در مرگ شعور با ساز قدس باید رقصیدن

904 0

نویسنده: دولت دولتیار

268095_423250771096063_1858585093_n
هزاه ها از استثانائات زمانه ما است. مردمی است که درطول تاریخ فاجعه های انسانی نظیر قتل عام، نسل کشی، منازعات خونین ومرگبار سیاسی را تجربه کرده اند وهم اکنون فا جعه ها ی قتل عام، نسل کشی هرروز درگوشه و کنار این جغرافیا وپیرامون آن شناسنامه اصلی این مردم تلقی میشود. امروزه نسل کشی هزاره ها درکویته وقتل عام در بهسود به عنوان عناصر فرآیند تکامل دیالکتیکی فاجعه برای این مردم بدون هیچ “دال تاریخی” به “امرروزمره” تبدیل شده است. اما بجای آن این مردم به عنوان وسیله وابزار سیاست های استفاده میشود که دقیقا در راستای خلق فا جعه برای این مردم و درراستایی هزاره ستیزی هزاره ستیزان کارکرد دارد. تجلیل ازقدس یکی ازین سیاست هاست. تجلیل ازقدس نه دال برهمگرایی انسانی ونه دال بر وابستگی عاطفی دینی با مردم فلسطین است. نظام ولایت وقیح و خشونت محور ایران ازناپاک ترین ونا انسانی ترین نظام سیاسی در دنیا است که برای اهداف شوم ونا انسانی خود هیچ مصلحت دیگر را به رسمیت نمیشناسد. دراین نظام اخلاق، دیانت وصداقت انسانها چیزی جز وسیله اهداف شیطانی معنی دیگر ندارد. چنانچه بحران فلسطین با سیاست های ترروریستی ومنافقانه وناپاک ایران پیوند مستقیم دارد که اتفاقا ایران ولایت وقیح روز قدس را در دفاع از مردم فلسطین بنیان گذاشته است. فاجعه ها ی انسانی که هر روز درکویته، بهسود ودیگر گوشه کنار افغانستان رخ میدهد چرا صدای نظام ولایت وقیح وجیره خواران عرب وعجمش را درافغانستان، بلند نمیکند؟ چرا مزدوران معلوم الحال ولایت وقیح چون ابلیس آصف محسنی و فاحشه های سپاه پاسداران ولایت وقیح چون عبدالقیوم سجادی، سید عالمی بلخی، سید جاوید، سید محمد ظیایی واکبری وسایر جهال سیاسی هزاره تبار درقبال این همه فجایع عظیم انسانی سکوت میکنند؟
shakeri20100905105103543
حقیقت این است که این همه بوق وکرنای نه بخواطر دلبستگی ها ی انسانی وعاطفه دینی که بخواطر راهبردهای منافقانه وکاذبانه وابلیسانه نظام ولایت وقیح وجیره خواران افغانی اش گوش عقل و وجدان را کر کرده است. تروریست های فلسطین هرروز از مردم افغانستان قربانی میگیرند اما در عوض مردم افغانستان برمرگ کودکان، زنان ومردان خود فریاد قدس سرمدهند! دراین میان هزاره ها به معنای واقعی کلمه خود بیگانگان زمانه مااست؛ مردمی است که به صورت مکرر دایره رخدادهای فاجعه بار تاریخ را دور میزند ، بدون آنکه کمترین تجربه ازفاجعه را بخاطربسپارند زیرا که برای این مردم تجربه ها بی معنا تلقی میشود. ۶۲ درصد قتل عام هزاره ها توسط عبدالرحمن، ساخته شدن منارها از کله های این مردم، غصب سرزمین واموال شان، تجره برده گی وکنیزی وآواره گی، قتل عام افشار، کندی پشت، قزل آباد وهم اکنون فاجعه ها ی کویته وبهسود و… وانقطاع ازخویشتن، برای هزاره ها به مثابه تجربه فاجعه، معنادار دانسته نه میشود. بجای آن تجلیل از روز قدس، سالگرد خمینی و رقصیدن به ساز آصف محسنی وسایر هزاره ستیزان با اهرم مذهب، دغدغه این مردم ومعنابخش حیات سیاسی واجتماعی آنها محسوب میشود. درپرتو همین اصل “معنادارندیدن” تجربه فاجعه، میتوان تجربه ناپذیری هزاره ها را از رویداد های تاریخی واکنون و نیز زیستن این مردم با فاجعه را توجیه کرد. این ها همه عیار سنجش ونقد این جامعه به حساب میاید. براستی چگونه میتوان این مردم را به درک تجارب فاجعه های تاریخی فراخواند؟ چگونه میتوان این مردم را به تجربه پذیری از فاجعه به تامل وا داشت؟ چگونه میتوان نقاب مذهب را ازچشم خرد این مردم دور کرد ومذهب را ازسوء استفاده های دلالان مذهبی کنار زد تامذهب به ساحه مقدس خصوصی رحلت کرده و هزاره ها اندکی به خود نزدیک ونزدیکتر شود تا بدانند هیچ نسبت با قدس، ولایت وقیح و سیاست های فاشیستی جریان و عناصر هزاره ستیز ندارند.

In this article

Join the Conversation