گفتگو با خانم بسی گل شریفی”صلح را فقط یک کلمه دیده‌ام”

منبع: مدنیت

212qاو را از شعرش می‌شناسند. هم عاشقانه سروده است و هم دردمندانه. احساس ظریفی دارد. در گفت‌وگو با بسی‌گل شریفی او را آرام، متین و بانشاط می‌یابی. مهاجرت را تجربه کرده و از اعتماد به نفس خوبی برخوردار است. در صحبت‌هایش درد انسانی و اجتماعی دارد. این بار لحظه‌یی با وی شده‌ایم که گفت‌وگوی زیر تقدیم‌تان:

تعریف بسی‌گل از خودش؟

اگر بخواهم صادق باشم، بسی‌گل پارادوکسی از خیلی چیزهاست. دوره‌های متفاوت زندگی‌اش پر از پارادوکس است. من خودم را کمی خودخواه می‌بینم. قدرت تغییر و قدرت تحلیل خیلی مسایل و افکار را دارم. خودم انتخاب کرده و می‌کنم که به چه راهی بروم. شاید در جامعه‌ی ما خیلی کم باشند افرادی که بخواهند تغییرهای ۱۸۰درجه داشته باشند، نه بر اساس جبر دیگران؛ بل بر اساس انتخاب خودشان. کامل نیستم، اما همیشه در راه تکامل گام برداشته‌ام. رفتن به سوی این تکامل از نظر جامعه، دین، قوم و یا … نیست؛ بل از نظر خود بسی‌گل است.

یعنی بسی‌گلی خودش فکر می‌کند، شعر می‌گوید، خودش حرکت می‌کند و به اراده خود متکی است؟

بلی، در عین حال به شدت زن هست با تمام ظواهر زنانگی، اما حالت‌های گوناگون. زمانی روحیه‌ی بسیار خشن دارم و کشتی کج می‌بینم. زمانی هم روحیه نوازش گل را دارم و یک وقت هم ممکن است همین گل را پرپر کنم. همه این‌ها پارادوکس است.

چی فعالیت‌هایی داشته؟

فعالیت‌های دوام‌دار نداشته‌ام. روزهایی غرق روزمرگی‌های شخصی بوده‌ام. در دوره‌یی هم بلند شده، ایده‌آل گشته و حرکت می‌کنم و درست لحظه‌یی که به اوج می‌رسم خاموش و آرام می‌شوم. یعنی در فعالیت‌هایم همیشه در نوسان بوده‌ام. بیش‌ترین فعالیت‌هایی که از آن می‌توانم یاد کنم در خانه ادبیات و دُر دری بوده است و زندگی‌ام آمیخته با ادبیات و شعر می‌باشد.

بسی‌گل شعر هم می‌سراید، چه پیوندی میان شعر و سیاست می‌بیند؟
در اصل پیوندی میان شعر و سیاست نیست. کسی که شاعر است و وقتی وارد سیاست می‌شود احساس می‌‌کند که باید از شعر دور باشد. یا فکر می‌کند وقتی وارد سیاست می‌گردد، هنر شعرش فرو می‌کاهد. اما از دیدگاه من، این‌ها در کنار هم خوب هستند. وقتی یک بینش سیاسی داری و به آن هم باور داری، از کلام استفاده می‌کنی. در عین حال شعر، احساس و ارزش انسانی می‌دهد تا روح انسانی در دنیای کثیف سیاست نبازد و نمیرد. اما هم سیاست‌مدار و هم شاعر در دنیای تنهایی خویش انسان‌های غم‌گینی هستند. در عین حال شاید هیچ ربطی هم به یک‌دیگر نداشته باشند. یک شاعر ممکن است شعری بگوید که هیچ درون‌مایه سیاسی نداشته باشد، بل یک شعر عاشقانه بگوید، ولی همین شاعر کاری سیاسی هم می‌کند.

کمی هم از فعالیت‌های جدیدت بگو؟
اکنون سعی می‌کنم در گروه‌های اجتماعی شرکت کنم، نظاره‌گر باشم، دنیای اطرافم و افراد را خوب بشناسم و بعد ببینم کجا می‌توانم کار مفیدی انجام دهم. کابل برایم مانند یک تلویزیون است. آدم‌ها، دفترها، موقعیت‌ها و فعالیت‌ها را می‌بینم.

بسی‌گل را بیش‌تر با شعرش می‌شناسند، چه شد که به شعر روی آورد؟
در طول دوران مکتب، همیشه در مضمون انشا و ادبیات نمره‌ی عالی می‌گرفتم. کم‌کم وقتی وارد مجموعه‌های ادبی شدم، طبعن گرایشم به شعر و ادبیات زیاد شد.

احساست وقتی اولین شعرت را سرودی؟
فکر می‌کردم خیلی شاه‌کار کرده‌ام. بارها آن را می‌خواندم و خود را تحسین می‌نمودم. نگاهم به آن خیلی قشنگ بود. و آن نگاه را به خیلی از شعرهای بعدی‌ام نداشته‌ام.

به کدام شعرت تعلق خاطر بیش‌تر داری؟
نمی‌توانم بگویم کدام شعر. میان شعرهایی که در ایران گفته‌ام، «پری» را دوست دارم. شعرهای بعدی «کویته و بابا» را دوست دارم. این شعرها از دوره‌های متفاوت زندگی‌ام هست که تجربه کرده‌ام.

بزرگ‌ترین مشکل شاعران افغانستان از نظرت؟
غم نان اگر گذارد. اما غم نان تا اندازه‌یی برای شاعر خوب است؛ زیرا رفاه خیلی وقت‌ها آدم را روزمره و آسوده‌طلب می‌کند. اکثر شاعران افغان شغل ثابت ندارند و سخت درگیر هستند. در این حالت ممکن است این‌ها جایی کار کنند که وقتی برای شعر نداشته باشند.

مهم‌ترین شاخصه یک شاعر محبوب؟
این است که چه دردی را بیان می‌کند و در آن لحظه خاص روی چه نقطه مهم و حساس جامعه دست می‌گذارد.

شاعر خوب چه کسی است؟
کسی که از شعرش لذت ببرم. به من و جامعه یک احساس، تصویر و الهام جدید بدهد. حتا برای فرد و دو نفر هم احساس خوبی بدهد فکر می‌کنم شاعر خوب است.

دغدغه بسی‌گل شاعر از کشورش؟
یک دغدغه کلی که برای همه است: فقر. اما سه تصویر همیشه ذهنم را ناراحت می‌کند: معتادان زیر پل سوخته، کودکی که دنبال یک موتر می‌دوید و فریاد می‌کرد «شار نو» تا سواری بالا شود و پنج افغانی بگیرد، اما راننده موتر نه می‌ایستاد و نه می‌گفت که شوخی کردم، سواری نمی‌برم و کودک همین‌طور فریاد می‌زد و موتر راه می‌رفت! این آدم‌های بی‌تفاوت! مثل همان شاعر که می‌گفت: آی آدم‌ها …. و دیگر هم بی‌عدالتی علیه هندوباوران؛ ظلم طبقانی به هم‌دیگر.

بسی‌گل از صلح چه می‌گوید؟
صلح را فقط یک کلمه دیده‌ام. یک واژه مجرد که معنای خیلی بزرگ دارد. در زندگی شخصی‌اش صلح را ندیده، در دنیای مهاجرت (ایران) صلح را ندیده، در کویته هم صلح را ندیده و در کشورم هم صلح را به غیر از کلمه، چیز دیگری نمی‌بیند. حداقل خواسته‌ام صلح فردی داشته باشم اما نیافته‌ام؛ زیرا در جامعه‌یی صلح می‌خواهم که همین خواسته وابسته به دیگران است. همیشه دنبال صلح بوده، اما آن را نیافته.

یک شاعر برای صلح چه می‌تواند؟
شعر را اگر کلمه فکر کنیم کاری نمی‌شود، اما اگر کار گروهی و اجتماعی صورت گیرد این یک آغاز می‌شود برای رسیدن به خواست‌های‌مان درباره صلح. تحقیقی داشتم درباره شعرهای انقلابی و شعرهای صلح؛ دریافتم که شاعران چه انقلاب‌هایی را رهبری کرده و می‌کنند. یک سیاست‌مدار دو ساعت سخن‌رانی می‌کند، اما یک شاعر در چند خط فریادگر و آغازگر یک تحول می‌شود. شاعران امروز اما به جای انقلاب، می‌توانند هیجان‌گر صلح باشند و برای رسیدن به آن آغازگر و سازمان‌دهی خوب.

چه رابطه‌یی میان شعر زنانه و صلح می‌بینی؟

شعر زنانه در عین حالی ‌که همیشه نوعی عصیان و مبارزه همراهش هست، یک زیبایی‌شناسی آرام دارد. به‌طور معمول زنان در عصیان و مبارزه‌شان رو به تفنگ نمی‌آورند. نمی‌گویند که می‌زنیم و می‌کشیم. و شعر به‌طور کامل صلح است. صلح می‌خواهد. به انسان بودن دعوت می‌کند. برابری و عدالت یعنی صلح. در اکثر موارد حداقل من ندیده‌ام که یک زن خواست‌هایش را با میل تفنگ بخواهد. ممکن است در مواردی استثنا باشد. زن خودش نمادی از صلح است. مثل همان کبوتر زیبا، زیبایی‌ها و آرامش زن صلح می‌آورد. شعر زنانه هم صلح می‌آورد.

به فمنیزم باور داری؟
تا اندازه‌یی بلی، اما تندروانه نخیر. مجبوریم با برخی لایه‌های آن موافق باشیم و اگر با برخی لایه‌های آن مخالفیم، حداقل در موردش بی‌تفاوت نباشیم. در جامعه ما متاسفانه برداشت‌هایی که از فمنیزم وجود دارند واقع‌بینانه نیستند. خیلی وقت‌ها برابری‌طلب نیستیم، بل برتری‌طلب هستیم، در حالی که فمنیزم برابری‌طلبی است و به توانایی‌های انسانی در جامعه تاکید می‌کند.

تاثیرگذارترین جمله که راجع به کارت شنیده‌یی و در ذهنت ماندگار شده؟
اگر دقیق گفته باشم: «واژه‌های خون‌آلود کویته از رگ گلوی بسی‌گل بیرون زد» و هم‌چنین واژه «چریک» که در جلسه انجمن قلم از سوی آقای جبران کاوه عنوان شد هم در ذهنم همیشه هست.

جمله‌یی هست که خودت همیشه آن را تکرار کنی؟
این جمله همیشه پای همه تفکرم هست: رها رها رها من.

سه رکن مهم برای زندگی شاد و سالم از نگاه بسی‌گل؟
خانواده، پول و اجتماع.

از زندگی‌ات راضی هستی؟
بستگی به این دارد آیا به چیزهایی که می‌خواستم رسیده‌ام یا نی.

بهترین هدیه که ممکن است کسی به تو بدهد؟
احترام، عشق و اعتماد. بسیاری هزینه‌های گزافی می‌پردازند، اما این‌ها را ندارند.

وقتی خود را در آیینه می‌بینی چه حسی پیدا می‌کنی؟
قدر زیبایی‌های خودم را می‌دانم. در اولین نگاه می‌بینم که کجای صورتت از همه قشنگ‌ترند. بعد این‌که در کجای دنیا ایستاده‌یی و به کجا می‌روی؟

دوست داری پنجره اتاقت رو به کجا باز باشد؟
شهری پر رفت‌وآمد که آدم‌ها می‌روند و می‌آیند. به تک تک این آدم‌ها و رفتارشان نگاه کنم و به مدنیت.

تعریف بسی‌گل از جوانی؟

در این جامعه نمی‌گذاریم کودکان‌مان کودکی، نوجوانان‌مان نوجوانی و جوانان‌مان جوانی کنند. زودتر از سن‌مان حرکت می‌کنیم. سن ما کم اما می‌خواهیم رفتار و افکارمان را بزرگ‌تر نشان دهیم. من دوست دارم در همان سنی که هستم باشم. در جوانی فکر کهن‌سال نداشته باشیم. در یک جمله که فکرمان در جوانی با نشاط باشد.

بسی‌گل برای تازه ماندن جوانی‌اش چه می‌کند؟
کودک درون‌اش را زنده نگه می‌دارد و در افکارش به‌روز می‌باشد.

In this article

Join the Conversation