پیام به آقای محمد کریم خلیلی

1187 0

دوستان عزیز،
این پیام را در سال هایی که همه آرام در پی کتاب خواندن بودند و با آن خود را ارضا می کردند، نوشتم و برای خودش هم فرستادم. یعنی درست در روز اول حوت ۱۳۸۲ که روزنه پشتونیزه شدن جامعه را در افق دیدگاه خودم می دیدم، درنگ نکردم. حالا و پس از پرس و جوی فراوان دوستانی که از متن پیامم اندکی باخبر بودند که آیا هنوز بر آن نظر هستی، آن را به نشر مجدد می سپارم. دیروز وقتی از بامیان آمدم، فورا با بشرمل تماس گرفتم و صحبت هایی داشتم که چرا ودود پدرام این مهره ی دربار خلیلی در بسیج نیروها علیه این نامه بسی کوشا گشته و حتا افرادی که خود را سکولار و دموکرات می گیرند را هم متأثر ساخته است. متن نامه ام را تغییری ندادم و حتا دست کاری های ادبی نادرست مسوول «سایت آریایی» را هم همان طور نگه داشتم. هم زمانی نشر دوباره ی پیامم به خلیل با نشر نامه ی نویسنده ی خوب ما آقای عظیم بشرمل، بیان گر وفاداری من به اندیشه هایم می باشد و این که هنوز کسی و یا امکاناتی نتوانسته سرم به درگه مقتدران فرو آورد.

پیام به آقای محمد کریم خلیلی

آقای خلیلی!
مدت هاست که هر شب و روز ناله ی یتیمان، بیوه زنان، و محرومان و تحقیر شدگان قوم خود را در هر خانه و کوچه و محافل غم و شادی، نشست های قومی و موتر و پیش هر دکانی می شنوم.

مدت هاست که نا امنی در مناطق غرب کابل، در مسیر راه و حتا بعضی از نقاط هزارستان که منجر به از دست رفتن جان انسان ها و بربادی تمامی هستی شان می گردد، را با پوست و استخوان خویش حس می کنم.

مدت هاست که تبعیضات قومی را در تمامی ادارات دولتی و به ویژه ادارات مربوط به حکومت کرزی و حتا مؤسسات خارجی و در رأس آنها کلیه ی شعبات سازمان ملل در کابل و سایر ولایات شاهدیم و می بینیم که تا چه میزانی به افت کیفیت کاری و فساد مؤسسات و ادارات داخلی و خارجی انجامیده و بخش عظیمی از تحصیل کردگان قوم ما، به خصوص آنانی که به ریشه کنی تبعیض و ستم قومی و فساد اداری معتقدند را قربانی حذف ها نموده است و به همین دلیل باید بیکار پرسه زنند، در حالی که عده ای فاقد شایستگی و صلاحیت به جای آنان از معاشات بلند برخوردار باشند.

مدت هاست که مردم غرب کابل از امکانات آب، برق، تلفن، مکتب، خدمات شهرداری، امنیت جانی و ملکیت زمین و خانه بی بهره اند و هر گاهی هم به جهت رفع این مشکلات به مراجع مربوط سر می زنند، جز تحقیر و وعده های دروغین نصیب شان نمی گردد و دست آخر و ناچاراً به کویبدن دروازه ی معاون رییس دولت می پردازند که پاسخ ها همچنان همانست که از این پیش بوده است، استاد تشریف ندارند، استاد کار دارند، استاد ملاقات دارند، استاد وقت ندارند و … اگر هم روزی ملاقات نصیب خوش نصیبان شود استاد معظم و مکرم درد و رنج دیگر نواحی کشور را به رخ شان کشیده و به نوحه خوانی در این مورد که “مشکلات دولت را هم در نظر بگیرید و همه جای کشور خراب است، دولت اول به کجا برسد..” را آغاز می نماید..

آقای خلیلی !
روشنفکران هم که هیچ وقت تحمل و گذشت شما را نداشته اند تا در مقابل این همه نا برابری و تبعیض نسبت به مردم خود، برای همیشه آنها را نا دیده بگیرند، و ببینند که چگونه یأس و نومیدی در تار و پود مردم ریشه می دواند. از چندی قبل دست به کار شده و پس از مدتی تلاش »مجمع نهاد های مدنی افغانستان» را به منظور رسیدگی به مشکلات مردم و نظارت بر اعمال دولتیان بنا نهادند. اما شما بر خلاف روحیه و اخلاق همیشگی تان، به ویژه نسبت به گروه حاکم و دولتیان شان، خیلی زود بر افروخته شده و حوصله ی تان را از دست دادید ( جای شگفتی است که همیشه در مقابل مردم و روشنفکران مردم خود، فاقد تحمل و بردباری مشهورتان که نسبت به مخالفان مردم ما دارید، هستید) و دست به دخالت و فراکسیون سازی و نهایتاً جدا کردن بخشی از بدنه ی تشکیلاتی ما با واگذاری فوری یک دفتر با مقداری امکانات به جلیل بیش مهره ی سرسپرده دربارتان، همانند دیگر وزرا عمل نمودید.
اما متقابلاً ما باز هم و بنا به ضرورت سکوت کردیم. سکوتی پر معنی که شاید روزی به خود آیید و یا لا اقل مردم دست به کار شوند.

جناب معاون چندم رییس دولت !
باالأخره حوصله ام سر آمد و پس از این که کاظمی مرا به قتلی با غیر مرمی تهدید نموده است، اینک احساس می کنم که باید همه ی حرف هایم را بزنم. با آنکه به مردانگی هردوی تان شک دارم که چنین غیرتی از شما سر بزند، اما برای کسی که چندان گذشته ی خوبی از خود به جا نگذاشته است، شکی نیست که چنان کند. گرچه آنگونه که خود کاظمی هم اعتراف نموده است که ترا با مرمی نمی زنیم تا قهرمان شوی بلکه به گونه ای نفست را می گیریم که آب از آب تکان نخورد. می دانم که لا اقل جرأت اقدام علنی را ندارید. اما من هم مدتهاست که احساس می کنم بی خاصیت شده ام و آن شهامت سابقه را ندارم، که در غیر این صورت سالها پیش و آن زمانی که افتخاری بزرگ رفت، من هم باید می رفتم بنابر این خودم را برای رفتن آماده می نمایم اما بگذارید تا پیش از آن آخرین حرفهایم را زده باشم. البته خیلی از حرفها هست که به طور مکتوب گذاشته ام و وصیت نموده ام که پس از مرگم که حتماً توسط شما و آقای کاظمی به انجام خواهد رسید ( البته در صورتی که غیرت آن را بیابید) منتشر نمایند.

جناب خلیلی !
شما فراموش کرده اید که اگر به جا و مقامی رسیده اید، از همت خودتان نبوده بلکه پشتوانه ی خون شهدا، مقاومت دلیر زنان و مردان، همت، اعتبار و حیثیت سترگ مزاری کبیر است که این مقام را تصاحب نموده اید. پس اگر برای خودتان حیثیت و اعتباری قائل نیستید، خاضعانه از شما تقاضا مندم که آن پشتوانه ها را به قیمت ارزان نفروشید. نه مردم ما و نه خون شهدای شان و نیز اعتبار مزاری، هیچکدام به شما اجازه نمی دهد که این همه سر سپردگی، گردن کجی و تگدی پول وشرف و اعتبار را از کرزی و همدستانش نمایید. شرافت و خواسته های مردم ما بسی بالاتر از صدقه و خیراتی است که نصیب تو و کاظمی ات می گردد.

اندکی به یاد شهدای گرانقدر کابل، یکاولنگ و دایمیرداد و بامیان و دره صوف و … باشید که به دست طالبان کینه توزی که اینک رییس شما آقای کرزی و یاران در صدد آوردنشان به صحنه با طرح کنفرانس بن ۲ می باشند، جان خود را از دست داده اند.
به یاد مردمی باشید که در طول حکومت طالبان از خانه هایشان ربوده شدند و در زیر شکنجه ها یا معیوب گشتند و یا به شهادت رسیدند و یا تا به امروز برنگشته اند.
اندکی به فکر مردمی باشید که سالیان درازی را در محاصره ی سپاه سیاه طالبی از بی نانی و بی دوایی جان سپردند.

و اما شما آقای خلیلی !
در ازای همه ی این ها، به کسی اقتدا کرده اید که هیچ شب و روزی را بدون مغازله و مراوده با طالبان سر به بالین نمی نهد و از غم اسارت آنان گاه شبها خوابش نمی برد.

شما به شخصی اقتدا نموده اید که با احترام و استقبال بی مثال به دشت برچی دعوت گردید و نه چند روز بعد، که همان روز و در پیشگاه مردم نجیب و سربلند ما تُفی به صورت شان انداخت و آنان را صریحاً “دزد” خطاب نمود.

بله، شما به کسی اقتدا نموده اید که خودش آلت دست اتمر به عنوان طراح و مغز متفکر جناح هژمون طلب قومی است. مگر آقای حنیف اتمر ( وزیر احیا و انکشاف دهات) بیش از ۳ میلیارد دالر آمریکاییِ اهدایی بانک جهانی راپیش خود بلوکه نکرده است تا هنگام انتخابات آن را توزیع نموده و برای کرزی رأی جمع آوری نماید؟

شما به شخصی اقتدا نموده اید که یگانه فرد کشور در تخطی از موافقت نامه ی بن، مصوبات جرگه ی اضطراری، اعمال نفوذ و دخالت مستقیم همراه با تهدید و تطمیع نمایندگان جرگه ی قانون اساسی می باشد.

آیا این وحدت ملی است یا آنگونه که مقصد اوست، در صدد “ملت سازی” است؟!! آیا ملت جسم بی جان و روح و اراده ای است که به وسیله ی فردی ساخته شود و یا این که “ملت شدن اراده ایست که از آگاهی و آزادی می تراود و در فرایند اندیشه و عمل تاریخی تحقق می یابد” ؟

جناب خلیلی !
به راستی این به چه معنی است؟ وحدت ملی؟ آیا تو می دانی که ملت یعنی چه، یا خود را به خاطر تجارت و کشتی هایت به خواب زده ای؟ که اگر منافع اقتصادی و سیاسی ات تقاضا نماید، افغان که جای خود دارد، دین دیگر هم انتخاب می نمایی. چنانچه گاه خود را سرباز می نامی در حالی که حاضرم سوگند یاد نمایم که در تمامی دوران مقاومت حتا یک مرمی به سوی اشغالگران شلیک ننموده ای!!

اما برای من ملت مفهوم شعر شیخ الأجل سعدی است که می گوید :
بنـی آدم اعضــای یکـدیگـرنـد که در آفرینش ز یک جوهرند
اگر عضوی را به درد آورد روزگـار دیگر اعضــا را نمـاند قـرار

حالا آقای خلیلی بیا و خیلی خودمانی ببینیم آیا در کشور ما و در مقطع هایی که مردم ما به عنوان عضو بزرگ جامعه زیر ضربات شدید نظامی و محاصره ی اقتصادی طالبان به درد آمده بود، اعضای دیگر جامعه و به خصوص گروه رییس تان و در رأس آنان خود کرزی، اشرف غنی، اتمر، جلالی و احدی چه می کردند تا امروزه ما هم بپذیریم که بله، ملتی با درد مشترک وجود دارد؟!! در این رابطه من شما را راهنمایی نموده ( مانند همیشه که سازمان نصرتان دچار مشکل می شد به ما ها روی می آوردید) و چون کاتالیزری برای مغزتان عمل می نمایم. اگر در همان زمان ها کمی به فکر کشور و مسائل آن می بودید و به همین منظور تمامی خبرها و حوادث را مورد دقت قرار می دادید، امروزه به آسانی یادتان می آمد که این حضرات مقتدای شما ( البته به اضافه ی ظاهر طنین از BBC ، رزاق مأمون از رادیو آزادی و حبیب الله رفیع به عنوان مبلغین اندیشه های برتری جویی قومی) شب و روز در تلاش برای گرفتن کرسی افغانستان در سازمان ملل به گروه خبیث طالبان به سر می بردند.

اکنون که دو سال از بی برقی و بی امکاناتی غرب کابل می گذرد، به راستی چه کسی به یاری مردم ما شتافت که مردم غرب کابل هم شهروندان این مملکتند و باید به آن سوی شهر هم برق داده شود، جز این که از نبودن یگان روز برق خود شکوه ها کردند اما از درد ما هرگز.

آیا می دانی که بایکات (تحریم) غرب کابل برنامه حساب شده است؟ یعنی در صورت وجود برق و آب و تلفن در این قسمت شهر، بسیاری از مؤسسات خارجی به این سو رو خواهند آورد کا این امر طبیعتاً به تغییراتی خواهد انجامید.

آیا می دانید که هنوز هم برای خارجی ها تبلیغ می کنند که در صورت رفتن به غرب کابل و به ویژه دشت برچی کسی امنیت شما را تضمین نمی کند؟ ممکن است ک شما باور نکنید و یا بنا به دلایلی که اینک برای همه روشن گشته است، آنها را دروغ وانمود کنی، اما برای ما شنیدن این حرف ها از زبان خارجی ها مفهوم دیگری دارد.

گرچه با این به خواب زدن هایتان زیاد هم مطمئن نیستم که حتا هنگام خواندن این کاغذ بیدار باشی، چرا که خواب تو از نوع خواب های ساده نیست. خواب تو خواب مصنوعی و هیپنوتیزم است. من اینک مطمئن گشته ام که اندیشه ات، سخنت، رفت و آمدت و حتا سفرهایت بخصوص به هزاره جات با ” رموت” صورت می گیرد و هیچکدام به اختیار خودت نیست. تو به بامیان نمی روی تا چیزی به مردم بدهی بلکه برای جمع آوری رأی مردم می روی تا کیسه ی کرزی را که در پشتت بسته است، پر نمایی.

آقای خلیلی!
فکر می کنم که در گذشته فرصت های زیادی را برای بازگشت به سوی مردم از دست داده اید و اینک برای آن بسیار دیر شده است. مردم ما انتظار داشتند که اگر برای کرزی عملگی می کنی، حد اقل به همان قدرت پول های توزیعی تان با کاظمی اعتماد و در نتیجه اکتفا می کردید و هیچ لزومی نداشت تا خود را رسوای خاص و عام سازید و به فحاشی نمایندگان جرگه ی قانون اساسی بپردازید. شما که اینک همه چیزتان را به آن پولها و مکنت و مقامها فروخته اید، باید به قدرت اعجاز آنها نیز باور داشته باشید. مطمئن باشید در جامعه ی بی فکر و اندیشه ی ما هنوز هم کم نیستند کسانی که به خاطر پول به بسیاری کارها تن دهند.

جناب آقای خلیلی !
چه خوب بود که شما همچون مزاری افتخار شهادت را به جای خیانت نصیب خود می نمودید. مثلی سیاسی می گوید ” تن فروشی و روسپی گری به مراتب شرافتمندانه تر از آدم فروشی است” . گرچه این را برای کسانی که به کارهای استخباراتی مشغولند گفته اند، اما برای شما که همه ی مردم به اضافه ی خون شهدا و افتخاراتی که به قیمت خون و ویرانی خانه ها و دارایی های شان در دوره های مقاومت عادلانه (چه در مقابل ارتش سرخ، و چه تجاوز سبوعانه ی طالبان) بدست آمده، همه را یکجایی به فروش رسانده اید، بسا بیشتر صدق می کند. مگر زمین های دامنه ی اسکاد را آقای مزاری برای خانواده ی شهدا نخریده بود که اینک آنها را به عنوان مایملک شخصی به فروش می رسانید؟ میلیون ها دالری که از وزارت مالیه حین وزیر بودن تان برداشته اید و نیز پول هایی را که شهید مزاری به شما سپرده بود تا از کشور خارج نمایید (بنا به اطلاعات موثق بیش از ۵۰ میلیون دالر آمریکایی) مگر به حساب شخصی تان نریختید و اینک بر اثر کار چندین ساله روی آن چیزی بیش از ۲۰۰ میلیون دالر گشته است؟ کمی رو راست باشیم آقای خلیلی، آیا شما پیش از پیوستن تان به مقاومت و مبارزه ( البته اگر کارهای شما را بتوان مقاومت و مبارزه و به اصطلاح جهاد نامید) همانند دیگر رهبران احزاب، چیزی از اموال شخصی داشته اید، که اینک بانک ها را جایی برای آنها نیست؟

آقای خلیلی !
مطمئن باشید که گروه برتری جوی و تمامت خواه که بیشتر به پنتاگون افغانی مشهورند، هر چه هم بیشتر خدمت شان کنی، کمتر به تو و یار ضد مزاری ات یعنی کاظمی اعتماد خواهند کرد، چرا که اگر هر کس دیگری جای آنها بود به این عقیده می رسید که کاظمی، خلیلی و شماری دیگری که به مردم خود پشت کرده اند و بدتر از آن، تمامی افتخارات، اعتبار و هویت مردم و قوم خود را به معامله گذاشته اند، به اربابان کنونی هم روزی پشت خواهند کرد. به عبارت دیگر، کسی که به قوم خود نشود، به دیگران هرگز نخواهد شد. پس شما را چند صباحی برای مهار کردن مردم ما و سرکوب خواسته ها و روحیه ی آزادمنشی شان به استخدام گرفته اند.

خلیلی جان !
من و دیگر همفکرانم می دانیم که این تقلاهای شما برای جلوگیری از رفتن به جزایر گوانتانامو است، چرا که جنایتکار جنگی بودنتان محرز می باشد. ممکن است با اینگونه اعمال، رفتن خود را به تأخیر اندازید اما مطمئن باشید در صورت پایان مأموریت تان، باز هم آش همان است و کاسه همان. شماها عقل و تجربه ی تان آنقدرها زیاد نیست که بتوانید تا آخر عمر برایشان کار کنید. وآنگهی، مگر کرزی تان با تمامی ترفندها و تقلب کاری هایش و نیز زیر چتر ارتش بیگانه تا چه زمانی بر مسند قدرت باقی خواهند ماند؟ آیا به فردای رفتن بیگانه ها و یا ناکامی طرح های ضد ملی و ضد مردمی باند برتری جو که زیاد هم دور از انتظار نخواهد بود، فکر کرده اید؟ خیر، اگر شما اهل فکر بودید که کارتان به دلالی برای فروش هویت و اعتبار مردم نمی کشید.

شما نیک می دانید که راه و روش تان جز گسترش دامنه ی بی هدفی در میان جوانان و مآلاً سوق دادن آنان به سوی اعتیاد و یا گماشته شدن در استخبارات تان نخواهد انجامید، پس اصرارتان روی راه تان طبق یک برنامه ی حساب شده صورت می گیرد. چرا که جوان آگاه و مسوول نسبت به سرنوشت مردم هرگز به شما و کاظمی روی نخواهد آورد.

آقای خلیلی!
اینک که مردم ما تصمیم گرفته اند تا سرنوشت خود را تعیین کنند، لطفاً آنها را احمق و نادان به شمار نیاورید که بدون وساطت شما راهشان را پیدا نخواهند کرد. شما تنها نیکی ای که نسبت به این مردم می توانید این است که دست از سرشان بردارید. چرا که من مطمئن هستم مردم با خط درشت و خوانا روی کاغذی نوشته اند ” ما فروشی نیستیم ” و آن را به گردن خود آویخته اند تا پیش از هرکس دیگر تو و کاظمی آن را ببینید، هنوز هم حیا نمی کنید؟ ما که از خیرتان گذشته ایم، لطفاً شر را متوقف کنید. مردم می گویند که ما رییس جمهور کار نداریم، فقط و فقط می خواهیم خود را تثبیت کنیم و رأی خود را به یک نفر بدهیم تا معلوم گردد که ما چقدر نیرو برای تعیین رؤسای آینده ی کشور داریم. اما اربابان تان به شما چیز دیگری آموخته اند، چند کاندید را مطرح کنید تا رأی مردم پراکنده شود و هیچ کس نفهمد که آنان چقدر رأی دارند. این یعنی ملتی بی هویت و در معادلات سیاسی آینده ی کشور غیر قابل حساب و بی ارزش، که دیگر مردم نمی خواهند آنگونه باشند. آخر این مردم برای رسیدن به این مرحله و مقام بها و قیمت بسیار زیادی پرداخته اند.

جناب خلیلی صاحب !
بیا کمی در باره ی آخرین سفرتان به بامیان صحبت کنیم. شما که عدم استقبال مردم را با عملکردتان پیش بینی نموده بودید، از افرادتان خواستید تا نظامیان، کارمندان ادارات دولتی و حتا مؤسسات خارجی را برای شرکت در سخنرانی تان احضار (ببخشید دعوت) نمایند. مسلماً سخنرانی هایتان همگی در واقع برضد آقای محقق و به طرفداری از کرزی ترتیب یافته بودند. در سخنرانی بامیان گفتید که ” آنچه خواست ما می باشد این است که در انتخابات ریاست جمهوری همه با هم به سوی یک حرکت ملی و کشوری بروید زیرا تنها در این صورت است که ما می توانیم آینده ی افغانستان را از تفرقه و مصیبت هایی که در گذشته دامنگیر مردم بوده است نجات بدهیم و عزت مندی کنونی را عزت مند تر کنیم، ما هرگز بنا نداریم بار دیگر حساسیتهای قومی، زبانی و مذهبی بار دیگر دامنگیر مردم گردد، درمان رنج های مردم تنها در وحدت و مشارکت همگانی است”

نخست این که شما با این سخنان به همه ی شهدای مردم توهین نموده اید، چرا که مقاومت مردم را که منجر به شهادت بخش بزرگی از آنان گردید را متهم به تعصب و تفرقه ی قومی نموده اید. به عبارت دیگر، تمامی شهدای تاریخ میهن علیه تجاوزات بیگانه به دلیل این که مردم را به دو دسته، یکی طرفدار مهاجمین و دیگری مخالفین و مبارزین در مقابل آنان تقسیم می نماید و لذا عامل تفرقه وتعصب است، پس محکوم و مطرود شماست. آنها بد کرده اند در مقابل دیگرانی که از اقصی نقاط کشور به هزاره جات حمله نموده اند، دست به مقاومت زده اند!! خوب شد که کشته شدند و خانه های شان سوخت و زن های شان به اسارت رفت!! آنان عامل تفرقه بودند و این جزایشان بود!! بله آقای خلیلی این منطق شماست و شما در همان زمان به خاطر این که تفرقه بین افغانها!! ایجاد نگردد با شنیدن شکست خطوط مقدم با هلیکوپتر تان از بامیان گریختید (ببخشید، قهرمانانه هوا کردید). تا وحدت ملی حفظ گردد و حرکت ها ملی شوند. اینک همه می دانند که وحدت ملی شما که آن را به تازگی از زبان ارباب شاید بیستم تان آموخته اید این است که طالبان از این مردم چیزی نمی خواست جز تبعیت و هرگونه مانع بر سر این راه تعصبات قومی، زبانی و مذهبی به شمار آمده و شما که تازه به سر عقل آمده و آن را فهمیده اید، دیگر نخواهید گذاشت کسی خود را هزاره بداند چه برسد به این که خود را رییس جمهور بنماید!! به راستی که آقای محقق پُر رو و چشم دریده هستند.

در سخنرانی دیگرتان در منطقه ی شهیدان بغض گلوی تان را گرفته بود و این امر با دیگر اندیشه و عمل تان تناسب نداشت. صاحب نظران همه در حیرت افتاده بودند تا این که رهگذری معما را حل کرد. نمی دانیم این آدم کی بود، شاید هم بهلول دانا. او گفت که جای تعجب ندارد، کسی که مقاومت مردم را در مقابل ملت سازی طالبان دیروزی( آن بنده خداها هم می خواستند همین کار آقای کرزی را نمایند اما چون سواد نداشتند نمی دانستند نامش را چه بگذارند که امروز ه معلوم شد این یک حرکت بسیار مدرن بوده و موسوم به ملت سازی است) تفرقه ی ملی و تعصب قومی، زبانی و مذهبی می داند هم بغض گلویش را می گیرد.

مگر از شادی بغض در گلوی تان متراکم نمی گردد؟ بله آقای خلیلی شدیداً خوشحال است که دشمنان وحدت ملی باالأخره به قتل رسیدند، دلیلش هم این است که خودش اینک در کنار طالبان مدرن و نکتایی پوش قرار داشته و حتا از مقام رفیع مبلغ و مروج این اندیشه ی ارتجاعی( ببخشید، مدرن) برخوردار می باشد. آخر طالبان اگر اعلام کرده بودند که هزاره ه سه سرنوشت فرا راهشان وجود دارد نشانه ی دموکرات بودنشان هست که اجازه ی انتخاب راه را به خودشان وا می گذاشت که یا مانند کفار خراج بدهند، یا از کشور اسلامی خارج گردند و یا کشته شوند. پس اگر بعضی ها کشته شدند، انتخاب خودشان بوده است و آقای خلیلی مقصر نیست. این امر چه ارتباطی دارد که بعضی ها می گویند مردم هزاره خواهان حق شهروندی بودند و می خواستند که نجس و مجرم تلقی نشوند و برابر با دیگران زندگی نمایند. چه فضولی هایی، مگر شما بیشتر می فهمید و یا خلیلی؟ مگر دموکراسی هم اشتباه می کند؟

خوب، حق انتخاب داده شده بود و اگر واقعاً متعصب قومی و زبانی و مذهبی نبودند که می رفتند به کشور دیگری و آنجا خیلی پاک زندگی می کردند مانند جاپانی ها و کوریایی ها و چینایی ها ونمی دانم چه و چه. آقایان این درست نیست که دموکراسی اشتباه کند. این چه حرف هاییست که شاعری می نویسد، اگر دموکراسی اشتباه نماید باید گورستانها را بزرگتر کنیم. سالها پیش وقتی آقای سیاف بر مردم غرب کابل راکت می فرستاد، می گفت که به خدا قسم هر راکتی را که می فرستیم دعا می کنیم که بر سر بی گناه نخورد. بمب افگنهای مدرن دموکراسی نوع افغانی هم چنین است، با این تفاوت که به جای دعا، کمپیوترهای مجهز روی آن نصب شده که هرگز بر سر بی گناهان نمی خورد. پس مطمئن باشید که تکنولوژی مدرن اشتباه نمی کند. آیا تا کنون شنیده اید که در جایی از کشور بمبی بر سر طفل بی گناهی فرود آمده باشد؟ اگر هم شنیدید، بدانید که توطئه ایست از سوی دشمنان وحدت ملی و متعصبین قومی، زبانی و مذهبی، حتا اگر هم پشتون باشد!!

آقای خلیلی !
وای به حالتان که چه می کشید از دست این امت نا خلف. از دست آنان قلبتان آسیب دید. از همه بدتر قیافه ی هزارگی لعنتی است که هر روز در آینه آن را می بینید. شما که مشکل پول ندارید، پس چرا در عملیات جراحی پلاستیک چهره ی تان درنگ می کنید؟ وجود این قیافه ی هزارگی برای صحت و مزاجتان خوب نیست. آخر این مردم اصلاح پذیر نیستند و با کمال بی شرمی می گویند که تا حقوق مان را نگیریم و خود را در این کشور به عنوان یک شهروند و بلحاظ سیاسی، اجتماعی و مدنی تثبیت نکنیم، دست از مبارزه برنمی داریم اگرچه بارها و بارها قتل عام شویم و یا به زندان افتیم. حالا حرف تازه ای هم آموخته اند و می گویند که هرگز دست به خشونت نخواهیم زد و از راه های قانونی برای حقوق خود مبارزه می کنیم.

آقای خلیلی به این طایفه نمی خندی که فکر می کنند قانون اساسی به آنها هم ربطی دارد. من می دانم که شما علاوه بر این ها امروزه از رنج دیگری در عذابید و آن وقاحت بیش از حد این مردم در داشتن کاندید ریاست جمهوری است.
عجبا، انگار که خانه ی پدری شان است و آدم را به یاد آن ضرب ا لمثل می اندازد که می گوید ” به ده راهش نمی دادند، ادعا داشت که کدخدا شود” . من حاضرم در هر دادگاهی شهادت دهم که اگر شما از دست ناراحتی قلبی بمیرید، مسوولش آقای محقق است. خاطر جمع باشید، من در اقرارم صادقم و روی آن می ایستم.

جناب خلیلی !
در اینجا در اوج نا امیدی از شما تقاضا می نمایم و حتا پیش تان تضرع می کنم که راهتان را تغییر دهید که این راه جز فلاکت، ذلت، خواری و بربادی تمامی زحمات و فداکاری های مردم نبوده و با این راه و کارتان مردم را بلحاظ سیاسی ـ اجتماعی ابتر و بی آینده می نمایی، گرچه شک ندارم که این روش تنها به نفع تو، کاظمی و فامیل هایتان خواهد بود فلهذا سخت است از آن منصرف گردید. ما طی این دو سال اخیر به وضوح دیده ایم که جوانان ما چگونه با پولهایتان راه فساد و بی اصولی را پیش گرفته اند. گرچه می رفت تا اولین قربانیان توطئه های مزدور پروری و بدنام سازی من باشم و پس از من نیز چند نفر دیگر، اما به لطف خداوند لایزال و سابقه ی روشن و بی غشم به نجاتم آمدند و از آن دام رهایم ساختند که در آینده ها به افشای آن خواهم پرداخت.
اینک که من خودم را برای مرگ آماده می سازم (چون حال دیگر مطمئن گشته ام که راهی جز این که با خون خود شما را به عنوان لانه های خباثت و دروغ و تحریف و شرف فروشی افشا نمایم، برای مردم ما باقی نمانده و مردم ما لاجرم از قربانی دادن است)، تصمیم گرفتم تا سندها و شواهد خیانت شما را یکی پس از دیگری افشا نمایم و از مردم خود با خضوع تمام استدعا دارم تا پولهای دزدی شده و غصبی مردم را از پیش این دو تندیس خیانت و معامله باز پس گیرند و آن را برای منافع عامه به کار اندازند.
همچنین این تقاضای شرافتمندانه را از یکایک جوانان دارم که هرچه زودتر خود را از این کاروان و قطاری که با سرعت سرسام آوری به سوی پرتگاه نابودی در حرکت است جدا شوند و بدانند که راه رفتن به همت آگاهی و بازو و نیز تکیه بر مردم خود، بسا با عزت تر و آبرومندانه تر از دریوزگی به درگاه درماندگانی که برای نجات خود سرنوشت و شرف شما را به حراج گذاشته اند، می باشد.

در پایان در صورتی که این حضرات مطمئن هستند که راه صحیحی را می پیمایند، بیایند تا مسائل درون قومی را با مناظره ای در پیشگاه مردم حل نماییم. چه مناسبتی بهتر از ایام عزا و سوگواری حضرت سید الشهدا، آن مقتدای آزادگان و فرهیختگان و یا سالروز شهادت مزاری بزرگ برای این کار است. البته اگر تا آن زمان مرا فرصت حیات دهند.
پیوست به مقاله در «سایت آریایی»
http://www.ariaye.com/dari/ejtemai/khalili.html

پابوس مردم و مؤمن به آزادی، آگاهی و برابری انسان ها
کاظم وحیدی مدیر مسوول شهروند
کابل ـ اول حوت ۱۳۸۲

In this article

Join the Conversation