نویسنده: مهدی زرتشت
شب ها و روزها، نالیده ایم، قلم زده ایم، فریاد بلند کرده ایم، و تقریباً هر روز از انسانیت و عقلانیت دفاع کرده ایم و صلح و دوستی و آزادی و ارزش های جهانی و حقوق بشر و دموکراسی را شعار داده ایم؛ اما دریغ که در کشور ما، همه ی این چیزها مفت، بی ارزش و کف دهن تلقی می شود. البته این واقعیت دارد و غیر منتظره نیز نیست. چرا که این سرزمین، به تعبیر درست «زخم ناسور» است و تاریخ سیاه و پر از ظلم و حق تلفی و انسان کشی آن، خود گواهی دیگر است.
یکی از بدترین جنایت ها در تاریخ دو قرنه افغانستان، نفی یک ملیت به جرم هزاره بودن، بوده است. هزاره ها در طول تاریخ، بار رنج و محرومیت و ظلم و ستم را بردوش های شان حمل کرده است. شاهان افغانستان، بی رحمانه و علل الحساب، هزاره ها را کشتند، تبعید کردند، محروم ساختند و حتا بارها و با لحن صریح دستور خروج و کوچ و مهاجرت اجباری آنها را صادر کردند و از هزاره ها خواستنند افغانستان را ترک کنند. فرقی نمی کند از عبدالرحمن صفاح تا نادرشاه و از نادرشاه تا طالب و حتا در دهه حاضر با وجود حضور جامعه ی جهانی، نهادهای حقوق بشری و با وجود اینکه واژه ی دموکراسی سر زبان همه است.
لازم است یاد آور شوم، نگارنده در پی اثبات سندهای تاریخی و یا وقایع نیست، این یک یادداشت تاریخی نیز نیست و به تاریخ هیچ نمی پردازد. اگر از گذشته دو کلمه یادآوری می گردد، با تأسف به قصد این است که ما گذشته ای نداریم، حال و گذشته ای ما یکی است. آنچه دیروز اتفاق افتاد، امروز نیز وجود دارد و در هرجا، دیده می شود.
یادم است، سال پار وقتی بامیان به سر می بردم، یک روز به دیدن “بازار سوخته” یکه ولنگ رفتیم. جایی که همین چند سال قبل، رژیم ظالم و خونخوار و انحصار طلب طالبان، سه صد و چند هزاره باشنده یکه و لنگ را یکجا و بی رحمانه به رگبار بستند، بازار را سوختاندند و تمام باشندگان آن مسکونی را به مهاجرت واداشتند. یاد و خاطره دردناک آن واقعه از زبان شهردار یکه و لنگ که در حضور ما قصه کرد، حکایت جانکاه و دردناکی بود. بازار، اکنون فعال است و تعداد زیاد مردم، در آن به کسب و کار مشغول اند؛ اما دیوارهای سوخته و سیاه و دودخورده، دیوارهای ویران و نیمه ویران، سقف های فروریخته، همه یادگار حی و حاضر از جنایت طالبان در این سرزمین است.
اینک، نخستین سوالی که مطرح می گردد، این است که آیا آن عصر و دوره ها، دیگر تمام شده است؟ این سوال در حالی مطرح می گردد که بیشتر از یک دهه است رژیم طالبان سقوط کرده و نظامی به حمایت سیاسی و نظامی آمریکا روی کار آمده است که ادعای دموکراسی و انتخابات و ایجاد فرصت های برابر، حقوق شهروندی و برابری … را در شعار خود نوشته است. چیزی به قطع و به دید عموم مردم افغانستان، واهی است شعاری است که فقط بر سرزبان و برای فریب مردم است. زیرا در طول بیشتر از یک دهه حکومت آقای کرزی، هیچ چیزی به جهت مثبت تغییر نکرده، بلکه برعکس، روز به روز کشور و مردم و اوضاع و سامان سیاسی و اجتماعی، به سوی انزوا، رکود و سقوط در حرکت است. چه بدتر اینکه- بهتر است بگوییم رژیم- رژیم حاضر، نه تنها شعارهای دموکراسی، حقوق شهروندی و ایجاد فرصت های برابر برای همه ی مردم افغانستان را فراهم نکرد و روی دست نگرفت، بلکه حلقه هایی از درون حکومت بصورت آشکارا به انتشار افکار فاشیستی و انحصار طلبانه برای یک قوم مشخص، همه چیز را انحصاری کرد و می کند و امروز دیگر بدون هیچ ملاحظه یا ترسی، و بصورت علنی و آشکار، برخی از ملیت های این سرزمین را «مهاجر» می نامند. مثال های زنده این نابرابری و ناملایمات، قومی ساختن ادارات کار، طرح سهمیه بندی کانکور برای جلوگیری از حضور دانشجویان هزاره در مدارس و دانشگاه ها، سهمیه بندی بورسیه های تحصلی و… است.
اما، واقعیت دردناکتر که تاریخ سیاه دیروز را به روزهای سیاه امروز وصل می کند، وجود تبعیض و تعصب آشکار میان برخی حلقات سیاسی و کارمندان عالی رتبه دولتی است. من به گوشه ای از خاک کشور اشاره می کنم و از آن حرف می زنم و آنچه را گفتم، کلی و اشاره ی گذرا بود به وجود چنین وضعیت.
ولایت هرات، یکی از جمله ولایت هایی است که در چند سال اخیر هزارها از مناطق مختلف صعب و سرد مرکزی کوچ کرده و در آن پناه گزین شده اند. چیزی که به باور بسیاری از مردم، از زمان پیش تا حالا مایه ناخوشی و ناراضیتی بسیاری از باشندگان ولایت هرات و بخصوص برخی گروه ها و حلقات سیاسی بوده است. اما واقعیت تکاندهنده تر، اینکه در این ولایت برخی از مقام های عالی رتبه دولتی در مقر دفتر ولایت، بصورت واضح و آشکار و علنی از حضور و پذیرفتن هزاره ها در مراکز و ادارات دولتی، ممنانعت می کنند. گزارش ها و شواهدی در دست است که برخی از این افراد بانفوذ که از حمایت گروه ها و احزاب سیاسی نیز برخوردار است، موقع دریافت فورمه های پیشنهادی برای کارمند شدن در ادارات دولتی، شناسنامه های متقاضیان کار را نیز بررسی می کنند. آن عده از شناسنامه هایی که مربوط به دانشجویان متقاضی هزاره است، اصلاً بدون هیچ دلیلی، می اندازد دور و با لحن بسیاری صریح اعلام می کند: هزاره ها در اینجا مهاجر است و حق کار در ادارات دولتی را ندارد.
اینگونه است که هنوز هیچ کارمندی از مردم هزاره، در ادارات دولتی ولایت هرات نیست اگر هم است، آنقدر کم و ناچیز است که شماره شان از تعداد انگشتان کمتر است. اما اینکه واقعاً مهاجر کیست و اصلاً چیزی به نام مهاجر داخلی آنهم با ادعای اینکه این «مهاجرین» از حق و حقوق و خیلی از امتیازات بخاطر مهاجر خوانده شدن، برخوردار نباشد، در تمام تاریخ سیاه و پر از ظلم و تعصب این سرزمین، نادر است.
با وجود این، اما هزاره ها همه با شعار برابری و ایجاد فرصت های برابر و حمایت و موافقت با ارزش های جهانی و مسائل حقوق بشری، حقوق زنان و آزادی بیان، تااکنون هیچ صدایی از خود در مقابل چنین تبعیض و تعصب جنایت کارانه و دور از انسانیت، بلند نکرده اند و همچنان صبور و پر تحمل اند. اما ادامه این اوضاع نابسامان و بستن در ادارات کار و دولت به روی هزاره ها، نه تنها به گور و کفن کردن حقوق و برابری و عدالت و انسانیت می انجامد، بلکه تاریخ سیاه این کشور را رو سیاه تر و رسوا تر می سازد.
اینک روی سخن ما و جمعی از فرهنگی ها طرف سازمان بین المللی حقوق بشر، نهادهای جوامع مدنی و مدافعان برابری و نفی تبعیض است. یک ملیت در افغانستان به جرم هزاره بودن، همیشه مورد نفی بوده و بصورت علنی و آشکارا از سوی دولت های حاکم این کشور در طول تاریخ و تا اکنون، تحت تبعیض قرار دارد و از حقوق و امتیازات انسانی خود محروم شده اند.