نویسنده: حسین ناصری
دیروز داکتر عبدالله عبدالله همراه با دو معاون خود آقای انجینر خانمحمد از حزب اسلامی به عنوان معاون اول و حاجی محمد محقق رهبر حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به عنوان معاون دوم به عنوان کاندیدای ریاست جهموری در کمیسون انتخابات ثبت نام کردند. چانه زنی های سیاسی به منظور ائتلاف انتخاباتی که از یک ماه قبل شروع گردیده بود کم کم به پایان خود نزدیک می گردد و کنار آمدن آقای محقق با داکتر عبدالله اولین موضع رسمی یک ائتلاف نا متجانس سیاسی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری می باشد که خود پرسش های زیادی را نیز بر می انگیزد.
اولین پرسش ترکیب روانی و پس منظر رفتاری این اشخاص می باشد که با توجه به کارنامه ها و اعتبارات سیاسی آنها در پهنه بحران و تحولات سیاسی افغانستان باهیچ منطقی قابل جمع دانسته نمی شود. آقای داکتر عبدالله از قوماندانان احمدشاه مسعود است که در نبردهای خونین کابل در دهه نود، بارها از بلندیهای کوه تلویزیون مردم غرب کابل را به رگبار بسته است و در جنگهای دهه نود در کابل سهم فعال داشته است. علاوه بر این، آقای عبدالله از مادر تاجیک پنجشیری و از پدر پشتون محمد زایی می باشد که بدین ملحوظ نه در میان پشتونها از اعتبار اجتماعی برخوردار است و هم در میان تاجیک ها. آقای خانمحمد از اعضای بسیار رده پایین حزب اسلامی می باشد که ظاهرا آقای ارغندیوال رهبری آن را بر عهده دارد. حزب اسلامی آقای ارغندیوال یکی از شاخه های بسیار کوچک انشعابی حزب اسلامی به رهبری آقای حکمت یار می باشد تا حالا به چندین دسته تقسیم گردیده است. اما آقای محقق از رهبران سابقه دار جهادی می باشد علاوه بر سهم تاثیر گذار در پیروزی مجاهدین، یکی از رهبران جریان مقاومت علیه طالبان نیز می باشد. آقای محقق در سالهای بعد از طالبان مدتی کمی را به عنوان معاون ریس جمهور و وزیر پلان انجام وظیفه کرد اما پس از آن که در اثر یک مشاجره لفظی با آقای کرزی از سمتش استعفا داد، در بیشتر موارد از منتقدین سرسخت دولت آقای کرزی بوده است. آقای محقق علاوه بر مخالفت برهنه با سیاست های تیم آقای کرزی، در مدیریت اعتراضات مدنی نیز سهم برجسته داشته است که به دلیل همین دو ویژه گی اعتبارات و جایگاه قابل توجهی را در میان جامعه هزاره به خود اختصاص داده است.
اما آقای محقق به رغم تجارب سنگینی که از حضورش در تحولات سیاسی افغانستان دارد، گهگداری برعکس نیز بازی میکند و بدون دقت در ظرافت ها و پیچیده گی های قواعد بازی، تمام دست آورد های چندین ساله اش را در یک بازی ناپخته فدای سر دوست می کند. رفتار سیاسی آقای محقق در سالهای اخیر نشان می دهد که وی در بازی های سیاسی دو مشکل عمده دارد که بر درخشش او در میدان سیاست سایه سنگین انداخته است. این دو مشکل عبارت اند کمتر بینی ظرفیت خودش و خوش باوری نسبت به بازیهای نا تضمین شده سیاسی که فرایند آن یک سیاست مدار را به جغرافیای شکست تعبید می نماید. در بازیهای سیاسی آقای محقق تا هنوز چیزی به نام پیروزی تجلی نیافته است که از آن به عنوان رهبرد موفق سیاسی ایشان نام برد. اما نمونه های زیادی را می توان بر شمرد که شکست ایشان را در تعاملات و بازیهای سیاسی به نمایش می گذارند.
حضور آقای محقق به عنوان معاون دوم داکتر عبدالله در حقیقت نشانه ی از همین نگرش سطحی ایشان نسبت به سیاست و تعلاملات سیاسی می باشد که هر از چندگاهی تشخص و اعتبار سیاسی وی را دچار عوارض سنگین می نماید. علاوه بر داکتر عبدالله، خانمحمد که به عنوان معاون اول معرفی گردیده شخص گم نام و بی تاثیر در حوادث و تحولات سیاسی افغانستان بوده است که تا هنوز نام و نشان از وی در مخافل سیاسی وجود ندارد. با توجه به این واقعیت، آقای محقق چگونه می تواند حضورش را به عنوان رهبر بخش وسیعی از جامعه هزاره در کنار کسی مانند آقای خانمحمد توجیه نماید که کمترین تاثیر گذاری را در حوادث سیاسی افغانستان نداشته است؟ تازه معاون بودن برای داکتر عبدالله برای آقای محقق کثر شان سیاسی دانسته می شود چه برسد به خانمحمد خان که آقای محقق همتای بعد از او قرار گرفته است.
همانگونه که در سطور نخست اشاره رفت، آقای محقق علاوه بر اینکه سهم دینامیک در سرنوشت جهاد و مقاومت علیه متجاوزین خارجی و تروریزم بین المللی داشته است، در حال حاظر در اهرم رهبری بخش وسیعی از جامعه چند میلیونی هزاره قرار دارد که رفتن از این جایگاه و پایگاه مهم در کنار کسانی مانند خانمحمد در واقع اهانت بسیار سنگین به آرمانهای عادلانه جامعه هزاره تعبیر می گردد. جامعه میلیونی هزاره که در این سالها باصداقت تمام از شعایر سیاسی آقای محقق حمایت کرده است و همراه و همگام با او در تمام فراخوانهای او حضور داشته است، رفتار سیاسی اخیر وی را نا سنجیده شده و اهانت بار می داند. آقای محقق باید بداند که قدرت و اهمیت سیاسی او از حمایت توده های میلیونی جامعه هزاره ریشه می گیرند که با ورود نا سنجیده شده در تعاملات سیاسی این قدرت و اهمیت دست خوش تغییرات بسیار جدی قرار خواهد گرفت.
از هر چشم انداز که توافق آقای محقق با داکتر عبدالله بنگریم، واقعیت این است که معادل قرار دادن ایشان با آقای خانمــحمد اهانت سنگین به جامعه هزاره دانسته می شود. وقتی که آقای ارغندیوال به عنوان رهبر حزب اسلامی از قبول پست معاونیت اول سر باز می زند، اصولا ایجاب می نمود که آقای محقق حاجی خلیل سکرتر خودرا به عنوان معاون دوم معرفی نمود زیرا وی از نظر موقوف سیاسی اجتماعی می تواند همشان خانمحمد تعبیر گردد که به معاونت اول معرفی گردیده است. آقای محقق در شرایط بحران نقش آقرین خوبی است اما در شرایط نورمال و در بازیهای ظریف سیاسی به شدت دچار سطحی نگری می گردد که این سطحی نگری او را تا جغرافیای شکست پیش می برد. آقای محقق به عنوان یک چهره شناخته شده و تاثیر گذار در حوداث سیاسی می باید در تصامیم سیاسی از مشوره های مشاورین مجرب استفاده نماید تا برای یک تصمیم سیاسی در بدترین حالت هم که شده کمترین مالیات را بپردازد. اما رفتار سیاسی او نشان میدهد که وی نه به مشوره های مشاورین بها می دهد و نه هم مشاورین مجرب در کنار وی قابل دید می باشند که بتوانند در شرایط حساس و در تصامیم مهم او را کمک نمایند. در قواعد بازیهای سیاسی هوشیارترین سیاست مدار، نیاز به مشاور دارد که بتواند چشم انداز های متفاوتی را از یک تصیم سیاسی برای او ترسیم نموده وعوارض و فواید یک تصمیم سیاسی را روشن سازد.
آقای محقق تا زمانیکه به این واقعیت دقت نکرده و بها ندهد همواره با سرگردانیهای سیاسی مواجه خواهد بود و راه های رسیدنش به قله های بلند پیروزی نیز همواره صعب العبور خواهد بود. آخر کلام این که آقای محقق به یک نوع انتحار سیاسی دست زده است که پیامد آن عوارض بسیار سنگین را بر اعتبار سیاسی و حرمت اجتماعی ایشان تحمیل می کند. جامعه هزاره با تمام احترامی که به جناب آقای محقق دارد، کمتر کسی از این جامعه حاضر می گردد که برگه رای خود را به صندوق داکتر عبدالله بریزد که روزگار نه چندان دور علیه این مردم جنگیده است. واقعیت دیگر این است که با اعلان نامزدی آقای سیاف و معاونیت اسمعیل خان و مولوی عرفان ازبک تبار آرای جامعه تاجیکان افغانستان بیشتر به صندوق سیاف واریز خواهد گردید تا به صندوق داکتر عبدالله. این تحول آقای محقق را در وضعیت بسیار دشوار قرار داده و در نهایت طعم تلخ یک شکست بر او تحمیل خواهد کرد.