دقیقی بلخی، ابو ریحان بیرونی،نصر فارابی، بیهقی، حضرت بیدل، جامی، خواجه عبدالله انصاری، ناصر خسرو بلخی، جلال الدین محمدبلخی و ده ها مشاهیر بزرگ دیگر تاریخ این سرزمین همه از دم اجداد من است، نیست؟! پس من افغان “شریف” مثل شما نیستم اصلن نمیتوانم باشم، من نمیتوانم انتحاری شریف باشم، من نمیتوانم ملاعمر شریف باشم، من نمی توانم عبدالرحمان خان شریف باشم و من نمیتوانم مثل شما اینگونه شریف تشریف داشته باشم، من تاجیک هستم، هزاره هستم، ازبک هستم پشه ی، نورستانی، هندو … هستم و این سرزمین با این مشاهیر افتخار آفرینش و تاریخ پر افتخار غیر افغانی اش مال من است، این خانه خانه مشترک ما است اما من افغان نیستم.