نویسنده: علیزاده مالستانی
شخصی که نامش را “الف حقجو گذاشته”و از نوشتهاش معلوم است که از قلم به دستان منسوب به سادات افغانستان است، در مقالهی چنین قلم فرسایی کرده است:
«نقل است که فرزندی از پدرش پرسید من که نمیتوانم رییس جمهور شوم و یا دانشمندی چون نیوتون پس آسانترین راه برای مشهور شدن چیست؟ پدرش به طنز گفت: «برو در مسجد کثافت کاری کن تا مشهور شوی!» این مثل حکایت حال مونثان و مخنثانی هست که از بستر توهماتی بدور از عقلانیت و اعتلای آدمیت، علیه اقوام و اشخاص، از خود مطلب و مقاله و شعر تولید میکنند. مدتی میشود جمعی از نویسندگان و شاعرهای دون مایه و قلم به دستان احساسی در فکر بنای فرهنگ و تاریخ و کشوری خالص هزارگی به قیمت تجرید هزارهها از همه اقوام دیگرهستند و چون متاعی متعالی برای عرضه کردن ندارند و در جهان امروز نه عقل درست دارند و نه هدف والای انسانی و ملی و نه کسی به مزخرفات و تخیلات منثور و موزون شان تره خرد میکنند از فقدان هدف و معنی و سخن رنج میبرند خودشان برای همدیگرشان سوت و کف میزنند و بر علیه اقوام و اشخاص به فتوای سیاست فروشان شعر و نثر و فحاشی شیر پنیر از دیگری تولید میکنند و هریک به بهانه کشف عامل عقب ماندگی هزاره به اسم تحلیل نو فحاشی نو را عرضه میکند و جمعی دیگر که چای و چلیم بر لب دارند احسنت کنان چند فحش بر آن میافزایند و باید پرسید این تحلیلها و فحشهای پیاپی چه مقدار مشکل کسی یا هزارهای را حل کرده است و زندگی کدام هزاره از نکبت نجات داده است؟
و تا کی جمعی را علیه جمعی دیگر تحریک و با چند مطلب سراپا دروغ فرستادن در سایت بدنام «جمهوری سکوت» و «غرجستان» در قافله فحاشان دوره گرد و دین ستیزان نیهیلیست به عنوان «هومر» یا «دانته» جاودانه میشوند. و بر اساس همین تخیل شیطانی برای هر موضوعی فتوای شاعرانه صادر میکنند.
وقتی حضرات از خدا و قران و دین و منتسبین به آنان و از خمس و امثالش نقد میکند و بر مقدسات میتازند، غافل از اینکه همین مرحوم مزاری شما خمس خور و صف شهریه بگیر بیوت ایرانی بوده و همین رهبران امروزتان اکثر خمس را با واسطه از نهاد مرجعیت چون محقق کابلی که خمس و سهم امام جمع شده است اخذ میکنند.
بزرگترین منطق ایشان فحاشی به مقدساتی هست که نیاکانشان برای آن نسلها جانفشانی کردهاند و اینان غافل از اینکه اگر بنا را بر دشمنی بگذارند و قوم شریف سادات را همچون اقوام تاجیک و پشتون، دشمن خویش معرفی کنند بدانند که دشمن اگر موری هم باشد میتواند درد سرهای فراوانی برای آنان و رهبران آنان در افغانستان پر فتنه درست کند و بدانند که روزی کاسه صبر این اقوام و حلقات عظیم و خاموش وارد عمل خواهد شد پس همان بهتر که به اخلاق انسانی احترام گذاشته و دور اندیشان آنان به نو کیسهگان آنان هشدار دهند که برای به شهرت رسیدن از کینه افشانیهای متلون و متمدنانه و شیطان صفتانه و شعارهای نژاد پرستانه دست بردارند. وگرنه خود این کوته بینان در دادگاه مکافات این جهانی رسوا شده و در دامن مجازات اخروی و عقوبت الهی اگر باوری برایشان مانده خواهند افتاد و برای هر قلم فرسای و هر کینه ورزی و استفاده از واژهی جواب پس بدهند.
اینها که خدا و رسول و دخترش فاطمه زهرا و همه مقدسات اجدادی خود و میلیونها انسان را فحش میدهند.
اگر شما یک دست نوشته دوسطری فقط به این اندازه که بابا آب داد، بابا نان داد از مزاری پیداکرده و به ما نشان دادید ما مزاری را به عنوان یک شخصیت مهم و قهرمان ملی قبول خواهیم کرد»!(پایان نقل قول)
این سخنان، چون سخن شخص نیست، بلکه سخن یک جمع است، نیات و افکار و دیدگاه یک قوم از قلم و بیان حقجوها تبارز و تراوش میکند، باید به آن اعتنا کرده و پاسخی داده شود و از کنار چنین سخنانی نباید بیتوجه عبور کرد؛ زیرا این سخنان، به نمایندگی از یک گروه اجتماعی که دارای پایگاه اجتماعی در جامعه هزاره میباشند زده میشود. لذا این یادداشت سخنان «الف حقجو» را به بحث گرفته و پیرامون آن به تاملاتی پرداخته است.
گپ نخستین ما با جناب آقای حقجو در مورد انتخاب عنوان “از چنگیز تا مزاری” است، به همان دلیلی که وی این عنوان را انتخاب کرده، ما نیز عنوان”از ابولهب تا الف حقجو” را انتخاب کردم. اگر منظور آقای حقجو این است که چنگیزآدم خونریز بود، صفت قساوت و خونریزی از طریق وراثت به نسل او که شهید مزاری است سرایت کرده است، پس شهید مزاری نیز یک آدم قسی و خونریز است.
اولاً، این طعنه تنها در مورد شهید مزاری نیست، به همهی قوم هزاره است!!. دوماً، میتوان گفت که چنگیزخان اگر خون، ریخت، شرایط او این اقتضا را میکرد که اگر دیگران در آن شرایط میبود و زور چنگیز را میداشت، همان کار چنگیز را میکرد، به علاوه آنکه چنگیزخان هیچگونه ادعاهای تولیت دینی و مذهبی نداشت، در حالیکه کسانی هستند که در لباس دین و مذهب، بدتر از چنگبز جنایت کرده و میکنند. سوماً، هیچ دلیلی وجود ندارد که شهید مزاری و قوم هزاره از نسل و نژاد چنگیز باشند، بلکه دلایل و شواهدی وجود دارد که قوم هزاره بومیترین مردم این سرزمین در افغانستان هستند، سالها پیش از تولد چنگیزخان وجود داشتهاند و چنگیزخان درحمله به بامیان، در شهر غلغله توسط هزارهها شکست خورد و نواسهی او کشته شد.
چهارماً، به فرض آنکه شهید مزاری و قوم هزاره از نسل و نبیرهی چنگیز باشند و چنگیز هم یک آدم خونریز بود، آیا نسل و اولاد، ضامن کردار و رفتار نیاکان خود شده میتوانند؟
پنجماً، آیا صفات و کردار آبا و اجداد و نیاکان، علت تامه است برای نسل و اولاد؟ اگر چنین است فرزند نوح چرا گمراه میشود؟ و پدران مسلمانان صدر اسلام حد اکثر مشرک بودند.
ازهمه که بگذریم، ما از آقای حقجو و امثال او میپرسیم، نژاد و نسب جناب عالی به چه کسی میرسد؟ شما که میگویید ما سیدیم، سید را در کتابهای فقه چنین تعریف کرده است که: هرکسی از طریق پدر نسبش به حضرت هاشم برسد، سید گفته میشود؛ چه از طریق عباس باشد، ابولهب باشد و یا یکی دیگر از پسران عبدالمطلب. جناب عالی و امثال جناب عالی، به هیچ وجه از طریق حضرت ابوطالب به هاشم نمیرسید؛ زیرا اگر صفات بد پدران برای اولاد، به ارث میماند، صفات خوب هم به ارث میماند در آقای حقجو و امثالش کمترین نشانهی از هاشم وجود ندارد، حضرت هاشم، عبدالمطلب، ابوطالب، کریم بودند، طبع بزرگوارانه داشتند، سخی بودند و صفات خوب و برجسته داشتند، مثل شما نبودند.
اما صفات ابولهب که همان جهل و عناد و لجاجت است در شما کاملا مشهود است. و صفات زیرکانه و حیلهگریهای هارون و مامونالرشید نیز در شما هویدا و روشن است.
نسب نامههای که شما برای خود ساختهاید، در هیچ اصل معتبر و منبع موثق نیامده است، حداکثر جعلی و دروغ است، با این چنین نسب نامه و به اصطلاح شجرهنامه، سیادت کسی به اثبات نمیرسد. و تازه اصل نسب نامه سازی، کار بیهوده و نشانهی جاهلیت است، عرب جاهلیت برای آنکه خود را از دیگران برتر میدانستند، نسبنامه میساختند، تا نژاد و نسبشان از نژاد و نسب دیگران ممتاز و مشخص باشد. جعل نژاد نامه و شجرهنامه، بار دیگر توسط بنیعباس ترویج شد، آنان برای آنکه دیگران خود را بنیعباس قلمداد نکنند و از امتیازات نژادی، طبقاتی، سیاسی و اجتماعی بنی عباس برخوردار نشوند، نژادنامهها ساختند.
نوشته است: جمعی از نویسندگان و شاعران دونمایه که از عقل و خرد آدمی بیبهرهاند، تاریخ و فرهنگ و کشور خالص هزارگی میخواهند و خود را از همهی اقوام تجرید میکنند.
تاکی حقایق را تحریف میکنید، بس نیست؟ آیا هرکسی که تاریخ مردم خود را نوشت و فرهنگ مردم خود را زنده کرد، تاریخ و فرهنگ و کشور خالص هزارگی میخواهد و فرهنگ و تاریخ دیگران را نفی میکنند؟ و خود را از دیگر اقوام تجرید میکنند؟ آیا مردم حق ندارند به تاریخ گذشتهی خود آشنایی پیدا کنند و فرهنگ خود را ترویج نمایند؟ همهی اقوام ساکن در افغانستان، تاریخ مشترک و فرهنگ مشرک دارند؛ تاریخ و فرهنگی که متکی به اسلام است، ولی هرقوم و مردمی آداب و رسوم مخصوص به خود را نیز دارند، ما با احترامی که به تاریخ و فرهنگ وآداب و رسوم دیگر اقوام ساکن در افغانستان داریم، خود را ملزم نمیدانیم که از خود، فرهنگ و آداب و رسوم نداشته باشیم و الزاما فرهنگ و رسوم دیگران را داشته باشیم. در کجای اشعار و نوشتههای شعرا و نویسندگان و مورخین هزاره، از تجرید و بریدن از دیگر اقوام سخن به میان آمده است؟
کسانی خود را از دیگران تجرید میکنند، که خود را از دیگران ممتاز و برتر میدانند، خود را زادهی نور میدانند و دیگران را زاده خاک و ظلمت،”پرتو اهلبیت” و “کوثر النبی”اند!!، برای خود اعجاز و کرامات قایلاند، ازدواج دختران خود را برای قوم هزاره جایز نمیدانند، ازخود تعبیر به گوسفند میکنند و از مردم هزاره تعبیر به سگ، یا ناف سگ!!! خود را ذاتاً مقدس میدانند، باید با وضو دست آنان را گرفت و بوسید. این چنین مردم یک تیپ ممتاز و از دیگران جدا هستند، نه قوم هزاره؛ قوم هزاره خود را مانند دیگران میدانند، نه برتر ازدیگران.
نوشته است: اینها در فشار نهیلیسم گرفتارند، از خدا و دین و از قرآن و حضرت فاطمه زهرا(س) نقد میکنند و بر مقدسات میتازند.
واقعاً در تکفیر و مارک زدن، و اتهام به بیدینی، مهارت دارید، در این فن بسیار واردید، چه کسی خدا و دین و قرآن را نقد کرده و به مقدسات تاخته است؟ دینی را که خدا فرستاده، قرآنی را که خدا فرستاده است؛ دین و قرآنی که پیامش توحید، آزادی و برابری وعزت و کرامت انسان است، را هیچ مسلمانی نمیتواند انکار کند، ولی دین فریب، استحمار، دین ریاکاری، حیلهگری، دینی که وسیلهی آغایی و امتیاز طلبی و دکانداری باشد، را کسی قبول ندارند. و خرا فات و مجعولات را، مقدسات نمیدانند، خرافات و مجعولاتی را که شما از دین ساختهاید، از حد و حساب بیرون است شما خود را معیار حق و باطل قرار دادهاید؛ یعنی هر که به روش و کردار شما انتقاد و اعتراض کرد، او را برگشته از دین میدانید، انتظار دارید مردم به جای دین، از شما پیروی نمایند، ورنه بیدیناند. وحضرت فاطمه که دختر پیغمبر(ص)، همسر حضرت علی(ع)، مادر حسنین(ع) و بهترین زنان عالم است، را هیچ مسلمانی نمیتواند انکار کند، وآن فاطمهی که برای یک عدهی که از دروغ خود را به وی منسوب میکنند، بهشت برین را تضمین میکند، فاطمهی که وسیلهی تحکیم پایگاه و بالا رفتن جایگاه و حفظ مقام یک عدهی مخصوص میشود، را کسی نمیتواند بپذیرد.
دغدغهی جناب آقای حقجو و امثال او از دین و مقدسات دینی، همان دغدغهی فرعون است از دین که میگفت:”ذَرُونِی اقَتلُ مُوسَی وَالیَدعُو رَبَّهُ اِنّیِ اَخَافُ انَ یُّبَدّلَ دِینَکمُ اَواَنّ یَظَهرَ فِی الارَضِ الفَسَادَ” بگذارید موسی را بکشم و او پروردگار خود را بخواند، میترسم، دین شمارا تغییر ندهد و در زمین مصر ایجاد مفسده نکند.
دینی را که فرعون برای آن ژاژخواهی میکند، و برای حمایت ازآن احساسات دینی مردم مصر را تحریک میکند، و حضرت موسی را عنصر ضد دین معرفی میکند، کدام دین است؟ دین توحید که حضرت موسی آن را آورده است؟ حتما نه. بلکه منظور او، دین شرک است؛ دینی که ربوبیت فرعون را توجیه میکند و نظام فرعونی را تجویز مینماید. و فرعون را چاره نیست جز آنکه از چنین دینی باید حمایت کند؛ چون ربوبیت و حاکمیت مطلقهی و منافع فرعون، به چنین دینی مبتنی بود؛ چه، اگر چنین دین و باور اعتقادی برای مردم مصر نمیبود، فرعون حاکم مطلقه و”رب اعلی” برآن مردم نبود.
چه بهتر که آقای حقجو و امثال وی، دین و دینداری و طرفداری از دین را به رخ دیگران نکشند؛ چه، مردم هزاره قرنها است که با حقجوها زندگی میکنند، وضعیت دینداری آنها، اخلاق دینی آنها، رفتار و کردار آنها را خوب از نزدیک میبینند. وضعیت دینداری امثال آقای “الف حقجو” مصداق بارز شعر جناب مولانا است که میگوید:
از بیرون چون گور کافر پر حلل
وز درون قهر خدا عزّوجل
وز بیرون طعنه زند بر بایزید
وز درونش ننگ میدارد یزید.
اگر جناب آقای حقجو وامثال ایشان روی این موضوع اصرار بورزند، طشت رسواییشان از بامهایشان به زیر خواهد افتاد.
نوشته است: قوم ریشه دار و شریف سادات را همچون اقوام پشتون و تاجیک، دشمن خود معرفی میکنند
اولاً، این ریشه را شما از کجا پیدا کردهاید؟ اگر منظور شما این است که میان مردم افغانستان ریشه دارید، بدانید که اقوام پشتون، تاجیک، ازبک و غیره اصلا شما را قبول ندارند، نه به عنوان قوم و نه به عنوان سید. و اگر منظور شما این است که در میان مردم هزاره ریشه دارید، شما خود را از قوم هزاره نمیدانید، ریشهی شما درکجاست؟ و اگر منظور شما این باشد که سادات هستید، مردم هزاره به شما احترام دارند، فقط از سادگی و اعتقادات مذهبی مردم هزاره سو استفاده کردهاید و خود را سید جا زدهاید، و بدانید که روز به روز مردم متوجه حیلهگریها و افسونگریهای شما میشوند، ریشههای دروغین شما به تدریج قطع میشود، زیاد از ریشهی خود سخن نگویید که ریشه ندارید، با اسناد و شجره نامههای مجعولی که در هیچ اصل معتبر و منبع موثق نیامده، ریشه درست نمیشود.
دوماً، همینکه مینویسید و میگویید: قوم شریف سادات، سلسلهی جلیلهی سادات و…، این شرافت و جلالت را شما از کجا پیدا کردهآید؟ لونگی سیاه دارید یا شال سبز و نام خود را سید گذاشتهاید؟ قرآن بخوانید که میفرماید شرافت، جلا لت، کرامت به سبب تقواست، نه لونگی سیاه و شال سبز و یدک کردن نام سیادت.
سوماً، کدام شاعر و نویسنده، مورخ یا سیاستمدار هزاره، اقوام پشتون و تاجیک و غیره اقوام افغانستان را دشمن خود معرفی کرده است؟ ماشاالله در کار نفاق افگنی خیلی مهارت دارید، واقعاً که در تحریف و تفرقه افگنی خیلی وارد هستید. هر کسی که گفت: ما در افغانستان حقوق خود را به تناسب درصدیی جمعیت خود میخواهیم، به معنای دشمنی است؟ و هر کسی مظلومیت قوم خود و حقوق از دست رفتهی قوم خود را در اشعار خود منعکس کرد و نوشت، با اقوام دیگر، اعلان دشمنی کرده است؟ و هر کسی که تاریخ مردم خود را نوشت، با دیگر اقوام دشمنی کرده است؟
نوشته است: شعار نژاد پرستانه میدهند.
آقای حقجو و هم نژادهایش برای مردم هزاره اجازه نمیدهند که خود را هزاره بگویند، و آنرا شعار نژاد پرستانه میدانند. هرکسی که از قوم هزاره است، اگر بگوید من هزاره هستم، آیا او نژاد پرست است؟ جناب آقای حقجو و امثال ایشان که میگویند: سادات جلیلالقدر، سادات بنیزهرا، سادات معظم و مکرم و…، چرا نژاد پرست نیستید؟ درین مورد در مقالهی (قوم دوستی وقوم پرستی در دیدگاه شهید مزاری) کمی توضیح داده شده که نژاد پرست کیست؟
نوشته است: از مزاریی تروریست وسر دستهی وندیها بت بزرگ ساخته که هرگونه انتقاد از سیاستهای جنگ طلبانهی و نابخردانهی او را ممنوع، و عبور از چراغ قرمز میدانند.
اینکه شهید مزاری را تروریست و سر دستهی وندیها میگویید، بی ادبی میکنید، شما مردم بیادب و نمک نشناس هستید، شخصی را که در اعماق دلهای مردم جای گرفته و در وقت سالگرد شهادتش، در تمام جهان شور و غوغا برپا میشود و جنازهاش از غزنه تا مزار شریف، درآن سرما و برف هزارجات، روی دوش مردم است، تروریست میگویید، این توهین بزرگ به قوم هزاره و شیعهی افغانستان است.
جنگ در ذات خود یک پدیدهی نامقدس است، اما اگر در جهت خدایی و انسانی قرار بگیرد، مقدس است. قرآن هیچ خواندهاید؟ وقتی کشتن ما برای دیگران حلال و ریختن خون مردم ما مباح شده بود، کسانی از روی خودسری، سر مردم ما حمله کرده و جنگ را تحمیل کردند، مردم ما حق داشت از موجودیت و حقوق خود دفاع کنند. و این جنگ دفاعی را شهید مزاری رهبری میکرد. سیاست او، جنگ طلبی نبود. مردم ما صداقت او را، دلسوزی او را، درایت او را دیدند، او را دوست دارند، راه و شیوهی او را بهترین راه و شیوه میدانند. دیگران هم اگر همانند شهید مزاری چنین خدمتهای صادقانه نمایند، مردم ما او را دوست میدارند.
نوشته است: مزاری همین قدر سوادی که بتواند بگوید: بابا آب داد، بابا نان داد را ندارد.
آیا واقعا چنین بوده است؟ شخصی که دبیر کل یک حزب بزرگ سیاسی بوده و بزرگترین شخصتیهای سیاسی، علمی، فرهنگی یک قوم در دور او گرد آمده و از او دستور میگرفته سوادی به آن سطح که ایشان ادعا کرده نداشته است؟ از این ادعای وی به همه مدعیات ایشان پی برده میتوانیم که چقدر مدعیات او و امثال او مقرون به واقعیت است!! اگر منظور «الف حقجو» این باشد که شهید مزاری سواد بالای در سطح یک آیت الله را نداشته است؛ میپرسم در افغانستان، کسی که در راس یک سمت و مسوولیت قرار گرفته و سواد درست و کافی متناسب با آن سمتش داشته باشد، کیست و کجاست؟ و خود آقای حقجو چه قدر از سواد برخوردار است؟ و آنانی که سواد آیتاللهی دارند و به مردم هزاره و شیعهی افغانستان خیانت کردهاند، چه سودی برای مردم ما دارند، مانند آیتالله سید ابوالحسن فاضل که تل اجساد شهیدان ما را در افشار میدید، گورهای دسته جمعی شیعهی افغانستان را میدید، افشار ویران شده را میدید، با بیشرمی تمام گفت: هیچ کار نشده، هیچ کسی کشته نشده، هیچ خانهی ویران نشده، جوانها بروید در چچین جنگ کنید، و در روز شهادت شهید مزاری و سقوط غرب کابل، به آقای ربانی تبریک گفت: و”الیوم یوم المرحمه”اعلام کرد، شهادت شهید مزاری و صدها شهید شیعه و هزارهی غرب کابل، به نظر این آیتالله باسواد، روز رحمت است، و آن را تبریک گفت؟!!.
حضرت رسول خدا(ص) در سال هشتم هجرت، با دههزار جنگجوی تشنه به خون و آمادهی انتقام، به شکل غافلگیرانه، شهر مکه را در محاصرهی خود قرار داد، مشرکین مکه که سالها با پیامبر اسلام جنگ کرده بودند، خود را در معرض نابودی میدیدند، واز طرفی جناب سعدابن عباده، فرمانده لشکر آن حضرت، وقتی ازپیش روی ابوسفیان رد شد، گفت:” الیوم یوم المرحمه”و مشرکان سخت به وحشت افتاده بودند، حضرت رسول گرامی که رحمت للعالمین بود، برای رفع نگرانی مردم مکه”الیوم یوم المرحمه”را اعلام داشت. اما آقای سید ابوالحسن فاضل باسواد، روز شهادت شهید مزاری و سقوط غرب کابل را، روز رحمت اعلام میکند و آن را تبریک میگوید. و آن باسواد دیگری (محسنی) که خود را جامع معقول و منقول میداند، هر چه در دنیا و در افغانستان افتخار وجود دارد، میگوید که من کردهام، پس از سه دقیقه از اعلام شهادت شهید مزاری، در مصاحبهاش اعلام کرد که این آدم به هزار و یک دلیل جنایتکار بود. و در مصاحبهی دیگرش که قبلا انجام داده بود، گفته بود: این آدم (شهید مزاری) محارب است.
در نوشتهی ایشان آمده است که مرحوم مزاری شما و سایر رهبران شما خمس میخورد و شما بر خمس انتقاد میکنید؟
عرض کنم خدمت جناب آقای”الف حقجو” که خمس در فقه شیعه، یکی از فروعات دین است و در مورد آن در قرآن فقط یک آیه وجود دارد که در تفسیر آن، میان فقهای اسلامی اختلاف است؛ فقهای اهل سنت، خمس را فقط در مالالغنیمه واجب میدانند، واکثر فقهای شیعه، در مطلق درامد سال و ارباح مکاسب، خمس را واجب میدانند و هرکدام دلیل خود را دارند. اما از نظر تاریخی معلوم نیست که شخص پیامبر اسلام(ص) تنها از غنیمت جنگی خمس میگرفته ویا از مطلق درآمدهای سال، و در عین حال چگونه آن را توزیع میکرده است، کاملا معلوم نیست، اگر این مساله شفاف میبود، در مورد آن اختلاف به وجود نمیآمد. قدر مسلم این است که خمس یکی ازمنابع درامد دولت اسلامی است و اختیار آن در دست امام(ع) و در غیبت او در دست فقیه جامع الشرایط است، که اگر برایش ثابت شد، کسی واقعا سید، متدین و متقی، نیازمند و فقیر است، به اندازهی که رفع احتیاجیت زندگی او را بکند، برایش از خمس پرداخت میکنند، شما تاهنوز این سه شرط را حایز نیستید، هر زمان حایز این سه شرط شدید، ما نیز از خمس خود برای شما میدهیم،”فَانتَظِر وَکنُ مِنَ الّشَاکِرِینَ.”